غـریـبــه مـن ───※ ·❆· ※─── p : ⁵³
+نمیرم
_حوصله ندارم دعوا میکنم پاشو برو......به بدبختی من میخنده
+ای بابا گفتم که کمکت میکنم
_نمیخوام ........برو پیش مامان جونت و بدبختی منو جشن بگیر (بالش پرتاب میکنه)
+همزمان با بالش پرتاب کردن چرت و پرتم میگی
کوک هم یدونه بالش سمت ا/ت پرتاب میکنه و بعد ماجرا شروع میشه
همزمان وقتی حرف میزدن همه چی سمت هم پرتاب میکردن
_دیوونم کردین ...واسه من ناز میکنین؟
+تو دیوونه م کردی بخاطر من حاضر نیستی یه قهوه درست کنی
_تو حاضری بخاطر قهوه درست کردن دستم قطع شه؟
+مگه قهوه دستتو قطع میکنه
ا/ت کتاب میاد دستش و پرتاب میکنه
_من دیگه حرفی با تو ندارم
کتاب میخوره به کله ی کوک و میوفته
+آی...
_ای وای....خوبی......جونگکوک؟
میره نزدیک و تکونش میده
_جونگکوک پاشو.....بلندشو....خاک تو سرم شد...چیکار کنم
جونگکوک تکونی نمیخورد ا/ت کم کم گریه ش میگیره
_تروخدا بلند شو(گریه)
+گریه میکنی؟
_..........
ا/ت میبینه جونگکوک سالمه خیالش راحت میشه بعد کم کم متوجه میشه
+ا/ت...
_واقعا که ...آفرین خیلی خوب سکته م دادی و با احساسم بازی کردی
+نمیخواستم...
_...دیگه واقعا نمیخوام باهات حرف بزنم
جونگکوک نمیدونست چیکار کنه تنها چیزی که به ذهنش رسید بغل کردنش بود
_ولم کن
+ببخشید..میخواستم نگرانم شی باهام آشتی کنی
ا/ت هم برمیگرده و جونگکوک و بغل میکنه
+واقعا فکر کردی بخاطر یه کتاب غش میکنم؟(خنده)
_نخند
+باشه
_الان خوب شدی...گریه کردم
+میدونی.......وقتی اینجوری نگرانم شدی احساس خوشبختی کردم
_.........
بهم دیگه نگاه میکنن و میخوان همو ببوسن
.
.
یهو جیمین وارد میشه و میخواد سلام کنه ولی وقتی میبینه بد موقع اومده و لبای جونگکوک و ا/ت تقریبا داشت چیز میشد زبونش بند میاد
ج: آه...چ..چرا....همش سم تون رو جلوی من پخش میکنین
+هی مثلا الان تو مزاحم شدی تازه اومدی ما اینجا بودیما
ج: ا/ت بیا بریم با این تو یه اتاق نمون صد و یکبار یه چیزی میشه بعدا پشیمون میشی
+یاااا...چی میگی
جیمین دست ا/ت و میگیره و با خودش میبره پایین
+هی وایسا...جیمیننن
ج: شما رو نباید تنها گذاشت
_جونگکوک داره منفجر میشه بهتر نیست برگردیم ..الان با منم قهر میکنه
ج: من میترسم با جونگکوک تو به اتاق بمونم اونوقت تو ....عقل نداری دیگه ..بریم
_چی میگی ما شبا کنار هم خوابیدیم(یجور میگه جیمین نشنوه)
ج: چیی؟ با این حساب من الان عمو ام
_چطوری شنید؟
_یااا...چرت نگو
ج: پس دایی میشم؟
_میری رو مخم
ج: نگران نباش به مامانش نمیگم
_هی ما هیچکاری نکردیم
ج: دعا میکنم دو قلو باشه
_چرت نگوو
ج: دقیقا چند وقته؟
ا/ت میوفته دنبال جیمین اونم فرار میکنه همین موقع جونگکوک از اتاق میاد بیرون
+خائن
#فیک #جونگکوک #تهیونگ #جیمین #جین #یونگی #جیهوپ #نامجون #بی_تی_اس #کیپاپ #آرمی #بنگتن
#BTS #BTS_ARMY #Jungkook #Teahyung #Jimin #Namjoon #Jin #J_Hope #Suga #K_pop #ARMY
_حوصله ندارم دعوا میکنم پاشو برو......به بدبختی من میخنده
+ای بابا گفتم که کمکت میکنم
_نمیخوام ........برو پیش مامان جونت و بدبختی منو جشن بگیر (بالش پرتاب میکنه)
+همزمان با بالش پرتاب کردن چرت و پرتم میگی
کوک هم یدونه بالش سمت ا/ت پرتاب میکنه و بعد ماجرا شروع میشه
همزمان وقتی حرف میزدن همه چی سمت هم پرتاب میکردن
_دیوونم کردین ...واسه من ناز میکنین؟
+تو دیوونه م کردی بخاطر من حاضر نیستی یه قهوه درست کنی
_تو حاضری بخاطر قهوه درست کردن دستم قطع شه؟
+مگه قهوه دستتو قطع میکنه
ا/ت کتاب میاد دستش و پرتاب میکنه
_من دیگه حرفی با تو ندارم
کتاب میخوره به کله ی کوک و میوفته
+آی...
_ای وای....خوبی......جونگکوک؟
میره نزدیک و تکونش میده
_جونگکوک پاشو.....بلندشو....خاک تو سرم شد...چیکار کنم
جونگکوک تکونی نمیخورد ا/ت کم کم گریه ش میگیره
_تروخدا بلند شو(گریه)
+گریه میکنی؟
_..........
ا/ت میبینه جونگکوک سالمه خیالش راحت میشه بعد کم کم متوجه میشه
+ا/ت...
_واقعا که ...آفرین خیلی خوب سکته م دادی و با احساسم بازی کردی
+نمیخواستم...
_...دیگه واقعا نمیخوام باهات حرف بزنم
جونگکوک نمیدونست چیکار کنه تنها چیزی که به ذهنش رسید بغل کردنش بود
_ولم کن
+ببخشید..میخواستم نگرانم شی باهام آشتی کنی
ا/ت هم برمیگرده و جونگکوک و بغل میکنه
+واقعا فکر کردی بخاطر یه کتاب غش میکنم؟(خنده)
_نخند
+باشه
_الان خوب شدی...گریه کردم
+میدونی.......وقتی اینجوری نگرانم شدی احساس خوشبختی کردم
_.........
بهم دیگه نگاه میکنن و میخوان همو ببوسن
.
.
یهو جیمین وارد میشه و میخواد سلام کنه ولی وقتی میبینه بد موقع اومده و لبای جونگکوک و ا/ت تقریبا داشت چیز میشد زبونش بند میاد
ج: آه...چ..چرا....همش سم تون رو جلوی من پخش میکنین
+هی مثلا الان تو مزاحم شدی تازه اومدی ما اینجا بودیما
ج: ا/ت بیا بریم با این تو یه اتاق نمون صد و یکبار یه چیزی میشه بعدا پشیمون میشی
+یاااا...چی میگی
جیمین دست ا/ت و میگیره و با خودش میبره پایین
+هی وایسا...جیمیننن
ج: شما رو نباید تنها گذاشت
_جونگکوک داره منفجر میشه بهتر نیست برگردیم ..الان با منم قهر میکنه
ج: من میترسم با جونگکوک تو به اتاق بمونم اونوقت تو ....عقل نداری دیگه ..بریم
_چی میگی ما شبا کنار هم خوابیدیم(یجور میگه جیمین نشنوه)
ج: چیی؟ با این حساب من الان عمو ام
_چطوری شنید؟
_یااا...چرت نگو
ج: پس دایی میشم؟
_میری رو مخم
ج: نگران نباش به مامانش نمیگم
_هی ما هیچکاری نکردیم
ج: دعا میکنم دو قلو باشه
_چرت نگوو
ج: دقیقا چند وقته؟
ا/ت میوفته دنبال جیمین اونم فرار میکنه همین موقع جونگکوک از اتاق میاد بیرون
+خائن
#فیک #جونگکوک #تهیونگ #جیمین #جین #یونگی #جیهوپ #نامجون #بی_تی_اس #کیپاپ #آرمی #بنگتن
#BTS #BTS_ARMY #Jungkook #Teahyung #Jimin #Namjoon #Jin #J_Hope #Suga #K_pop #ARMY
۲۲.۴k
۱۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.