ماه ابی
ماه ابی
پارت۵۲
ویو کوک:
...حرکت نمیکرد و توی بغلم گرفتم نبضش و گرفتم اصلا مبض نداشت محکم و بلند داد زدم
-لنو(داد شدیدددددددددددد،خیلی شدید خلاصه)
شروع کردم به گریه کردن
ویو جی هو:
خودمو به بخش چاقوها رسوندم طناب دستم و با چاقو پاره کردم رفتم سمت اتاقی که درش بازود دیدم بابا اونجاست و یکیو توی بغلش گرفته داره گریه میکنه رفتم نزدیک دیدم مامانمه
جی هو:باباااا این مامانیهه(بغض)
-اره مانانی از پیشمون رفت
زانو زدم و رفتم توی بغل بابام
فردا:
ویو کوک:
مراسم خاک سپاری بود اعضا گریه میکردن جی هو هم همینطور همه ایدلا و سلبیتریتی(اگه درست نوشته باشم)ها اومده بودن من هرکاری میکردم تا گریه مو تحمل کنم اما نمیشد جی هو یهو بیهوش شد براید استایل بغلش کردم و برمش بیمارستان
۱سال بعد:
دنیا دیگه یرام هیچ معنی نداشت نه گریه میکردم نه میخندیدم دیگه هیچی برام ارزش نداشت هیچ کسیم جز جی هو نداشتم تو زندگیم خیلی بی احساس شده بودم توی این یک سال شکسته شده بودم و صورتم چروک شده بود کمی امرو تولد جی هو بود قرار بود جشن بگیریم رفتم و براش کلی جایزه گرفتم و کادو کردم که از مدرسه بهم زنگ زدن
-بله؟
مدیر:لطفا بیاین مدرسه کار فوری باهاتون داریم
-چشم
سریع رفتم مدرسه همه بچه ها ازم حساب میبردن چون همیشه پوکر بودم
مدیر:دخترتون وسط کلاس دوس پسرشو بوسیده
-خب چیکا کنم؟
مدیر:حرفی ندارین؟
-خیر
بلند شدم میخاستم برم که مدیر صدام کرد
مدیر:اقای جئون
-چیه باز؟
مدیر:چرا ازدواج نمیکنین تا از این حال در بیاین
-حریم شخصی و میخاید براتون توضیح بدم؟
مدیر:خیر
-پس ساکت بحی
از مدرسه خارج شدم اومدم تو ماشین بغضم گرفته بود شکسته تر شدم راه افتادم به سمت خونه اعضا خونرو تزئین کرده بودن
همه جارو در کردیم تا اومدم تولدشو تبریک گفتیم من براش جایزه یه ماشین خریده بودم چون بهش ماشین سواری یاد داده بودم وقتی۱۶سالش بود
بعد از تولد:
اخر شب:
میخاستم بخابم صدای در اومد
جی هو:بابا میشه بیام تو
-بیا
اومد تو
جی هو:میشه امشب پیشت بخابم
-اره بیا عزیزم
اومد کنار دراز کشی کلا به لنو رفته یود قیافش موها و.. سرش و بوس کردم
جی هو:به خاطره مدرسه متاسفم
-مهم نیست
جی هو:جای مامانی خیلی خالی بود امشب
-درسته اگه بود حتما بهت افتخار میکردم
ادامش پارت بد-
پارت۵۲
ویو کوک:
...حرکت نمیکرد و توی بغلم گرفتم نبضش و گرفتم اصلا مبض نداشت محکم و بلند داد زدم
-لنو(داد شدیدددددددددددد،خیلی شدید خلاصه)
شروع کردم به گریه کردن
ویو جی هو:
خودمو به بخش چاقوها رسوندم طناب دستم و با چاقو پاره کردم رفتم سمت اتاقی که درش بازود دیدم بابا اونجاست و یکیو توی بغلش گرفته داره گریه میکنه رفتم نزدیک دیدم مامانمه
جی هو:باباااا این مامانیهه(بغض)
-اره مانانی از پیشمون رفت
زانو زدم و رفتم توی بغل بابام
فردا:
ویو کوک:
مراسم خاک سپاری بود اعضا گریه میکردن جی هو هم همینطور همه ایدلا و سلبیتریتی(اگه درست نوشته باشم)ها اومده بودن من هرکاری میکردم تا گریه مو تحمل کنم اما نمیشد جی هو یهو بیهوش شد براید استایل بغلش کردم و برمش بیمارستان
۱سال بعد:
دنیا دیگه یرام هیچ معنی نداشت نه گریه میکردم نه میخندیدم دیگه هیچی برام ارزش نداشت هیچ کسیم جز جی هو نداشتم تو زندگیم خیلی بی احساس شده بودم توی این یک سال شکسته شده بودم و صورتم چروک شده بود کمی امرو تولد جی هو بود قرار بود جشن بگیریم رفتم و براش کلی جایزه گرفتم و کادو کردم که از مدرسه بهم زنگ زدن
-بله؟
مدیر:لطفا بیاین مدرسه کار فوری باهاتون داریم
-چشم
سریع رفتم مدرسه همه بچه ها ازم حساب میبردن چون همیشه پوکر بودم
مدیر:دخترتون وسط کلاس دوس پسرشو بوسیده
-خب چیکا کنم؟
مدیر:حرفی ندارین؟
-خیر
بلند شدم میخاستم برم که مدیر صدام کرد
مدیر:اقای جئون
-چیه باز؟
مدیر:چرا ازدواج نمیکنین تا از این حال در بیاین
-حریم شخصی و میخاید براتون توضیح بدم؟
مدیر:خیر
-پس ساکت بحی
از مدرسه خارج شدم اومدم تو ماشین بغضم گرفته بود شکسته تر شدم راه افتادم به سمت خونه اعضا خونرو تزئین کرده بودن
همه جارو در کردیم تا اومدم تولدشو تبریک گفتیم من براش جایزه یه ماشین خریده بودم چون بهش ماشین سواری یاد داده بودم وقتی۱۶سالش بود
بعد از تولد:
اخر شب:
میخاستم بخابم صدای در اومد
جی هو:بابا میشه بیام تو
-بیا
اومد تو
جی هو:میشه امشب پیشت بخابم
-اره بیا عزیزم
اومد کنار دراز کشی کلا به لنو رفته یود قیافش موها و.. سرش و بوس کردم
جی هو:به خاطره مدرسه متاسفم
-مهم نیست
جی هو:جای مامانی خیلی خالی بود امشب
-درسته اگه بود حتما بهت افتخار میکردم
ادامش پارت بد-
۲۳.۴k
۱۳ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.