38 Part
پتو رو دور خودم پیچیده بودم. دیشب تمام بطری مشروب رو تموم کردم
یک سال خیلی برام طولانی بود. مدت ها بود بعد از پاک کردن عکساش از گوشیم بالاخره دیدمش.
همون دیدار کوتاه. برام خیلی ارزشمند بود در صورتی که برای تهیونگ یه روز عادی مثل بقیه روزاش بود.
همیشه فکر میکردم موفق شدم فراموشش کنم ولی فقط داشتم خودم رو گول میزدم. پاره کردن عکسامون و پاک کردن هرچی هست از گوشیم اینا هیچ کدوم تاثیری نداشتن. تهیونگ توی قلبمه. یه تیکه بزرگ از قلبم هنوز به اون متعلقه.
راه طولانی رو در زندگی پیش رو دارم و چجوری قراره باهاش کنار بیام؟
جی هون رو آماده کردم و خودم هم آماده شدم که بریم بیرون ( اسلاید دوم و سوم )
...
جی هون رو داخل ماشین گذاشتم و یکم رانندگی کردم تا رسیدیم به فروشگاه. تصمیم داشتم لباسای جدید برای جی هون بخرم. بالاخره هر روز داره بزرگ تر میشه. نزدیک شش ماهش داره میشه.
بعد از اون جی هون رو بغلم گرفتم و توی فروشگاه راه میرفتم.
همینطور که داشتم راه میرفتم یه نفر رو تو فروشگاه دیدم. از پشت خیلی شبیه تهیونگ بود و وقتی برگشت مطمین شدم.
قایم شدن فایده ای نداشت چون تا همین الان هم منو دیده بود.
همونطور ایستادم و اون بهم نزدیک و نزدیک میشد.
تهیونگ: سلام خانم...
ا/ت: ا/ت هستم.
تهیونگ: چه جالب که اینجا هم دیدمتون.
ا/ت: درسته
تهیونگ: الان حالتون بهتره؟
ا/ت: بله ممنون
تهیونگ: این برادر یا ...؟
ا/ت: پسرمه
تهیونگ: آهان
ا/ت: شما اینجا چیکار میکنید؟ برای کسی خرید میکنید؟
تهیونگ: راستش خودم بچه که دارم ولی نمیدونم کجاست.
ا/ت: نمیدونید؟
از زبان ا/ت:
میدونستم منظورش چیه ولی فقط به خاطر ادامه دادن مکالمه ازش پرسیدم.
تهیونگ: راستش یه مدت فراموشی گرفتم. بعد از اون نفهمیدم زن و بچم کجا رفتن.
ولی اون از کجا میدونست از من بچه داره؟ کی بهش گفته؟
ا/ت: آهان. ناراحت شدم. هنوزم بهشون فکر میکنید؟
تهیونگ: دلم واسشون تنگ میشه با اینکه حتی یه بار بچم رو ندیدم.
نمیدونستم چی بگم؟ حس پشیمونی گرفتم. من کسی بودم که نذاشت تا الان جی هون رو ببینه. سرمو پایین انداخته بودم.
تهیونگ: ببخشید اینو میگم ولی میشه بغلش کنم؟
ا/ت: چی؟
نگاهش رو به جی هون داد. منم آروم جی هون رو توی بغلش گذاشتم.
نگاهش به جی هون. یه حس پدرانه با اینکه خودش خبر نداشت. بوسه ای به لپاش زد و از اینکه جی هون بهش لبخند زده بود، ذوق کرده بود.
تهیونگ: میتونم توی خرید بهتون کمک کنم. لطفا.
چونه نزدم چون اینجوری بیشتر میتونست کنار جی هون باشه و قشنگ مشخص بود که نمیخواست ازش جدا بشه.
ا/ت: باشه متشکرم.
...
لایک
❤️
یک سال خیلی برام طولانی بود. مدت ها بود بعد از پاک کردن عکساش از گوشیم بالاخره دیدمش.
همون دیدار کوتاه. برام خیلی ارزشمند بود در صورتی که برای تهیونگ یه روز عادی مثل بقیه روزاش بود.
همیشه فکر میکردم موفق شدم فراموشش کنم ولی فقط داشتم خودم رو گول میزدم. پاره کردن عکسامون و پاک کردن هرچی هست از گوشیم اینا هیچ کدوم تاثیری نداشتن. تهیونگ توی قلبمه. یه تیکه بزرگ از قلبم هنوز به اون متعلقه.
راه طولانی رو در زندگی پیش رو دارم و چجوری قراره باهاش کنار بیام؟
جی هون رو آماده کردم و خودم هم آماده شدم که بریم بیرون ( اسلاید دوم و سوم )
...
جی هون رو داخل ماشین گذاشتم و یکم رانندگی کردم تا رسیدیم به فروشگاه. تصمیم داشتم لباسای جدید برای جی هون بخرم. بالاخره هر روز داره بزرگ تر میشه. نزدیک شش ماهش داره میشه.
بعد از اون جی هون رو بغلم گرفتم و توی فروشگاه راه میرفتم.
همینطور که داشتم راه میرفتم یه نفر رو تو فروشگاه دیدم. از پشت خیلی شبیه تهیونگ بود و وقتی برگشت مطمین شدم.
قایم شدن فایده ای نداشت چون تا همین الان هم منو دیده بود.
همونطور ایستادم و اون بهم نزدیک و نزدیک میشد.
تهیونگ: سلام خانم...
ا/ت: ا/ت هستم.
تهیونگ: چه جالب که اینجا هم دیدمتون.
ا/ت: درسته
تهیونگ: الان حالتون بهتره؟
ا/ت: بله ممنون
تهیونگ: این برادر یا ...؟
ا/ت: پسرمه
تهیونگ: آهان
ا/ت: شما اینجا چیکار میکنید؟ برای کسی خرید میکنید؟
تهیونگ: راستش خودم بچه که دارم ولی نمیدونم کجاست.
ا/ت: نمیدونید؟
از زبان ا/ت:
میدونستم منظورش چیه ولی فقط به خاطر ادامه دادن مکالمه ازش پرسیدم.
تهیونگ: راستش یه مدت فراموشی گرفتم. بعد از اون نفهمیدم زن و بچم کجا رفتن.
ولی اون از کجا میدونست از من بچه داره؟ کی بهش گفته؟
ا/ت: آهان. ناراحت شدم. هنوزم بهشون فکر میکنید؟
تهیونگ: دلم واسشون تنگ میشه با اینکه حتی یه بار بچم رو ندیدم.
نمیدونستم چی بگم؟ حس پشیمونی گرفتم. من کسی بودم که نذاشت تا الان جی هون رو ببینه. سرمو پایین انداخته بودم.
تهیونگ: ببخشید اینو میگم ولی میشه بغلش کنم؟
ا/ت: چی؟
نگاهش رو به جی هون داد. منم آروم جی هون رو توی بغلش گذاشتم.
نگاهش به جی هون. یه حس پدرانه با اینکه خودش خبر نداشت. بوسه ای به لپاش زد و از اینکه جی هون بهش لبخند زده بود، ذوق کرده بود.
تهیونگ: میتونم توی خرید بهتون کمک کنم. لطفا.
چونه نزدم چون اینجوری بیشتر میتونست کنار جی هون باشه و قشنگ مشخص بود که نمیخواست ازش جدا بشه.
ا/ت: باشه متشکرم.
...
لایک
❤️
۱۵.۲k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.