🖇فراز و نشیب 🖇
V... RHS:
ارسلان: چمدون بزرگ رو باز کردم و گذاشتم روی تخت و گفتم: بگو چه لباسایی میخوای بزارم برات
دیانا: اون ست بنفشه .و....
*************************************
دیانا: ارسلان هم لباسای خودشو گذاشت و هم لباسای منو و در چمدون رو بست و
ارسلان : دیانا میخوای برات کاچی درست کنم
دیانا: ارسلانننن
ارسلان: خیل خب به مامانم میگم کاچی درست کنه برات😂😂
دیانا: ارسلان به خدا میکشمت اگه بگی
ارسلان: پیام دادم به مامانم که براش درست کنه 😂😂
دیانا: ارسلان توی اون چمدون کوچیکه وسایل ارایشیمو هم بزار
ارسلان: باشه .... چمدون رو جمع کردن و کل وسیله هامون آماده بود
دیانا: ارسلان گشنمه
ارسلان: تو با این وضعت باید سوپ بخوری فقط
دیانا: ارسلان مزه نریز برو غذا سفارش بده
ارسلان: چی سفارش بدم الان
دیانا: ارسلان میری برام جیگر بخری بیای ؟
ارسلان: جیگر میخوای ؟
دیانا: اوهوم
ارسلان: هوست کرده ؟
دیانا: اوم
ارسلان: بچت دختره پس
دیانا: ارسلان شوخی نکن من جیگر میخوام
ارسلان: بزار میرم میگیرم میام
دیانا: زود برگرد گشنمه
ارسلان: باشه غر غرووو
دیانا: ارسلان رفت و منم به زور از روی تخت پاشدم و رفتم سمت آشپز خونه و آب جوش گذاشتم .... صندلی میز رو کشیدم و نشستم روش و سرمو گذاشتم رو میز
ارسلان: رسیدیم خونه دیانا نشسته بود و داشت آب جوش و عسل میخورد
دیانا: سلام جیگر خریدی
ارسلان: آره اونو بزار کنار بیا میز رو بچین
دیانا : ارسلان میگم تا چن روز اینطوریم ،؟
ارسلان: چطوری ؟
دیانا: نمیتونم راه برم راه که میرم پام میسوزه و درر میگیره
ارسلان: یه هفته
دیانا: وای
ارسلان: چمدون بزرگ رو باز کردم و گذاشتم روی تخت و گفتم: بگو چه لباسایی میخوای بزارم برات
دیانا: اون ست بنفشه .و....
*************************************
دیانا: ارسلان هم لباسای خودشو گذاشت و هم لباسای منو و در چمدون رو بست و
ارسلان : دیانا میخوای برات کاچی درست کنم
دیانا: ارسلانننن
ارسلان: خیل خب به مامانم میگم کاچی درست کنه برات😂😂
دیانا: ارسلان به خدا میکشمت اگه بگی
ارسلان: پیام دادم به مامانم که براش درست کنه 😂😂
دیانا: ارسلان توی اون چمدون کوچیکه وسایل ارایشیمو هم بزار
ارسلان: باشه .... چمدون رو جمع کردن و کل وسیله هامون آماده بود
دیانا: ارسلان گشنمه
ارسلان: تو با این وضعت باید سوپ بخوری فقط
دیانا: ارسلان مزه نریز برو غذا سفارش بده
ارسلان: چی سفارش بدم الان
دیانا: ارسلان میری برام جیگر بخری بیای ؟
ارسلان: جیگر میخوای ؟
دیانا: اوهوم
ارسلان: هوست کرده ؟
دیانا: اوم
ارسلان: بچت دختره پس
دیانا: ارسلان شوخی نکن من جیگر میخوام
ارسلان: بزار میرم میگیرم میام
دیانا: زود برگرد گشنمه
ارسلان: باشه غر غرووو
دیانا: ارسلان رفت و منم به زور از روی تخت پاشدم و رفتم سمت آشپز خونه و آب جوش گذاشتم .... صندلی میز رو کشیدم و نشستم روش و سرمو گذاشتم رو میز
ارسلان: رسیدیم خونه دیانا نشسته بود و داشت آب جوش و عسل میخورد
دیانا: سلام جیگر خریدی
ارسلان: آره اونو بزار کنار بیا میز رو بچین
دیانا : ارسلان میگم تا چن روز اینطوریم ،؟
ارسلان: چطوری ؟
دیانا: نمیتونم راه برم راه که میرم پام میسوزه و درر میگیره
ارسلان: یه هفته
دیانا: وای
۲۰.۷k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.