تک پارتی از نامی
ا.ت : منو نامجون چند سالی هست که با همیم دیوانه وار عاشقه همیم
پدر و مادر نامجون راضی نیستن که منو شوگا با هم ازدواج کنیم....چون من بیماریه قلبی دارن
و میگن که نامجون از من خسته میشه
ولی من هیچ وقت به حرفشون گوش نمیدم
ا.ت : نامجون از شرکت اومد رفتم چیزایی که اماده کرده بودمو اوردم گزاشتم روی میز
و میزرو تزیین کرده بودم
نامجون : واو خانم ا.ت چیکار کردزد
ولی من با اینکار خستگیم در نمیاد.........
ا.ت رو بلند کردم و آروم پرتش کردم روی تخت
روش خی..مه زدم
و شروع کردم به میک...یدن لباش...........
و بقلش کردمو کناره هم خوابیدیم
صبح روز بعد
ا.ت : بیدار شدمو رفتم اشپزخونه میزو چیدم
رفتم پیش نامجون و یه بالش برداشتم ارو زدم تو صورتش
ا.ت : بلند شو دیگه تنبل خوان
نامجون : لبخند زدم و بلند شدم تو رو بقل کردم و رفتم صورتمو شستم
نشستم روی میز و با هم صبحونه خوردیم
ا.ت : نامجون من واقعا تو رو از همه ی دنیا بیشتر دوس دارم با اینکه میدونی وقته.....
نامجون : نزاشتم بقیه ی حرفشو بزنه و لب ها مو روی لب هاش گزاشتم و میبو....سیدم
بعد از چند دقیقه لب هاشو از لب هام جدا کرد
نامجون : ا.ت من میرم شرکت حواست به خودش باشه
ا.ت : چند روزی بود نامجون نمیومد خونه هر چی بهش زنگ میزدم جواب نمیداد
کم کم داشتم نگرانش میشدم که شاید اتفاقی براش افتاده
تصمیم گرفتم زنگ بزنم به جین
ا.ت : الو جین
جین : بله
ا.ت : خبری از نامجون نداری
جین : نه چند روزی هست پیشم نمیاد و خبری ازش ندارم........
پایان مکالمه
ا.ت : سوار ماشینم شدم و تصمیم گرفتم برم شرکت شاید نامجون اونجا باشه
ا.ت : همین که وارد شرکت شدم رفتم سمت اتاق نامجون که دیدم داره یه دخترو می....بوسه
دستا و پاهام سُست شده بود
ا.ت : اینجا چه خبره (با داد)
نامجون : ت...ت صبر کن توضیح بدم
ا.ت : نامحون بس کن چیو میخوای توضیح بدی رفتم سمت ماشینم و به سمت یکی از هتل ها حرکت کردم همینطور که داشتم میرفتم اشکام میریخت
ا.ت : ن ن امکان نداره نامجون تنها کسی بود که درکم میکرد (با گریه)
لاک غلط گیر را برمی دارم / و “تو” رو از تمام خاطراتم پاک می کنم…
“تـــو”
غلط اضافیِ زندگیم بودی…
دیگه تموم شد کیم نامجون!
پایان
پدر و مادر نامجون راضی نیستن که منو شوگا با هم ازدواج کنیم....چون من بیماریه قلبی دارن
و میگن که نامجون از من خسته میشه
ولی من هیچ وقت به حرفشون گوش نمیدم
ا.ت : نامجون از شرکت اومد رفتم چیزایی که اماده کرده بودمو اوردم گزاشتم روی میز
و میزرو تزیین کرده بودم
نامجون : واو خانم ا.ت چیکار کردزد
ولی من با اینکار خستگیم در نمیاد.........
ا.ت رو بلند کردم و آروم پرتش کردم روی تخت
روش خی..مه زدم
و شروع کردم به میک...یدن لباش...........
و بقلش کردمو کناره هم خوابیدیم
صبح روز بعد
ا.ت : بیدار شدمو رفتم اشپزخونه میزو چیدم
رفتم پیش نامجون و یه بالش برداشتم ارو زدم تو صورتش
ا.ت : بلند شو دیگه تنبل خوان
نامجون : لبخند زدم و بلند شدم تو رو بقل کردم و رفتم صورتمو شستم
نشستم روی میز و با هم صبحونه خوردیم
ا.ت : نامجون من واقعا تو رو از همه ی دنیا بیشتر دوس دارم با اینکه میدونی وقته.....
نامجون : نزاشتم بقیه ی حرفشو بزنه و لب ها مو روی لب هاش گزاشتم و میبو....سیدم
بعد از چند دقیقه لب هاشو از لب هام جدا کرد
نامجون : ا.ت من میرم شرکت حواست به خودش باشه
ا.ت : چند روزی بود نامجون نمیومد خونه هر چی بهش زنگ میزدم جواب نمیداد
کم کم داشتم نگرانش میشدم که شاید اتفاقی براش افتاده
تصمیم گرفتم زنگ بزنم به جین
ا.ت : الو جین
جین : بله
ا.ت : خبری از نامجون نداری
جین : نه چند روزی هست پیشم نمیاد و خبری ازش ندارم........
پایان مکالمه
ا.ت : سوار ماشینم شدم و تصمیم گرفتم برم شرکت شاید نامجون اونجا باشه
ا.ت : همین که وارد شرکت شدم رفتم سمت اتاق نامجون که دیدم داره یه دخترو می....بوسه
دستا و پاهام سُست شده بود
ا.ت : اینجا چه خبره (با داد)
نامجون : ت...ت صبر کن توضیح بدم
ا.ت : نامحون بس کن چیو میخوای توضیح بدی رفتم سمت ماشینم و به سمت یکی از هتل ها حرکت کردم همینطور که داشتم میرفتم اشکام میریخت
ا.ت : ن ن امکان نداره نامجون تنها کسی بود که درکم میکرد (با گریه)
لاک غلط گیر را برمی دارم / و “تو” رو از تمام خاطراتم پاک می کنم…
“تـــو”
غلط اضافیِ زندگیم بودی…
دیگه تموم شد کیم نامجون!
پایان
۳۶.۹k
۰۳ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.