پارت 3💎❤

(من رفتم به امارت پروانه که میتسوری و شینوبو رو دیدم)
شینوبو: سلام ات خوبی ماموریت چطور بود
ات: ممنون خوبم ماموریت عالی بود
میتسوری: کسی مختو نزد
ات: نزد 😐
میتسوری: ببینم از کدوم هاشیراها خوشت میاد
ات: چه ربطی داره
میتسوری: بگو خب
ات: خب از سانمی
میتسوری: عاشقش شدی
ات: نه
شینوبو: بیایید بریم
ات: راستش من میخوام موضوعی رو با همه هاشیراها درمیون بزارم
میتسوری: چه موضوعی رو
ات: باید به همه بگم
شینوبو: باشه بیایید بریم ببینیم همشون کجا هستند
ات: باشه
ویو سانمی
(رفتم که به بقیه بگم از ات خوشم میادکه همه شون رو دیدم)
سانمی: سلام
همه شامل تنگن و گیومی و مویچیرو و اوبانای و رنگکوکو: سلام
سانمی: من از یکی خوشم میاد چطوری پهش بگم
اوبانای: تو عاشق شدی باورم نمیشه
رنگکوکو:: منم همینطور
تنگن: حالا اون فرشته کی هست
سانمی: ات
رنگکوکو و بقیه: چی
سانمی: چیه
اوبانای: خب میتونی رک بگی
تنگن: نه اینطوری نمیتونه بگه بنظرم بوسش کن
سانمی: زمین به آسمون بخوره اینکارو نمیکنم
رنگکوکو: باهاش دردو دل کن
سانمی: ممنون از پیشنهاد سختتون
همه به جز مویچیرو 😂😂😂
سانمی: مویچیرو چرا لالمونی گرفتی یه چیزی بگو
مویچیرو: خب این عشق تو هس وباید خودت تصمیم بگیری