پارت چهارم 🌙🌑
پارت چهارم 🌙🌑
۴
your name 🌙🌑
ا.ت:حالم داشت به هم میخورد هر چند
حالم بد بود اما من باید قوی باشم :))
همون لحظه پدر از بالای سکو اسم منو گفت و این یعنی من باید برم بالا
هوفی آروم کشیدم و رفتم بالای سکو اونجا مردم توی گوش همدیگه پچ پچ میکردن و مطمئنا که بحثشون راجب به منه ولی خب همچنان سرم پایین بود
تا وقتی که تاج و اوردن ولی .....
ولی پدرم بلند گفت
&:خب دخترم بهتره اول واسه خودت یه پادشاه انتخاب کنی و وقتی خواست بیاد پایین تو گوشم گفت که باید اون فردی که لباسش تقریبا ابیه رو انتخاب کنم
ویو ا.ت
هه یعنی الانم حق انتخاب ندارم :))
منم گفتم
ا.ت:اون فردی رو که لباس آبی بر تن دارد را انتخاب میکنم *با لبخند فیک*
تاج گذاری شروع شده بود رسم بود هر کس با جفت خودش برقصه و منم که به صورت اجبار با همون فرد میرقصیدم ازش پرسیدم
ا.ت:میتونم اسمتونو بدونم؟
تهیونگ:بله اسم من تهیونگ هست
ا.ت:چرا پدرم خواست تا شما رو انتخاب کنم؟*ا.ت توی ذهنش چرا جا خورد چرا واقعا پدرم باید همچین درخواستی رو ازم کنه که با یه فرد غریبه ازدواج کنم؟*
تهیونگ :ا...م...مممم... خب من شاهزاده تهیونگ هستم و باید بگم پدرت گفت منو انتخاب کنی به خاطر کشورش و...
ا.ت :با این حرفش ناراحت نشدم درسته پدرم حاضر بود هر کاری کنه که فقط حکومتش درست پیش بره
و همون لحظه..........
خب خب اینم پارت ۴ امید وارم خوب باشه 🌑🌛🌙
۴
your name 🌙🌑
ا.ت:حالم داشت به هم میخورد هر چند
حالم بد بود اما من باید قوی باشم :))
همون لحظه پدر از بالای سکو اسم منو گفت و این یعنی من باید برم بالا
هوفی آروم کشیدم و رفتم بالای سکو اونجا مردم توی گوش همدیگه پچ پچ میکردن و مطمئنا که بحثشون راجب به منه ولی خب همچنان سرم پایین بود
تا وقتی که تاج و اوردن ولی .....
ولی پدرم بلند گفت
&:خب دخترم بهتره اول واسه خودت یه پادشاه انتخاب کنی و وقتی خواست بیاد پایین تو گوشم گفت که باید اون فردی که لباسش تقریبا ابیه رو انتخاب کنم
ویو ا.ت
هه یعنی الانم حق انتخاب ندارم :))
منم گفتم
ا.ت:اون فردی رو که لباس آبی بر تن دارد را انتخاب میکنم *با لبخند فیک*
تاج گذاری شروع شده بود رسم بود هر کس با جفت خودش برقصه و منم که به صورت اجبار با همون فرد میرقصیدم ازش پرسیدم
ا.ت:میتونم اسمتونو بدونم؟
تهیونگ:بله اسم من تهیونگ هست
ا.ت:چرا پدرم خواست تا شما رو انتخاب کنم؟*ا.ت توی ذهنش چرا جا خورد چرا واقعا پدرم باید همچین درخواستی رو ازم کنه که با یه فرد غریبه ازدواج کنم؟*
تهیونگ :ا...م...مممم... خب من شاهزاده تهیونگ هستم و باید بگم پدرت گفت منو انتخاب کنی به خاطر کشورش و...
ا.ت :با این حرفش ناراحت نشدم درسته پدرم حاضر بود هر کاری کنه که فقط حکومتش درست پیش بره
و همون لحظه..........
خب خب اینم پارت ۴ امید وارم خوب باشه 🌑🌛🌙
۴.۰k
۱۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.