"پروانه خونی من"
"پروانه خونی من"
پارت 40
ویو کوک
کوک: به تو چه*سرد*
لیا: عه خیلی بدی*بغض*
پاشدم رفتم توی حیاط پاکت سیگارمو دراوردمو ی نخ رو برداشتمو گذاشتم روی دهنم و فندکو در اوردمو روشنش کردم پاکتو فندکو گذاشتم توی جیبم...
همینحوری داشتم سیگار میکشیدم که مادرم اومد صدام کرد که برم برای ناهار.
رفتم داخل دیدم ا/ت کنار پسر عمم نشسته روی صندلی لجم گرفت که بغل دست لیا ی صندلی خالیه و رفتم اونجا نشستم.
من رو به روی پسر عمم و لیا و ا/ت رو به روی هم...
لیا دستش رو روی رون پام گذاشته بود از کارش عصبی شدم اما ا/ت حرصش گرفته بود برای همین به لیا چیزی نگفتم که دیدم پسر عمم دستش رو گذاشته روی رون پای ا/ت دلم میخواست پسر عممو بکشم...
بعد از تموم شدن غذا رفتم بالا توی اتاقم خیلی عصبی بودم از دست ا/ت رفتم حموم زیر دوش اب سرد همیشه اینجوری عصابم اروم میشه...کمی گذشت و رفتم بیرون لباسامو پوشیدم همین که نشستم روی صندلی که به کار های عقب افتادم برسم و لپ تابو روشن کردم گوشیم زنگ خورد جواب ندادم بازم زنگ خورد جواب ندادم گوشیمو رپی بی صدا گذاشتم بعد از 10 مین میخواستم ی عکس از توی گوشیم بردارم که دیدم 26 تا میس کال داشتم اونم از شرکت.
شماره رو گرفتمو منتظر بودم که جواب بده...
جونگ سو رفته بوده شرکتو کلی وسایلو اسناد های مهم رو برداشته بود و چند نفر از افرادمو کشته بود.
عصبی شدم سریع رفتم شرکت...
ویو ا/ت
پایین بودم که دیدم جونگکوک عصبی از پله ها اومد پایینو رفت بیرون خیلی عصبی بود دلشوره گرفتم رفتم دنبالش که ببینم چیشده که سریع سوار ماشین شد و رفت...
ادامه دارد...
پارت 40
ویو کوک
کوک: به تو چه*سرد*
لیا: عه خیلی بدی*بغض*
پاشدم رفتم توی حیاط پاکت سیگارمو دراوردمو ی نخ رو برداشتمو گذاشتم روی دهنم و فندکو در اوردمو روشنش کردم پاکتو فندکو گذاشتم توی جیبم...
همینحوری داشتم سیگار میکشیدم که مادرم اومد صدام کرد که برم برای ناهار.
رفتم داخل دیدم ا/ت کنار پسر عمم نشسته روی صندلی لجم گرفت که بغل دست لیا ی صندلی خالیه و رفتم اونجا نشستم.
من رو به روی پسر عمم و لیا و ا/ت رو به روی هم...
لیا دستش رو روی رون پام گذاشته بود از کارش عصبی شدم اما ا/ت حرصش گرفته بود برای همین به لیا چیزی نگفتم که دیدم پسر عمم دستش رو گذاشته روی رون پای ا/ت دلم میخواست پسر عممو بکشم...
بعد از تموم شدن غذا رفتم بالا توی اتاقم خیلی عصبی بودم از دست ا/ت رفتم حموم زیر دوش اب سرد همیشه اینجوری عصابم اروم میشه...کمی گذشت و رفتم بیرون لباسامو پوشیدم همین که نشستم روی صندلی که به کار های عقب افتادم برسم و لپ تابو روشن کردم گوشیم زنگ خورد جواب ندادم بازم زنگ خورد جواب ندادم گوشیمو رپی بی صدا گذاشتم بعد از 10 مین میخواستم ی عکس از توی گوشیم بردارم که دیدم 26 تا میس کال داشتم اونم از شرکت.
شماره رو گرفتمو منتظر بودم که جواب بده...
جونگ سو رفته بوده شرکتو کلی وسایلو اسناد های مهم رو برداشته بود و چند نفر از افرادمو کشته بود.
عصبی شدم سریع رفتم شرکت...
ویو ا/ت
پایین بودم که دیدم جونگکوک عصبی از پله ها اومد پایینو رفت بیرون خیلی عصبی بود دلشوره گرفتم رفتم دنبالش که ببینم چیشده که سریع سوار ماشین شد و رفت...
ادامه دارد...
۴۷۴
۳۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.