پارت ۴
از زبان ات:
واسه اینکه ولم کنه مجبور بودم بهش دروغ بگم.
_ددی
+اووو ددی
_حالا پر رو نشو (خنده فیک)
اومم میگم میشه یه مهمونی بگیری آخه من خیلی وقته مهمونی نرفتم
+باشع بیبی اصن هرچی تو بگی بیبی جذابه
یه مهمونی گرفت رفتم تا حاضر بشم و برم سراغ مهمونی یه خط چشم دارک و خفن کشیدم و یه لباس مشکی پوشیدم ک جلوش خیلی باز بود جوری باز بود ک خط س*ینه هام معلوم بود.
+بیبی این چه لباسیه پوشیدی زودباش برو عوضش کن
_خب ددی یه شبه دیگه منم ک همش قراره پیش خودت باشم هیچ نگاهی هم قرار نیست روم باشه
رسیدیم به مهمونی و من رفتم یعالمه مشروب آوردم تا باهم بخوریم خودم سعی کردم خیلی کم بخورم تا بتونم فرار کنم.
تهیونگ یعالمه مشروب خورد جوری که نمیدونست کیه و چیه منم از فرصت استفاده کردم و در رفتم
رسیدم خونه اونقدر خسته بودم ک خودمو انداختم رو تخت ولی اونموقع نمیدونم چرا یه دفعه ای دلم بقل تهیونگ رو میخواست و همونموقع خوابم برد
از زبان تهیونگ:
صبح شده بود از خواب پاشدم دیدم ات دور و برم نیست و فهمیدم ک فرار کرده اونقدر اعصابم خورد بود ک اربده زدم و یکی از شیشه های مشروب رو شکوندم و فرو کردم کف دستم (اوخی من بمیرم آخه ات چرا اینقد بچمو عذاب میدی نمیخای بفهمی عاشقته🥺😂)
سه ماه بعد: از زبان ات:
یه روز ک از خواب پاشدم حالم خیلی بد بود دوییدم تو دستشویی و بالا آوردم تا چند روز هی حالم بد میشد که یه روز رفتم دکتر تا ببینم چمه(علامت دکتره^)
^عزیزم تو باردار هستی
_چ..چی بار..دار؟؟
^بله عزیزم الان تقریبا دو ماهته....
واسه اینکه ولم کنه مجبور بودم بهش دروغ بگم.
_ددی
+اووو ددی
_حالا پر رو نشو (خنده فیک)
اومم میگم میشه یه مهمونی بگیری آخه من خیلی وقته مهمونی نرفتم
+باشع بیبی اصن هرچی تو بگی بیبی جذابه
یه مهمونی گرفت رفتم تا حاضر بشم و برم سراغ مهمونی یه خط چشم دارک و خفن کشیدم و یه لباس مشکی پوشیدم ک جلوش خیلی باز بود جوری باز بود ک خط س*ینه هام معلوم بود.
+بیبی این چه لباسیه پوشیدی زودباش برو عوضش کن
_خب ددی یه شبه دیگه منم ک همش قراره پیش خودت باشم هیچ نگاهی هم قرار نیست روم باشه
رسیدیم به مهمونی و من رفتم یعالمه مشروب آوردم تا باهم بخوریم خودم سعی کردم خیلی کم بخورم تا بتونم فرار کنم.
تهیونگ یعالمه مشروب خورد جوری که نمیدونست کیه و چیه منم از فرصت استفاده کردم و در رفتم
رسیدم خونه اونقدر خسته بودم ک خودمو انداختم رو تخت ولی اونموقع نمیدونم چرا یه دفعه ای دلم بقل تهیونگ رو میخواست و همونموقع خوابم برد
از زبان تهیونگ:
صبح شده بود از خواب پاشدم دیدم ات دور و برم نیست و فهمیدم ک فرار کرده اونقدر اعصابم خورد بود ک اربده زدم و یکی از شیشه های مشروب رو شکوندم و فرو کردم کف دستم (اوخی من بمیرم آخه ات چرا اینقد بچمو عذاب میدی نمیخای بفهمی عاشقته🥺😂)
سه ماه بعد: از زبان ات:
یه روز ک از خواب پاشدم حالم خیلی بد بود دوییدم تو دستشویی و بالا آوردم تا چند روز هی حالم بد میشد که یه روز رفتم دکتر تا ببینم چمه(علامت دکتره^)
^عزیزم تو باردار هستی
_چ..چی بار..دار؟؟
^بله عزیزم الان تقریبا دو ماهته....
۱۲.۷k
۰۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.