ⁱ ʷᵃˢ ⁱⁿ ˡᵒᵛᵉ ʷⁱᵗʰ ʸᵒᵘ⁸
کوک : برو
اوففف چی کار کنیم هی روز به روز وضعیتمون داره بد تر میشه
.
.
.
.
دینگ دینگ(صدا در)
درو باز کردم دیدم ا.ت جلو دره
کوک:سلام خیلی خوش امدی
ا.ت: سلام
کوک:من همونیم که زدیم
ا.ت:خب؟
کوک:از آشنایی با خانم زشتی مثله شما خوشوقتم.
ا.ت:هوی حرف دهنتو بفهم
کوک:😂باشه بیا تو
ا.ت:اَاَاَاَاَ چقدر خونت بزرگه
کوک:بیا تووو
امد تو و درو بستم
ا.ت:خب من اینجا چه کار میکنم
کوک:جینا براش توضیح ندادی؟
جینا:ای وای یادم رفت
کوک:ای خاک
کوک:ببین داداش بزار باهات روراست باشم.بابای من امده ننه ی تورو گرفته بعد از هم جدا شدن بعد مامان من فهمید که اینجوریه رفت تو کما بستری شد و الان هم توی یه خونه ی جدا زندگی میکنه
ا.ت:خب .. چرا
کوک:بزار قشنگ حرفمو بزنم.
کوک:بعد مامان تو بعد چند وقت رفت هم زمان هم با عموی من و هم با بابای من و یه نفر دیگه شطرنج بازی کردن(از اون کارا)
بعد الان معلوم نیس که تو خواهر منی یا دختر عموی من یا بچه ی یه یارو دیگه
ا.ت:خب الان من اینجا چه کار میکنم
کوک:نفهمی؟
ا.ت:ها؟
کوک:هیچی ولش کن
ا.ت:خب اتاق من کجاس؟
کوک:طبقه ی بالا اولین اتاق سمت راست
ا.ت:مرسی
کوک:خواهش
__________
(فردا صبح)
ویو ا.ت
از خواب بیدار شدم برم دست و صورتمو شستم
یکم زد آفتاب زدم بعدش هم رژگونه و در آخر هم تینت ژله ای
جووون عجل جیگری شدم
رفتم پایین و به همه سلام دادم
ا.ت:سلام.... سلام ...سلام...سلا..
اون دیگه کی بود
جیسونگ:سلام عزیزم من دوس دختر کوک هستم
ا.ت: آها... خوشوقتم
اصلا باهاش حال نکردم خیلی چندش بود
جینا:صبح بخیر
ا.ت:....
جینا:هووی
ا.ت:جینا اصن حوصله ندارم برو اونور
جینا:واا
نمیدونم چم شده بود صبح که حالم خوب بود الان چرا اینجوری شدم؟؟
همیم جوری داشتم با خودم فکر میکردم که یهو کوک امد
کوک:سلام .. سلام صبح بخیر
کوک:عه جیسونگ امدی
جیسونگ:آره ددی
ا.ت:اه اه عوووق
جیسونگ:حسود
ا.ت:آخه اسکل به چیت حسودی کنم
جی
جیسونگ:به رابطه ی منو ددی
ا.ت:گوه نخور
کوک:بس کن
اوففف چی کار کنیم هی روز به روز وضعیتمون داره بد تر میشه
.
.
.
.
دینگ دینگ(صدا در)
درو باز کردم دیدم ا.ت جلو دره
کوک:سلام خیلی خوش امدی
ا.ت: سلام
کوک:من همونیم که زدیم
ا.ت:خب؟
کوک:از آشنایی با خانم زشتی مثله شما خوشوقتم.
ا.ت:هوی حرف دهنتو بفهم
کوک:😂باشه بیا تو
ا.ت:اَاَاَاَاَ چقدر خونت بزرگه
کوک:بیا تووو
امد تو و درو بستم
ا.ت:خب من اینجا چه کار میکنم
کوک:جینا براش توضیح ندادی؟
جینا:ای وای یادم رفت
کوک:ای خاک
کوک:ببین داداش بزار باهات روراست باشم.بابای من امده ننه ی تورو گرفته بعد از هم جدا شدن بعد مامان من فهمید که اینجوریه رفت تو کما بستری شد و الان هم توی یه خونه ی جدا زندگی میکنه
ا.ت:خب .. چرا
کوک:بزار قشنگ حرفمو بزنم.
کوک:بعد مامان تو بعد چند وقت رفت هم زمان هم با عموی من و هم با بابای من و یه نفر دیگه شطرنج بازی کردن(از اون کارا)
بعد الان معلوم نیس که تو خواهر منی یا دختر عموی من یا بچه ی یه یارو دیگه
ا.ت:خب الان من اینجا چه کار میکنم
کوک:نفهمی؟
ا.ت:ها؟
کوک:هیچی ولش کن
ا.ت:خب اتاق من کجاس؟
کوک:طبقه ی بالا اولین اتاق سمت راست
ا.ت:مرسی
کوک:خواهش
__________
(فردا صبح)
ویو ا.ت
از خواب بیدار شدم برم دست و صورتمو شستم
یکم زد آفتاب زدم بعدش هم رژگونه و در آخر هم تینت ژله ای
جووون عجل جیگری شدم
رفتم پایین و به همه سلام دادم
ا.ت:سلام.... سلام ...سلام...سلا..
اون دیگه کی بود
جیسونگ:سلام عزیزم من دوس دختر کوک هستم
ا.ت: آها... خوشوقتم
اصلا باهاش حال نکردم خیلی چندش بود
جینا:صبح بخیر
ا.ت:....
جینا:هووی
ا.ت:جینا اصن حوصله ندارم برو اونور
جینا:واا
نمیدونم چم شده بود صبح که حالم خوب بود الان چرا اینجوری شدم؟؟
همیم جوری داشتم با خودم فکر میکردم که یهو کوک امد
کوک:سلام .. سلام صبح بخیر
کوک:عه جیسونگ امدی
جیسونگ:آره ددی
ا.ت:اه اه عوووق
جیسونگ:حسود
ا.ت:آخه اسکل به چیت حسودی کنم
جی
جیسونگ:به رابطه ی منو ددی
ا.ت:گوه نخور
کوک:بس کن
۶۲۰
۱۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.