فیک ملاقات کوتاه پارت۹
_یون شیم..!!
__________________
#تهیونگ
روی تختش دراز کشیده بود و مدام به اون کاغذ فکر میکرد...به اینکه بالاخره میتونه آخرین کارشو بکنه تا از دستش خلاص بشه..
کم کم خوابش گرفت و چشماشو بست..
توی یک خواب رویایی بود...همونی که خیلی وقته منتظرشه..
دستاشو گرفته بود و باهم قدم میزدند..نسیم خنکی میومد و موهای لَخت ش رو تکون میداد..اونو به سمت خودش کشید و لبای گیلاسی شو به لب کشید...یه بوسه خیلی آرومو شروع کردند..
چشماشو باز کرد..
دستاشو برد لای موهاش و به پیشونیش چروک انداخت..
با صدای آروم لرزون گفت..
+لنتی..التماست میکنم..ولم کن..دارم دیوونه میشم..سالهاست منو داری عذاب میدی..
از توی تخت بلند شد و به کاغذ نگاه کرد..
هنوز دو دل بود که فردا اون کارو انجام بده یانه..
____________________
ا.ت
عادت داشت بعداز ظهر هارو بخوابه..
یکدفعه یادش افتاد..
رفت سر وقت کیفش ولی هرچی گشت پیداش نکرد..
+اووف..ای بابا...نکنه..نکنه..آره خودم گذاشته بودمش همینجا..نکنه..تهیونگ..😮
ادامه دارد...
__________________
#تهیونگ
روی تختش دراز کشیده بود و مدام به اون کاغذ فکر میکرد...به اینکه بالاخره میتونه آخرین کارشو بکنه تا از دستش خلاص بشه..
کم کم خوابش گرفت و چشماشو بست..
توی یک خواب رویایی بود...همونی که خیلی وقته منتظرشه..
دستاشو گرفته بود و باهم قدم میزدند..نسیم خنکی میومد و موهای لَخت ش رو تکون میداد..اونو به سمت خودش کشید و لبای گیلاسی شو به لب کشید...یه بوسه خیلی آرومو شروع کردند..
چشماشو باز کرد..
دستاشو برد لای موهاش و به پیشونیش چروک انداخت..
با صدای آروم لرزون گفت..
+لنتی..التماست میکنم..ولم کن..دارم دیوونه میشم..سالهاست منو داری عذاب میدی..
از توی تخت بلند شد و به کاغذ نگاه کرد..
هنوز دو دل بود که فردا اون کارو انجام بده یانه..
____________________
ا.ت
عادت داشت بعداز ظهر هارو بخوابه..
یکدفعه یادش افتاد..
رفت سر وقت کیفش ولی هرچی گشت پیداش نکرد..
+اووف..ای بابا...نکنه..نکنه..آره خودم گذاشته بودمش همینجا..نکنه..تهیونگ..😮
ادامه دارد...
۲۸.۸k
۰۴ تیر ۱۴۰۰