𝐀𝐥𝐨𝐧𝐞 𝐢𝐧 𝐒𝐞𝐨𝐮𝐥 فصل ۲ پارت ۸
^ب.بله؟
_میشه بری بیرون تنها میخوام با رضا صحبت کنم
یه چشمک زدم بهش
^ب.باشه بیرون تو حیاط منتظرتم
_اوکی
رفت بیرون منم سریع برگشتم سمت رضا
_خب حالا بگو ببینم کیه؟
میدونستم که رضا هم عاشق عسله
! خب من عاشق عسل شدم
_هوممم چه خوب یه چیزی بهت بگم؟
! چی؟
_اینکه عسل هم عاشقته
! واقعااااا
_اره خودش همین الان اومد بهم گفت
! وای حالا من چجوری بهش بگم؟
_ببین من الان رفتم پایین هیچی بهش نمیگم خب فقط میگم که رضا پشت مدرسه منتطرته اوکی؟من اونو میبرم یه جایی که نبینتت تو برو پشت مدرسه من میفرستمش
! اوکی باشه پس من برم
_واستا بعد من بیا
از کلاس در شدم بیرون توی سالن جلوی ایینه بود تا رفتم اومد سمتم
^خب چی شد چی گفت؟
_هیچی فقط پشت مدرسه منتطرته
دیدم که رصا رفت بیرون عسل ندیدش
^چیز دیگه ای نگفت
_نه گفت فقط بهش بگو پشت مدرسه منتظرشم
^ینی منو دوست داره؟
_نمیدونم شاید
عسل گفت میره منم رفتم توی حیاط
عسل ویو
با دو سریع از پیش ا.ت دور شدم خیلی دوست داشتم که اونم منو دوست داشته باشه اما خیلی هم میترسیدم که عاشقم نباشه و منو رد کنه اخه خیلی وقته دوسش دارم
رفتم پشت مدرسه کهبه دیوار تکیه داده بود و چیزی زمزمه میکرد
تک سرفه ای کردم که برگشت سمتم و راست استاد
^چ.چیزه ا.ت گ.....
! من خودم گفتم که بیای چون کارت داشتم
^خب چیکار داشتی؟
! چیزه خب راستش من....
^اینکه ا.ت بهت گفت من دوست دارم ولی تو منو دوست نداری و منو کشوندی اینجا که بهم بگی دوستن نداری درسته؟
! نه واستا یه....
^اوکی من فهمیدم و میدونستم که منو ردم میکنی دوست داشتنم توی این دو سال الکی بود و ترسم درست
حتی اجازه حرف زدن بهش ندادم با اینکه خیلی پشیمون بودم اما مانع رفتنم شد و منو کشوند سمت خودش و چسبوند به دیوار و توی دو سانتیه صورتم موند
! اگه بزاری حرف بزنم میخواستم بگم که
منو چسبوند به خودش و یه جورایی داشت بهم نزدیک تر میشد
! که منم دیوونه وار عاشقتم
بعد اروم لباش روی لبام فرود اومد من هنوز توی شوک بزرگ بودم اما بعد منم همراهیش کردم بعد از یه بوسه ی ۱۰ ثانیه ای اما شیرین ازم جدا شد
! بگو ببینم حسم که یک طرفه نیست ها؟
داستم از خوشحالی پس میوفتادم اما خودمو جمع و جور کردم و یکم به عقب هدایتش کردم با قد ۱۷۹ سانتیش منو محاصره کرده بود و من با ۱۶۰ سانت قد داشتم زیر کاراش پس میوفتادم
عقب رفت و منو ازاد کرد گلومو صاف کردم و حرف زدم
^نه
! چی نه؟
^ ینی اینکه حست یک طرفه نیست و عشقم نسبت به تو حقیقت داره ینی منم عاشقتم
دستمو خیلی اروم توی دستاش گرفت و بوسه ی ارومی روش زد
! چرا توی این دوسالی که باهم تو یک کلاس بودیم نیومدی و اعتراف نکردی؟
تو چشماش خیره شدم و با مظلومیت تمام توی چشمای عسلیش که زیر نور خورشید میدرخشید نگاه کردم.........
_میشه بری بیرون تنها میخوام با رضا صحبت کنم
یه چشمک زدم بهش
^ب.باشه بیرون تو حیاط منتظرتم
_اوکی
رفت بیرون منم سریع برگشتم سمت رضا
_خب حالا بگو ببینم کیه؟
میدونستم که رضا هم عاشق عسله
! خب من عاشق عسل شدم
_هوممم چه خوب یه چیزی بهت بگم؟
! چی؟
_اینکه عسل هم عاشقته
! واقعااااا
_اره خودش همین الان اومد بهم گفت
! وای حالا من چجوری بهش بگم؟
_ببین من الان رفتم پایین هیچی بهش نمیگم خب فقط میگم که رضا پشت مدرسه منتطرته اوکی؟من اونو میبرم یه جایی که نبینتت تو برو پشت مدرسه من میفرستمش
! اوکی باشه پس من برم
_واستا بعد من بیا
از کلاس در شدم بیرون توی سالن جلوی ایینه بود تا رفتم اومد سمتم
^خب چی شد چی گفت؟
_هیچی فقط پشت مدرسه منتطرته
دیدم که رصا رفت بیرون عسل ندیدش
^چیز دیگه ای نگفت
_نه گفت فقط بهش بگو پشت مدرسه منتظرشم
^ینی منو دوست داره؟
_نمیدونم شاید
عسل گفت میره منم رفتم توی حیاط
عسل ویو
با دو سریع از پیش ا.ت دور شدم خیلی دوست داشتم که اونم منو دوست داشته باشه اما خیلی هم میترسیدم که عاشقم نباشه و منو رد کنه اخه خیلی وقته دوسش دارم
رفتم پشت مدرسه کهبه دیوار تکیه داده بود و چیزی زمزمه میکرد
تک سرفه ای کردم که برگشت سمتم و راست استاد
^چ.چیزه ا.ت گ.....
! من خودم گفتم که بیای چون کارت داشتم
^خب چیکار داشتی؟
! چیزه خب راستش من....
^اینکه ا.ت بهت گفت من دوست دارم ولی تو منو دوست نداری و منو کشوندی اینجا که بهم بگی دوستن نداری درسته؟
! نه واستا یه....
^اوکی من فهمیدم و میدونستم که منو ردم میکنی دوست داشتنم توی این دو سال الکی بود و ترسم درست
حتی اجازه حرف زدن بهش ندادم با اینکه خیلی پشیمون بودم اما مانع رفتنم شد و منو کشوند سمت خودش و چسبوند به دیوار و توی دو سانتیه صورتم موند
! اگه بزاری حرف بزنم میخواستم بگم که
منو چسبوند به خودش و یه جورایی داشت بهم نزدیک تر میشد
! که منم دیوونه وار عاشقتم
بعد اروم لباش روی لبام فرود اومد من هنوز توی شوک بزرگ بودم اما بعد منم همراهیش کردم بعد از یه بوسه ی ۱۰ ثانیه ای اما شیرین ازم جدا شد
! بگو ببینم حسم که یک طرفه نیست ها؟
داستم از خوشحالی پس میوفتادم اما خودمو جمع و جور کردم و یکم به عقب هدایتش کردم با قد ۱۷۹ سانتیش منو محاصره کرده بود و من با ۱۶۰ سانت قد داشتم زیر کاراش پس میوفتادم
عقب رفت و منو ازاد کرد گلومو صاف کردم و حرف زدم
^نه
! چی نه؟
^ ینی اینکه حست یک طرفه نیست و عشقم نسبت به تو حقیقت داره ینی منم عاشقتم
دستمو خیلی اروم توی دستاش گرفت و بوسه ی ارومی روش زد
! چرا توی این دوسالی که باهم تو یک کلاس بودیم نیومدی و اعتراف نکردی؟
تو چشماش خیره شدم و با مظلومیت تمام توی چشمای عسلیش که زیر نور خورشید میدرخشید نگاه کردم.........
۸.۶k
۰۸ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.