پارت اول. فیک(سرنوشت چیز عجیبی است).
پارت اول. فیک(سرنوشت چیز عجیبی است).
لیندا: امروز بعد از ظهر باید فرودگاه باشم، پرواز دارم، میخوام برگردم کره، اونم بعداز نه سال. سریع هرچه لباس داشتم برداشتم و گذاشتم تو چمدون...... هنوز چندساعت دیگه وقت داشتم، پس بهتره تو این چندساعت برم دانشگاه و با استاد و بهترین دوستام خداحافظی کنم. سریع خودمو رسوندم دانشگاه......
استاد: دخترم تو یکی از شاگردای زرنگ من بودی...... کاشکی دانشگاه و درستو همینجا تو انگلیس تموم میکردی......
لیندا: ببخشید استاد، ولی دیگه میخوام برگردم کره، اونجا پایان ناممو میگیرم.....
استاد: باشه دخترم، ولی امیدوارم دوباره برگردی و اینجا شروع به کار بکنی پزشک کوچولو
لیندا: استاددددد، دوباره گفتید پزشک کوچولوووو..... بعد هردومون شروع کردیم به خنده کردن، اونقدرررر گرم صحبت کردن با استادم شدم که ساعت از دستم در رفت، سریع با استاد خداحافظی کردم و بهترین دوستامو بغل کردمو و سریع از دانشگاه خارج شدم......
لیندا: اقا تروخدا زودتر برید، من دیرم شدهههه، باید راس این ساعت فرودگاه باشم....
نیم ساعت بعد: رسیدم فرودگاه ولی ولی ولی خبری از پرواز به کره نبود....
خانوم ببخشید پروازی که به کره میرفت کو؟
اون پرواز چنددقیقه پیش به سمت کره رفتن.....
لیندا: چیییییییی وایییی نهههه، حالا من چیکار کنم....
خانوم مگه شما جز مسافرا به کره بودید؟
لیندا: بلههههههه، من کی دوباره تو این هفته میتونم بلیت بگیرم به کره؟
ببخشید خانوم ولی تو این هفته و همینطور تو هفته بعد هیچ پروازی به کره نداریم....
لیندا: چیییییییی، نهههههه. خیلی عصبی و ناراحت بودم، ای خداااااا.
اممم ولی خانم یه پیشنهاد بهتون دارم، البته ممکنه این شدنی نباشه ولی حالا امتحانش که ضرری نداره................
لیندا: امروز بعد از ظهر باید فرودگاه باشم، پرواز دارم، میخوام برگردم کره، اونم بعداز نه سال. سریع هرچه لباس داشتم برداشتم و گذاشتم تو چمدون...... هنوز چندساعت دیگه وقت داشتم، پس بهتره تو این چندساعت برم دانشگاه و با استاد و بهترین دوستام خداحافظی کنم. سریع خودمو رسوندم دانشگاه......
استاد: دخترم تو یکی از شاگردای زرنگ من بودی...... کاشکی دانشگاه و درستو همینجا تو انگلیس تموم میکردی......
لیندا: ببخشید استاد، ولی دیگه میخوام برگردم کره، اونجا پایان ناممو میگیرم.....
استاد: باشه دخترم، ولی امیدوارم دوباره برگردی و اینجا شروع به کار بکنی پزشک کوچولو
لیندا: استاددددد، دوباره گفتید پزشک کوچولوووو..... بعد هردومون شروع کردیم به خنده کردن، اونقدرررر گرم صحبت کردن با استادم شدم که ساعت از دستم در رفت، سریع با استاد خداحافظی کردم و بهترین دوستامو بغل کردمو و سریع از دانشگاه خارج شدم......
لیندا: اقا تروخدا زودتر برید، من دیرم شدهههه، باید راس این ساعت فرودگاه باشم....
نیم ساعت بعد: رسیدم فرودگاه ولی ولی ولی خبری از پرواز به کره نبود....
خانوم ببخشید پروازی که به کره میرفت کو؟
اون پرواز چنددقیقه پیش به سمت کره رفتن.....
لیندا: چیییییییی وایییی نهههه، حالا من چیکار کنم....
خانوم مگه شما جز مسافرا به کره بودید؟
لیندا: بلههههههه، من کی دوباره تو این هفته میتونم بلیت بگیرم به کره؟
ببخشید خانوم ولی تو این هفته و همینطور تو هفته بعد هیچ پروازی به کره نداریم....
لیندا: چیییییییی، نهههههه. خیلی عصبی و ناراحت بودم، ای خداااااا.
اممم ولی خانم یه پیشنهاد بهتون دارم، البته ممکنه این شدنی نباشه ولی حالا امتحانش که ضرری نداره................
۲۹.۳k
۱۸ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.