♡ ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲ ★
♡ ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲ ★
Dᴏɴ·ᴛ ғᴏʀɢᴇᴛ ᴛᴏ sᴍɪʟᴇ..﹗
فراموش نڪن ڪه لبخند بزنی..!
𝙤𝙣𝙚 𝙥𝙖𝙧𝙩𝙮🎟✨️
˓ ִֶָ ࣪وقتی دعواتون شد که... 🤍
˓ ˖ ָ࣪➹ ִֶָ ࣪𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆛𓆝𓆝 𓆟 𓆞𓆝𓆛𓆝𓆝 𓆟 𓆞
parts:۱
کارینا:تو چه آدمی هستی ها؟؟فکردم خرمم؟؟فک نمیکنم داری با دخترا میگردی؟*داد*
جین:از کجا میدونی کاره خودمه سرم شلوغه هروز باید بهت اهمیت بدم؟؟*داد*
کارینا:هروز؟؟؟۱ماههه یا ۲ماهه ی سلام هم به من نمیکنی چه شوهری دارم من خدا*داد بغض*
جین:اصلا مدرک بده بیینم؟؟من با دخترا میگردم ها؟؟؟*داد*تو خودت چییی با پسرا نمیگردی؟
کارینا:تو خودت ماشینو میبری نمیتونم حتی از خونه بزنم بیرون*داد گریه*
جین:از خونه ی من گمشو برو بیرونننننن*داد*
ویو کارینا
یعنی چی از خونش برم بیرون فکنم قلبم همونجا شکست دیگه هیچ حرفی نزدم همون لحظه
کارینا:باشه ..میرم از اینجا تا قیافه مو نبینی*اروم گریه*
جین:برووو
سریع رفتم توی اتاق و لباسمو توی ساک گذاشتم هرچی ماله خودم بود رو گذاشتم و آماده شدم ..جین نشسته بود سره میل و کلافه بود
کارینا:امروز میرم دادگاه ازت طلاق میگیرم حالا بیین
هیچی نگفت
دره خونه رو باز کردم و فکنم همه همسایه ها خونمون رو شنیدن چون خونمون اپارتمانه*هی داشتم گریه میکردم کفاشمو پوشیدم که اشکامو با دستام پاک کردم که وقتی رفتم سر پله…
*ادامه دارد*
Dᴏɴ·ᴛ ғᴏʀɢᴇᴛ ᴛᴏ sᴍɪʟᴇ..﹗
فراموش نڪن ڪه لبخند بزنی..!
𝙤𝙣𝙚 𝙥𝙖𝙧𝙩𝙮🎟✨️
˓ ִֶָ ࣪وقتی دعواتون شد که... 🤍
˓ ˖ ָ࣪➹ ִֶָ ࣪𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆛𓆝𓆝 𓆟 𓆞𓆝𓆛𓆝𓆝 𓆟 𓆞
parts:۱
کارینا:تو چه آدمی هستی ها؟؟فکردم خرمم؟؟فک نمیکنم داری با دخترا میگردی؟*داد*
جین:از کجا میدونی کاره خودمه سرم شلوغه هروز باید بهت اهمیت بدم؟؟*داد*
کارینا:هروز؟؟؟۱ماههه یا ۲ماهه ی سلام هم به من نمیکنی چه شوهری دارم من خدا*داد بغض*
جین:اصلا مدرک بده بیینم؟؟من با دخترا میگردم ها؟؟؟*داد*تو خودت چییی با پسرا نمیگردی؟
کارینا:تو خودت ماشینو میبری نمیتونم حتی از خونه بزنم بیرون*داد گریه*
جین:از خونه ی من گمشو برو بیرونننننن*داد*
ویو کارینا
یعنی چی از خونش برم بیرون فکنم قلبم همونجا شکست دیگه هیچ حرفی نزدم همون لحظه
کارینا:باشه ..میرم از اینجا تا قیافه مو نبینی*اروم گریه*
جین:برووو
سریع رفتم توی اتاق و لباسمو توی ساک گذاشتم هرچی ماله خودم بود رو گذاشتم و آماده شدم ..جین نشسته بود سره میل و کلافه بود
کارینا:امروز میرم دادگاه ازت طلاق میگیرم حالا بیین
هیچی نگفت
دره خونه رو باز کردم و فکنم همه همسایه ها خونمون رو شنیدن چون خونمون اپارتمانه*هی داشتم گریه میکردم کفاشمو پوشیدم که اشکامو با دستام پاک کردم که وقتی رفتم سر پله…
*ادامه دارد*
۵.۶k
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.