تو مال منی :)
𝐏𝐚𝐫𝐭:۴
ویو ا/ت
نه ا/ت این چه کاری بود کردی باید بخاطر اونوو قبول میکردی احمق احمقی دیگه
پرش زمان فردا ویو تهیونگ
رو کاناپه نشسته بودم که یکی از بادیگارد ها اومد
# ارباب خانم لیگی اومده
تهیونگ:اوفف باز چی میخواد بگو بیاد تو
# بفرمایید
لیگی:پسرم کجاست
تهیونگ:لیگی خواهش میکنم از اینجا برو
لیگی:فکر کنم نشنیدی گفتم پسرم کجاست
تهیونگ:بالا خوابیده
لیگی:چیشد ز.ن آیندت کجاست پس
تهیونگ:عامم خوب...
داشتیم حرف میزدیم که یهو صدای ا/ت اومد
ا/ت:کسی اینجا از من حرف زد
اومد لپ.مو بو.سید و بازومو گرفت
لیگی: خوب عرو.سیتون کی هست
تهیونگ:فر..
ا/ت:نمیخوایم زیاد سر و صدا کنیم تو بین خودمون یه جشن کوچیک میگیریم
لیگی:اوفف چه خسته کننده... بیخیال اومده بودم اونوو رو ببینم ولی انگار خوابه بعدا میام خدافظ(میره)
تهیونگ :تو چرا برگشتی
ا/ت:بخاطر اونوو برگشتم و...
تهیونگ:و
ا/ت:باهات ازدواج میکنم
تهیونگ:من واغن...
ا/ت: باشه نیازی به تشکر کردن نیست من برم پیش اونوو
ویو ا/ت
رفتم تو اتاق اونوو دیدم داره چشماشو میماله
ا/ت:اووووو شازده کوچولوی من بیدار شده
اونوو:ا/ت تو اومدی
ا/ت: آره اومدم
اونوو:ولی بابا گفت که رفتی و دیگه برنمیگردی
ا/ت: آره ولی برگشتم
اونوو:میخوای با بابام ازد.واج کنی
ا/ت:آره اگر تو مشکلی نداری
اونوو: نه اگر مامان خوبی برام باشی
ا/ت:مامان
اونوو:اوهمم وقتی با بابام ازدواج کنی مامان من میشی دیگه
ا/ت:اونوو یه چیزی ازت بپرسم؟
اونوو: اوهمم
ا/ت :چرا نمیخوای با مامانت زندگی کنی؟
اونوو:چون اون منو میزنه و برای تنبیه کردنم بهم غذا نمیده خیلی اذیتم میکنه
ا/ت:اونوو تو باید اینارو به بابات بگی
اونوو:نه نه ا/ت اینارو به بابا نگو مگرنه اونو میکشه
ا/ت:چرا باید بکشه؟
اونوو:تو نگو دیگه
ا/ت:باشه نمیگم، حالا پاشو برو صورتتو بشور بریم صبحونه بخوری
اونوو:باشه
از رو تخت اومد پایین و رفت سمت دستشویی
ا/ت:منظورش از کشتن چی بود
بعد چندمین از دستشویی اومد بیرون و لباساشو عوض کردم رفتین پایین
تهیونگ:میبینم با پرستارت خوب کنار اومدی این دفعه
اونوو:اون پرستارم نیست دوستم هست و به زودی مامانم میشه
تهیونگ:مامانت
اونوو:آره مگه شما ازدواج نمیکنید
ا/ت:عامم چیز اونوو عزیزم بیا بریم صبحونه بخوریم دستشو گرفتم و رفتیم سر میز نشستیم
پرش زمان نیم ساعت بعد
تو اتاق اونوو بودم داشتیم بازی میکردیم که یکی از خدمتکارا اومد
÷ خانم ا/ت ارباب گفتن برین تو اتاقش
ا/ت: باشه الان میرم.... اونوو تو ادامه بده منم الان مبام
اونوو:باشه
رفتم تو اتاق تهیونگ و درشو زدم
تهیونگ: ...
اینم پارت جدید✨💗
شرط هاش:
کامنت:۱۴
لایک10
ویو ا/ت
نه ا/ت این چه کاری بود کردی باید بخاطر اونوو قبول میکردی احمق احمقی دیگه
پرش زمان فردا ویو تهیونگ
رو کاناپه نشسته بودم که یکی از بادیگارد ها اومد
# ارباب خانم لیگی اومده
تهیونگ:اوفف باز چی میخواد بگو بیاد تو
# بفرمایید
لیگی:پسرم کجاست
تهیونگ:لیگی خواهش میکنم از اینجا برو
لیگی:فکر کنم نشنیدی گفتم پسرم کجاست
تهیونگ:بالا خوابیده
لیگی:چیشد ز.ن آیندت کجاست پس
تهیونگ:عامم خوب...
داشتیم حرف میزدیم که یهو صدای ا/ت اومد
ا/ت:کسی اینجا از من حرف زد
اومد لپ.مو بو.سید و بازومو گرفت
لیگی: خوب عرو.سیتون کی هست
تهیونگ:فر..
ا/ت:نمیخوایم زیاد سر و صدا کنیم تو بین خودمون یه جشن کوچیک میگیریم
لیگی:اوفف چه خسته کننده... بیخیال اومده بودم اونوو رو ببینم ولی انگار خوابه بعدا میام خدافظ(میره)
تهیونگ :تو چرا برگشتی
ا/ت:بخاطر اونوو برگشتم و...
تهیونگ:و
ا/ت:باهات ازدواج میکنم
تهیونگ:من واغن...
ا/ت: باشه نیازی به تشکر کردن نیست من برم پیش اونوو
ویو ا/ت
رفتم تو اتاق اونوو دیدم داره چشماشو میماله
ا/ت:اووووو شازده کوچولوی من بیدار شده
اونوو:ا/ت تو اومدی
ا/ت: آره اومدم
اونوو:ولی بابا گفت که رفتی و دیگه برنمیگردی
ا/ت: آره ولی برگشتم
اونوو:میخوای با بابام ازد.واج کنی
ا/ت:آره اگر تو مشکلی نداری
اونوو: نه اگر مامان خوبی برام باشی
ا/ت:مامان
اونوو:اوهمم وقتی با بابام ازدواج کنی مامان من میشی دیگه
ا/ت:اونوو یه چیزی ازت بپرسم؟
اونوو: اوهمم
ا/ت :چرا نمیخوای با مامانت زندگی کنی؟
اونوو:چون اون منو میزنه و برای تنبیه کردنم بهم غذا نمیده خیلی اذیتم میکنه
ا/ت:اونوو تو باید اینارو به بابات بگی
اونوو:نه نه ا/ت اینارو به بابا نگو مگرنه اونو میکشه
ا/ت:چرا باید بکشه؟
اونوو:تو نگو دیگه
ا/ت:باشه نمیگم، حالا پاشو برو صورتتو بشور بریم صبحونه بخوری
اونوو:باشه
از رو تخت اومد پایین و رفت سمت دستشویی
ا/ت:منظورش از کشتن چی بود
بعد چندمین از دستشویی اومد بیرون و لباساشو عوض کردم رفتین پایین
تهیونگ:میبینم با پرستارت خوب کنار اومدی این دفعه
اونوو:اون پرستارم نیست دوستم هست و به زودی مامانم میشه
تهیونگ:مامانت
اونوو:آره مگه شما ازدواج نمیکنید
ا/ت:عامم چیز اونوو عزیزم بیا بریم صبحونه بخوریم دستشو گرفتم و رفتیم سر میز نشستیم
پرش زمان نیم ساعت بعد
تو اتاق اونوو بودم داشتیم بازی میکردیم که یکی از خدمتکارا اومد
÷ خانم ا/ت ارباب گفتن برین تو اتاقش
ا/ت: باشه الان میرم.... اونوو تو ادامه بده منم الان مبام
اونوو:باشه
رفتم تو اتاق تهیونگ و درشو زدم
تهیونگ: ...
اینم پارت جدید✨💗
شرط هاش:
کامنت:۱۴
لایک10
۴.۵k
۲۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.