𝗣𝗮𝗿𝘁⁵⁶
𝗣𝗮𝗿𝘁⁵⁶
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
اما کارم باعث خشمش شد و به ثانیه نرسید جواب کارم رو با سیلیِ محکمش داد.
جرقه سیلیش برق از سرم پروند و بی اختیار سرم به طرف شونه ام متمایل شد.
دندون رو هم سایید و گفت:
تهیونگ: نمک به حروم.
سیلی که زد به قدری دردناک بود که اشکم رو دراورد، هر چند بارِ اولم نبود که از این سیلی ها بهم میزد.
همین که نگاهش کردم توی صورتم نعره زد:
تهیونگ: من واسه تو از زندگیم مایه گذاشتم....تو...
یقه ام رو گرفت و کشیدم به طرف خودش و توی چشمام با تیزی گفت:
تهیونگ: تو یع آشغال به درد نخوری اینو میدونی!ً!
یقه ام رو کشید و پیچید به طرف تخت. جیغی کشیدم که یهو پرتم کرد روی تخت و با عصبانیت گفت:
تهیونگ:چنان درسی بهت میدم که هیچ وقت یادت نره ا/ت، بهت گفتم بلبل زبونی نکن بلای جونِ خودت میشه.
از وضعیتی که در اون قرار گرفته بودم تمام تنم به لرزه افتاده بود...
جاخورده و با ترس نگاهش کردم، دیدم داره کمربند شلوارش رو باز میکنه.
یخ زدم و صدام به یکباره لرزش گرفت:
ا/ت:این کارو نکن تهیونگ....از این خراب ترش نکن.
تهیونگ: خراب تر؟به همه گفتی چی کارت کردم، به همه رسوندی ما با هم رابطه داریم، پس بذار وقتی همونی میاد میبینتت بفهمه تو دست خورده ی منی،بفهمه تا ابد مُهرِ من روت خورده،هیشکی و نمیذارم نزدیکت بشه،عمو یا هر کی،کافیه یکی بفهمه تو خلوت مون با هم چیکار میکنیم، کافیه بفهمن تو وقتی زن عموم بودی...
ا/ت: خفه شو، من وقتی تو عقد جین بودم اجازه ندادم تویِ عوضی بهم نزدیک شی.
تهیونگ: ولی با پای خودت یه روز اومدی خونه ام یادته؟
اون روز رو به یاد اوردم که با یادآوریش قلبم منجمد شد و دستام مشت شدن.
رفته بودم تا التماسش کنم دست از سرِ خودم و زندگیم برداره،بذاره حالا که سرنوشتم رو با عموش انتخاب کردم به زندگیم برسم ولی اون توی اون روزِ نحس و فراموش نشدنی با من چیکار کرد...
التماسام در یک لحظه گوشام رو پر کردن:
"" اومدم التماست کنم دست از تهدید کردنم برداری....راحتم بذار...ازت خواهش میکنم.
اون نیشخند زد:
تهیونگ: به همین خیال باش.
ا/ت: من دیگه شوهر دارم تهیونگ، چرا متوجه نيستی؟من یه زنِ متاهلم.
تهیونگ: شوهرت فیلم تو ببینه باز جرات داری واسم زبون وا کنی؟
با ترس بهش نگاه کردم.
هشدار داد:
•پارت پنجاه و ششم •
•یاس•
شرایط:۳۵لایک
فالو کردن نویسنده:)
𝗙𝗮𝗸𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲: 𝗬𝗮𝘀
𝘀𝗲𝗰𝗼𝗻𝗱 𝗰𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿
اما کارم باعث خشمش شد و به ثانیه نرسید جواب کارم رو با سیلیِ محکمش داد.
جرقه سیلیش برق از سرم پروند و بی اختیار سرم به طرف شونه ام متمایل شد.
دندون رو هم سایید و گفت:
تهیونگ: نمک به حروم.
سیلی که زد به قدری دردناک بود که اشکم رو دراورد، هر چند بارِ اولم نبود که از این سیلی ها بهم میزد.
همین که نگاهش کردم توی صورتم نعره زد:
تهیونگ: من واسه تو از زندگیم مایه گذاشتم....تو...
یقه ام رو گرفت و کشیدم به طرف خودش و توی چشمام با تیزی گفت:
تهیونگ: تو یع آشغال به درد نخوری اینو میدونی!ً!
یقه ام رو کشید و پیچید به طرف تخت. جیغی کشیدم که یهو پرتم کرد روی تخت و با عصبانیت گفت:
تهیونگ:چنان درسی بهت میدم که هیچ وقت یادت نره ا/ت، بهت گفتم بلبل زبونی نکن بلای جونِ خودت میشه.
از وضعیتی که در اون قرار گرفته بودم تمام تنم به لرزه افتاده بود...
جاخورده و با ترس نگاهش کردم، دیدم داره کمربند شلوارش رو باز میکنه.
یخ زدم و صدام به یکباره لرزش گرفت:
ا/ت:این کارو نکن تهیونگ....از این خراب ترش نکن.
تهیونگ: خراب تر؟به همه گفتی چی کارت کردم، به همه رسوندی ما با هم رابطه داریم، پس بذار وقتی همونی میاد میبینتت بفهمه تو دست خورده ی منی،بفهمه تا ابد مُهرِ من روت خورده،هیشکی و نمیذارم نزدیکت بشه،عمو یا هر کی،کافیه یکی بفهمه تو خلوت مون با هم چیکار میکنیم، کافیه بفهمن تو وقتی زن عموم بودی...
ا/ت: خفه شو، من وقتی تو عقد جین بودم اجازه ندادم تویِ عوضی بهم نزدیک شی.
تهیونگ: ولی با پای خودت یه روز اومدی خونه ام یادته؟
اون روز رو به یاد اوردم که با یادآوریش قلبم منجمد شد و دستام مشت شدن.
رفته بودم تا التماسش کنم دست از سرِ خودم و زندگیم برداره،بذاره حالا که سرنوشتم رو با عموش انتخاب کردم به زندگیم برسم ولی اون توی اون روزِ نحس و فراموش نشدنی با من چیکار کرد...
التماسام در یک لحظه گوشام رو پر کردن:
"" اومدم التماست کنم دست از تهدید کردنم برداری....راحتم بذار...ازت خواهش میکنم.
اون نیشخند زد:
تهیونگ: به همین خیال باش.
ا/ت: من دیگه شوهر دارم تهیونگ، چرا متوجه نيستی؟من یه زنِ متاهلم.
تهیونگ: شوهرت فیلم تو ببینه باز جرات داری واسم زبون وا کنی؟
با ترس بهش نگاه کردم.
هشدار داد:
•پارت پنجاه و ششم •
•یاس•
شرایط:۳۵لایک
فالو کردن نویسنده:)
۶.۳k
۱۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.