فیک جونگ کوک پارت ۶۲ (معشوقه) فصل۲
ا.ت:من..من..نه باور کن اونطور که تو فکر میکنی نیست..
کوک: پس چطوریه!(عربده)
ا.ت: من فکر کردم..فکر کردم که اون..دوست پسر سابقمه که مرده(گریه)
کوک: حتی اگه دوست پسر سابقت هم بود حق نداشتی ابن کارو کنی هرzه(عربده) قراره من شوهر تو باشم بعد تو با کمال پرویی داری اینارو میگی(داد)
ا.ت:راستش من اول فکر کردم که تو درواقع کسی هستی که دنبالشم..ولی اون خودشو شبیه اون کرده بود و منو کاملا فریب داد(گریه)
کوک: دهنتو ببند(عربده)چون دلم برات سوخت خواستم زنم بشی ولی انگار لیاقت تو همون برده بودنه!(عربده)....دعا کن که شب نرسه...
بعد درو محکم بست و رفت...
حالا چه غلطی کنم؟...اون مرد یعنی واقعا جاسوس میا بود و جونگ کوک نبود؟....نکنه همون حس اولم درست بود؟..نکنه ارباب همون کوکه؟..روی زمین نشستم و آروم اشک میریختم که کم کم خوابم برد....در با شتاب باز شد و یهو از خواب پریدم....ارباب با یه قیافه ترسناک وارد اتاق شد...چشماش قرمز بود و تلو تلو راه میرفت...اومد سمتم و نشست روبه روم و محکم چونمو گرفت و توی چشمام نگاه کرد...
کوک: آماده ای هرzه کوچولو!
بعد بلند شد و بهم پشت کرد و سمت در رفت..قفلشکرد.. یهو رفتم پشت سرش ایستادم..
ا.ت: جونگ کوک
یه دفعه با شتاب برگشت سمتم
کوک: تو الان چی گفتی!
بلافاصله دستمو روی ماسکش گذاشتم و اونو درآوردم...یه دفعه دست گذاشت روی صورتش
کوک:چه غلطی میکنی هرzه!
ا.ت: جونگ کوک چرا این کارو با من میکنی؟(گریه)
کوک: دهنتو ببند(عربده)
رفتم سمتش و خودمو توی بغلش جا دادم و سرمو روی sینش گذاشتم و هق هق میکردم..
کوک: هه فکر کردی با این کارا میبخشمت؟(مست)
یه دفعه موهامو گرفت و منو از خودش جدا کرد و پرتم کرد روی تخت...اومد سمتم و تمام وزنش رو روم انداخت..
ا.ت: جوگ کوک لطفا این کارو نکن..دارم له میشم(گریه)
کوک: به من نگو جونگ کوک...جونگ کوک مرده من j ام!
ا.ت: ولی جونگ کوک هیچوقت برای من نمیمیره.
کوک: برام مهم نیست
یه دفعه لbامو به دهن گرفت...mک نمیزد محکم گاز میگرفت...اونقدر این کارو ادامه داد که لb پایینیم پaره شد و مزه ی شور خون توی دهنم پخش شد...خواست زبونشو وارد دهنم کنه که محکم دندونام روی هم گذاشتم...یه دفعه sینم رو با تمام زورش فشار داد( از روی لباس) که دهنم باز شد و جیغ بلندی کشیدم.اونم از فرصت استفاده کرد و زبونشو وارد دهنم کرد.بعد از اینکه همه جای دهنم رو مزه کرد ازم جدا شد و با پوزخند ترسناکی بهم زل زد.با دیدن لbاش که کاملا خونی بودن هین بلندی کشیدم
ا.ت: جونگ کوک لbات آسیب دیده(گریه)
کوک: نگران من نباش هرzه کوچولو این خون لb خودته!
ا.ت: چ..چی!
بلند شد و دوطرف لباسشو گرفت و محکم کشید که پاره شد و دکمه هاش به اطراف اتاق پرتاب شد.....
پارت بعد داخل اون یکی کاناله
https://wisgoon.com/fake_jimin_sana
کوک: پس چطوریه!(عربده)
ا.ت: من فکر کردم..فکر کردم که اون..دوست پسر سابقمه که مرده(گریه)
کوک: حتی اگه دوست پسر سابقت هم بود حق نداشتی ابن کارو کنی هرzه(عربده) قراره من شوهر تو باشم بعد تو با کمال پرویی داری اینارو میگی(داد)
ا.ت:راستش من اول فکر کردم که تو درواقع کسی هستی که دنبالشم..ولی اون خودشو شبیه اون کرده بود و منو کاملا فریب داد(گریه)
کوک: دهنتو ببند(عربده)چون دلم برات سوخت خواستم زنم بشی ولی انگار لیاقت تو همون برده بودنه!(عربده)....دعا کن که شب نرسه...
بعد درو محکم بست و رفت...
حالا چه غلطی کنم؟...اون مرد یعنی واقعا جاسوس میا بود و جونگ کوک نبود؟....نکنه همون حس اولم درست بود؟..نکنه ارباب همون کوکه؟..روی زمین نشستم و آروم اشک میریختم که کم کم خوابم برد....در با شتاب باز شد و یهو از خواب پریدم....ارباب با یه قیافه ترسناک وارد اتاق شد...چشماش قرمز بود و تلو تلو راه میرفت...اومد سمتم و نشست روبه روم و محکم چونمو گرفت و توی چشمام نگاه کرد...
کوک: آماده ای هرzه کوچولو!
بعد بلند شد و بهم پشت کرد و سمت در رفت..قفلشکرد.. یهو رفتم پشت سرش ایستادم..
ا.ت: جونگ کوک
یه دفعه با شتاب برگشت سمتم
کوک: تو الان چی گفتی!
بلافاصله دستمو روی ماسکش گذاشتم و اونو درآوردم...یه دفعه دست گذاشت روی صورتش
کوک:چه غلطی میکنی هرzه!
ا.ت: جونگ کوک چرا این کارو با من میکنی؟(گریه)
کوک: دهنتو ببند(عربده)
رفتم سمتش و خودمو توی بغلش جا دادم و سرمو روی sینش گذاشتم و هق هق میکردم..
کوک: هه فکر کردی با این کارا میبخشمت؟(مست)
یه دفعه موهامو گرفت و منو از خودش جدا کرد و پرتم کرد روی تخت...اومد سمتم و تمام وزنش رو روم انداخت..
ا.ت: جوگ کوک لطفا این کارو نکن..دارم له میشم(گریه)
کوک: به من نگو جونگ کوک...جونگ کوک مرده من j ام!
ا.ت: ولی جونگ کوک هیچوقت برای من نمیمیره.
کوک: برام مهم نیست
یه دفعه لbامو به دهن گرفت...mک نمیزد محکم گاز میگرفت...اونقدر این کارو ادامه داد که لb پایینیم پaره شد و مزه ی شور خون توی دهنم پخش شد...خواست زبونشو وارد دهنم کنه که محکم دندونام روی هم گذاشتم...یه دفعه sینم رو با تمام زورش فشار داد( از روی لباس) که دهنم باز شد و جیغ بلندی کشیدم.اونم از فرصت استفاده کرد و زبونشو وارد دهنم کرد.بعد از اینکه همه جای دهنم رو مزه کرد ازم جدا شد و با پوزخند ترسناکی بهم زل زد.با دیدن لbاش که کاملا خونی بودن هین بلندی کشیدم
ا.ت: جونگ کوک لbات آسیب دیده(گریه)
کوک: نگران من نباش هرzه کوچولو این خون لb خودته!
ا.ت: چ..چی!
بلند شد و دوطرف لباسشو گرفت و محکم کشید که پاره شد و دکمه هاش به اطراف اتاق پرتاب شد.....
پارت بعد داخل اون یکی کاناله
https://wisgoon.com/fake_jimin_sana
۱.۶k
۲۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.