وقتی جفتشون عاشق یه دختر میشن p⁴⁴
جونگ کوک هنوز غرق در خنده بود که تلفنش شروع به زنگ زدن کرد..
ویبره گوشیش میز رو به لرزش انداخت..
خنده کوک روی لبش ماسید و ابرو هاش رو در هم برد..
هوفی کشید و گوشی رو از روی میز برداشت..
با خوندن اسم مخاطب ابرو هاش رو چین داد و لبش رو بالا برد
گوشی رو جواب داد و کنار گوشش گذاشت: چیمیگیی خر مگس معرکه؟
از قدیم راست میگفتن بر خر مگس معرکه لعنت..حالا چته؟
صدای تهیونگ پشت گوشی پیچید: واق واقت تموم شد؟ تاثیر گذار بود..ما تا نیم ساعت دیگه اونجاییم
تهیونگ بدون صبر برای شنیدن حرف کوک گوشی رو قطع کرد
جونگ کوک گوشی رو دوباره روی نیز گذاشت و ادای تهیونگو در آورد: گگگگ مسمسمسم..هوففف میکا ا.ت داره با تهیونگ تا نیم ساعت دیگه میان
اگه قهوتو با تفکر خوردی بریم سمت فواره؟
میکا با لبخند سرش رو تکون داد و باشه ای زیر لب گفت
جونگکوک پلیور قرمز رنگش رو توی دستش گرفت و بعد از حساب کردن از کافه خارج شدن..
بعد از عبور از خیابون به پارک رسیدن و به سمت فواره وسط پارک حرکت کردن
(نظرتونه بریم سراغ تهیونگی؟... میریم)
تهیونگ بعد از قطع کردن تلفنش با کوک
رو به ا.ت برگشت و کمر ا.ت رو توی دستاش گرفت: میگم..نظرته بریم پارک؟
ذوق رو میشد از چشمای ا.ت خوند: اره ارههه بریمممممممم
تهیونگ با عشق پیشونیه ا.ت رو بوسید و با باشه ایی که گفت حرف ا.ت رو تایید کرد
بعد از ست کردن خودی های سفید مشکیشون باهم از خونه بیرون رفتن..
دست تو دست باهم از خیابون و کوچه ها عبور میکردن
تهیونگ کلاه هودیه ا.ت رو روی سرش کشید و از شدت کیوتی ا.ت بلند خندید: مطپظنتسدد کیوت کوچولوم..لاوت دارم که
ا.ت گونه تهیونگ رو بوسید و زمزمه کرد: میدونی که متقابلههههههههه
راستی کی میرسیم؟
تهیونگ ساعت مشکی رنگش رو نگاه کرد و جواب داد: بیست دقیقه دیگه میرسم
تهیونگ و ا.ت به کافه رو به روی پارک رسیده بودن و. فقط یه گذر از خیابون کافی بود تا ا.ت سوپرایز بشه
تهیونگ دست ا.ت رو محکم تر گرفت تا از خیابون رد بشن..
حدودا اواسط خیابون بودن که تهیونگ متوجه بوق های پی در پی ماشین نشد..
ا.ت بازو تهیونگ رو کشید تا از جلوی ماشین رد بشه.
ولی تهیونگ ا.ت رو به اون سمت خیابون پرت کرد و با ماشین تصادف کرد
ا.ت قافله از همه جا از روی زمین بلند شد ولی با دیدن تهیونگ غرق در خون اشکاش صورتش رو خیس کردن
ا.ت با لب هایی که از شدت ترس و غم میلرزید اسم تهیونگ رو صدا میزد: ت..تهیونگیییییییی..هقق..ته ته..پاشووو
ا.ت تن بیجون و خونیه تهیونگ روی توی بغلش کشید و با هق هق صداش میزد: تهیونگممم هقققق چشماتو وا کن هققققق
ا.تیی که تازه یاد آمبولانس افتاده شماره آمبولانس رو گرفت و منتظر جواب موند بالاخره جواب دادن: اقاااا من رو به روی پارک......هستم..نامزدم هق تصادف کرده..لطفا سریع باشید...
ویبره گوشیش میز رو به لرزش انداخت..
خنده کوک روی لبش ماسید و ابرو هاش رو در هم برد..
هوفی کشید و گوشی رو از روی میز برداشت..
با خوندن اسم مخاطب ابرو هاش رو چین داد و لبش رو بالا برد
گوشی رو جواب داد و کنار گوشش گذاشت: چیمیگیی خر مگس معرکه؟
از قدیم راست میگفتن بر خر مگس معرکه لعنت..حالا چته؟
صدای تهیونگ پشت گوشی پیچید: واق واقت تموم شد؟ تاثیر گذار بود..ما تا نیم ساعت دیگه اونجاییم
تهیونگ بدون صبر برای شنیدن حرف کوک گوشی رو قطع کرد
جونگ کوک گوشی رو دوباره روی نیز گذاشت و ادای تهیونگو در آورد: گگگگ مسمسمسم..هوففف میکا ا.ت داره با تهیونگ تا نیم ساعت دیگه میان
اگه قهوتو با تفکر خوردی بریم سمت فواره؟
میکا با لبخند سرش رو تکون داد و باشه ای زیر لب گفت
جونگکوک پلیور قرمز رنگش رو توی دستش گرفت و بعد از حساب کردن از کافه خارج شدن..
بعد از عبور از خیابون به پارک رسیدن و به سمت فواره وسط پارک حرکت کردن
(نظرتونه بریم سراغ تهیونگی؟... میریم)
تهیونگ بعد از قطع کردن تلفنش با کوک
رو به ا.ت برگشت و کمر ا.ت رو توی دستاش گرفت: میگم..نظرته بریم پارک؟
ذوق رو میشد از چشمای ا.ت خوند: اره ارههه بریمممممممم
تهیونگ با عشق پیشونیه ا.ت رو بوسید و با باشه ایی که گفت حرف ا.ت رو تایید کرد
بعد از ست کردن خودی های سفید مشکیشون باهم از خونه بیرون رفتن..
دست تو دست باهم از خیابون و کوچه ها عبور میکردن
تهیونگ کلاه هودیه ا.ت رو روی سرش کشید و از شدت کیوتی ا.ت بلند خندید: مطپظنتسدد کیوت کوچولوم..لاوت دارم که
ا.ت گونه تهیونگ رو بوسید و زمزمه کرد: میدونی که متقابلههههههههه
راستی کی میرسیم؟
تهیونگ ساعت مشکی رنگش رو نگاه کرد و جواب داد: بیست دقیقه دیگه میرسم
تهیونگ و ا.ت به کافه رو به روی پارک رسیده بودن و. فقط یه گذر از خیابون کافی بود تا ا.ت سوپرایز بشه
تهیونگ دست ا.ت رو محکم تر گرفت تا از خیابون رد بشن..
حدودا اواسط خیابون بودن که تهیونگ متوجه بوق های پی در پی ماشین نشد..
ا.ت بازو تهیونگ رو کشید تا از جلوی ماشین رد بشه.
ولی تهیونگ ا.ت رو به اون سمت خیابون پرت کرد و با ماشین تصادف کرد
ا.ت قافله از همه جا از روی زمین بلند شد ولی با دیدن تهیونگ غرق در خون اشکاش صورتش رو خیس کردن
ا.ت با لب هایی که از شدت ترس و غم میلرزید اسم تهیونگ رو صدا میزد: ت..تهیونگیییییییی..هقق..ته ته..پاشووو
ا.ت تن بیجون و خونیه تهیونگ روی توی بغلش کشید و با هق هق صداش میزد: تهیونگممم هقققق چشماتو وا کن هققققق
ا.تیی که تازه یاد آمبولانس افتاده شماره آمبولانس رو گرفت و منتظر جواب موند بالاخره جواب دادن: اقاااا من رو به روی پارک......هستم..نامزدم هق تصادف کرده..لطفا سریع باشید...
۲۲.۱k
۱۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.