orchid p7
توی کوچه ای به اسم "سیاه" پیچیدند که اسمش کمی دور از عقل بنظر میرسید. مگه اسم رنگم میذاشتن برای کوچه اخه؟ جونگکوک فرصت نکرد بیشتر فکر کنه چون چند نفر اونجا بودن که مثل بادیگارد بودن؛ تا ته رو دیدن، تا کمر خم شدن و یکیشون به سمتش اومد و گفت
*ارباب! مشکلی پیش اومده؟
_عاو مایک! دلم برات تنگ شده بود پسر.. نه مشکلی پیش نیومده. فقط اومدم لباس بپوشم و بنزو بردارم و برم. اخه میبینی که شرایطمو//:
و بعد به خودش اشاره کرد و لبخند احمقانه ای زد. مایک نتونست جلوی خندشو بگیره و تک خندی زد ولی سریع جدی شد و نگاهی به جونگکوک انداخت.
*جسارت نباشه ارباب ولی ایشون...
_اوه نگران نباش!! قراره ازین به بعد زیاد اینجا ببینیش.. فقط من میزارمش اینجا و میرم اگه فرار کنه... خودت میدونی چی میشه لازم نیست بگم.
و بدون گفتن جمله ی دیگه ای به سمت خونه ی تهِ کوچه ی بن بست رفت.. جونگکوک کمی این پا و اون پا کرد و اخر سر گفت
+سلام!
مایک به سمتش برگشت و کمی تعظیم کرد و گفت
*سلام اقا.
اون خیلی خشک بود. ولی با اینحال جونگکوک اونو به رگبار سوالاتش بست:
+ببخشید که اینو میپرسم ولی میشه بگی اینجا دقیقا کجاست؟ اگه نگرانی که ممکنه اطلاعات اربابت فاش شه نگران نباش. من یجورایی قراره... عام... دوست پسرش باشم! تازه با هم همکارم هستیم. البته با اربابتا نه خودتا. اهم اهم..
همونطور که جونگکوک در حال حرف زدن بود، مایک چند پلک سریع از شدت تند حرف زدن پسر زد و وسط حرفش پرید و گفت
*عام اقا! من چیز کمی متوجه شدم میشه کمی ارومتر صحبت کنید؟
و اونجا بود که جونگکوک معنای واقعی ضایع شدن رو چشید. لبخند مصنوعی ای زد و گفت
+هیچی! اره هیچی. اصن همونی ها رو هم که شنیدی فراموش کن..
و بعد کمی فاصله گرفت که مایک سریع گفت
*ارباب دستور دادن از جاتون جم نخورید تا برگردن مستر.
جونگکوک چند پلک شوکه زد و تکخندی هم زد و گفت
+واقعا؟ کی گفت که من نشنیدم؟؟
_همون موقعی که داشتی با چشمای تیله ایت اینجا رو انالیز میکردی، اُرکید.
با برگشتن تهیونگ، نگاه کوک بهش افتاد و برای لحظه ای نفسش رفت. کت و شلوار و مشکی همراه با پیراهن سفید و کروات مشکی، موهای حالت داده شده و ساعتی که حین راه رفتن در حال بستنش بود، کمی ازش یه ددی ساخته بود. فقط کمی..! جونگکوک نفهمید چیشد فقط متوجه شد که تهیونگ از ته کوچه بهش رسیده و الان، با انگشت وسطش ضربه ی نسبتا ارومی ب پیشونیش زده بود تا به خودش بیاد. جونگکوک هم سریع به خودش اومد و چندتا پلک زد تا چشماش از شدت باز موندن طولانی مدتش، بیشتر ازین نسوزن. بعدش گفت
+ا.. اره اره.. بهتره بریم.
_هی ارکید کجا؟ اصلا فهمیدی چی گفتم؟
+ار.. ارکید؟ چرا بهم میگی ارکید؟
*ارباب! مشکلی پیش اومده؟
_عاو مایک! دلم برات تنگ شده بود پسر.. نه مشکلی پیش نیومده. فقط اومدم لباس بپوشم و بنزو بردارم و برم. اخه میبینی که شرایطمو//:
و بعد به خودش اشاره کرد و لبخند احمقانه ای زد. مایک نتونست جلوی خندشو بگیره و تک خندی زد ولی سریع جدی شد و نگاهی به جونگکوک انداخت.
*جسارت نباشه ارباب ولی ایشون...
_اوه نگران نباش!! قراره ازین به بعد زیاد اینجا ببینیش.. فقط من میزارمش اینجا و میرم اگه فرار کنه... خودت میدونی چی میشه لازم نیست بگم.
و بدون گفتن جمله ی دیگه ای به سمت خونه ی تهِ کوچه ی بن بست رفت.. جونگکوک کمی این پا و اون پا کرد و اخر سر گفت
+سلام!
مایک به سمتش برگشت و کمی تعظیم کرد و گفت
*سلام اقا.
اون خیلی خشک بود. ولی با اینحال جونگکوک اونو به رگبار سوالاتش بست:
+ببخشید که اینو میپرسم ولی میشه بگی اینجا دقیقا کجاست؟ اگه نگرانی که ممکنه اطلاعات اربابت فاش شه نگران نباش. من یجورایی قراره... عام... دوست پسرش باشم! تازه با هم همکارم هستیم. البته با اربابتا نه خودتا. اهم اهم..
همونطور که جونگکوک در حال حرف زدن بود، مایک چند پلک سریع از شدت تند حرف زدن پسر زد و وسط حرفش پرید و گفت
*عام اقا! من چیز کمی متوجه شدم میشه کمی ارومتر صحبت کنید؟
و اونجا بود که جونگکوک معنای واقعی ضایع شدن رو چشید. لبخند مصنوعی ای زد و گفت
+هیچی! اره هیچی. اصن همونی ها رو هم که شنیدی فراموش کن..
و بعد کمی فاصله گرفت که مایک سریع گفت
*ارباب دستور دادن از جاتون جم نخورید تا برگردن مستر.
جونگکوک چند پلک شوکه زد و تکخندی هم زد و گفت
+واقعا؟ کی گفت که من نشنیدم؟؟
_همون موقعی که داشتی با چشمای تیله ایت اینجا رو انالیز میکردی، اُرکید.
با برگشتن تهیونگ، نگاه کوک بهش افتاد و برای لحظه ای نفسش رفت. کت و شلوار و مشکی همراه با پیراهن سفید و کروات مشکی، موهای حالت داده شده و ساعتی که حین راه رفتن در حال بستنش بود، کمی ازش یه ددی ساخته بود. فقط کمی..! جونگکوک نفهمید چیشد فقط متوجه شد که تهیونگ از ته کوچه بهش رسیده و الان، با انگشت وسطش ضربه ی نسبتا ارومی ب پیشونیش زده بود تا به خودش بیاد. جونگکوک هم سریع به خودش اومد و چندتا پلک زد تا چشماش از شدت باز موندن طولانی مدتش، بیشتر ازین نسوزن. بعدش گفت
+ا.. اره اره.. بهتره بریم.
_هی ارکید کجا؟ اصلا فهمیدی چی گفتم؟
+ار.. ارکید؟ چرا بهم میگی ارکید؟
۳.۶k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.