نقاب دار مشکی
ʙʟᴀᴄᴋ ᴍᴀꜱᴋᴇᴅ
(ꜱᴇᴄᴏɴᴅ ᴄʜᴀᴘᴛᴇʀ)
(ᴘᴀʀᴛ ³⁷)
( ساعت 6 ظهر)
ات ویو
امروز روز عروسیم بود و خیلی استرس داشتم..... مراسم ساعت 8 بود.... قرار بود خودم خودمو ارایش کنم..... پس رفتم حموم و یه دوش 30 مینی گرفتم و اومدم و موهامو خشک کردم و به دوستم لونا گفته بودم بیاد تا موهامو درست کنه..... اونم اومد و موهامو گوجه ای بست..... ( عکس میکاپ و موهای ات و لباس عروسشو و گلش رو میزارم و همینطور کت شلوار یونگی و خودش و عمارت عروسی هم میزارم)
بعد بستن موهام یه میکاپ غلیظ کردم و لباس عروسم رو با کمک لونا پوشیدم و عطری که یونگی دوست داشت رو که تازه گرفته بودیم رو به خودم زدم و رفتم حیاط عمارت منتظر یونگی موندم که بعد مدتی اومد و سوار ماشین شدم و به سمت عمارت عروسی رفتیم......
یونگی: بیبی خیلی خوشگل شدی....
ات: مرسی عزیزم تو هم خیلی جنتلمن شدی....
یونگی: من جنتلمن بودم..... ( پوزخند)
ات: منظورم اینه جنتلمن تر شدی.... ( خنده)
یونگی: ( خنده)
( بعد مدتی رسیدیم به عمارت و پیاده شدیم و فشفشه ها روشن شد و همه دست زدن و وارد عمارت شدیم اروم اروم..... با یونگی تو جای اصلی عمارت که برای عروس داماد بود وایستادیم که یهو پشتمون پرده بود اون باز شد که انگار یه شیشه بزرگ بود که توش ابشار بود و رنگ و رنگ بود خیلی قشنگ بود..... بعدش اومدیم و تانگو رقصیدیم و دوباره برگشتیم سر جای قبلیمون..... 1 نفر 2 تا گل فیک اورد و یکیش داد به من و یکیش داد به یونگی..... سرش یه حالتی بود انگار که باز می شد
ات: این چیه....
یونگی: بازش کن.....
( درست حدس زده بودم.... بازش کردم که توش انگشتر بود و یونگی هم باز کرد..... غافلگیر شدم خیلی قشنگ بود اخه..... )
عاقد: خانم جانگ ات ایا شما همسر اقای مین یونگی میشی؟....
ات: با تموم وجودم بله.... ( لبخند)
عاقد: اقای مین یونگی..... ایا خانم جانگ ات رو به همسری خود قبول میکنید؟...
یونگی: از صمیم قلبم..... بله.... ( لبخند)
عاقد: مبارک باشه..... لطفا اینجارو امضا کنید...
( همه دست زدن و جیغ و هورا کشیدن..... اون جایی که عاقد گفت امضا کردن و ات انگشتر رو کرد دست یونگی و یونگی هم انگشتر کرد دست ات.... ( عکسشو میزارم)....
عاقد: عروس و داماد میتونن هم رو ببوسن....
( ات و یونگی نزدیک هم شدن و یونگی از کمر ات گرفت و ات هم دستاشو دور گردن یونگی حلقه کرد و همدیگه رو بوسیدن)
ادامه اش تو کامنتا
(ꜱᴇᴄᴏɴᴅ ᴄʜᴀᴘᴛᴇʀ)
(ᴘᴀʀᴛ ³⁷)
( ساعت 6 ظهر)
ات ویو
امروز روز عروسیم بود و خیلی استرس داشتم..... مراسم ساعت 8 بود.... قرار بود خودم خودمو ارایش کنم..... پس رفتم حموم و یه دوش 30 مینی گرفتم و اومدم و موهامو خشک کردم و به دوستم لونا گفته بودم بیاد تا موهامو درست کنه..... اونم اومد و موهامو گوجه ای بست..... ( عکس میکاپ و موهای ات و لباس عروسشو و گلش رو میزارم و همینطور کت شلوار یونگی و خودش و عمارت عروسی هم میزارم)
بعد بستن موهام یه میکاپ غلیظ کردم و لباس عروسم رو با کمک لونا پوشیدم و عطری که یونگی دوست داشت رو که تازه گرفته بودیم رو به خودم زدم و رفتم حیاط عمارت منتظر یونگی موندم که بعد مدتی اومد و سوار ماشین شدم و به سمت عمارت عروسی رفتیم......
یونگی: بیبی خیلی خوشگل شدی....
ات: مرسی عزیزم تو هم خیلی جنتلمن شدی....
یونگی: من جنتلمن بودم..... ( پوزخند)
ات: منظورم اینه جنتلمن تر شدی.... ( خنده)
یونگی: ( خنده)
( بعد مدتی رسیدیم به عمارت و پیاده شدیم و فشفشه ها روشن شد و همه دست زدن و وارد عمارت شدیم اروم اروم..... با یونگی تو جای اصلی عمارت که برای عروس داماد بود وایستادیم که یهو پشتمون پرده بود اون باز شد که انگار یه شیشه بزرگ بود که توش ابشار بود و رنگ و رنگ بود خیلی قشنگ بود..... بعدش اومدیم و تانگو رقصیدیم و دوباره برگشتیم سر جای قبلیمون..... 1 نفر 2 تا گل فیک اورد و یکیش داد به من و یکیش داد به یونگی..... سرش یه حالتی بود انگار که باز می شد
ات: این چیه....
یونگی: بازش کن.....
( درست حدس زده بودم.... بازش کردم که توش انگشتر بود و یونگی هم باز کرد..... غافلگیر شدم خیلی قشنگ بود اخه..... )
عاقد: خانم جانگ ات ایا شما همسر اقای مین یونگی میشی؟....
ات: با تموم وجودم بله.... ( لبخند)
عاقد: اقای مین یونگی..... ایا خانم جانگ ات رو به همسری خود قبول میکنید؟...
یونگی: از صمیم قلبم..... بله.... ( لبخند)
عاقد: مبارک باشه..... لطفا اینجارو امضا کنید...
( همه دست زدن و جیغ و هورا کشیدن..... اون جایی که عاقد گفت امضا کردن و ات انگشتر رو کرد دست یونگی و یونگی هم انگشتر کرد دست ات.... ( عکسشو میزارم)....
عاقد: عروس و داماد میتونن هم رو ببوسن....
( ات و یونگی نزدیک هم شدن و یونگی از کمر ات گرفت و ات هم دستاشو دور گردن یونگی حلقه کرد و همدیگه رو بوسیدن)
ادامه اش تو کامنتا
۲۶.۱k
۲۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.