عشق اجباری 🩸🔪
عشق اجباری 🩸🔪
P34
(سر میز صبحانه)
پدربزرگ: خوب بچه امشب به یع مهمونی مافیایی دعوتیم ک هم اونجا دشمنان ما هستند و هم دوستای هم ولی بیشترش بخاطر مقام بالای ما به ما حسودی میکنن و با ما دوشمنن و سعی میکنن مارو زمین بزنن امشب لباس های خوبی بپوشید ساعت ۸ مهمونی شروع میشه
جنی: اما پدربزرگ ما الان هیچ آمادگی نداریم
لیسا: جنی راست میگه ما خرید هم نرفتیممم
پ.ک: دخترا خونسردی خودتون رو حفظ کنید ما فعلا وقت داریم هنوز ساعت ۱۱
پ.ج: بله بچه ها الان هم با تهیونگ و جونگ کوک میرید خرید
جنی: بابا نمیشه خودمون بریم؟؟؟
پدربزرگ: نههه به هیچ وجه نمیتونید شما ۲ تا تنها بیرون برید(رو به لیسا و جنی )
لیسا: آخه چرااااا
پدربزرگ: چون یکی از بدترین دوشمن های ما اون بیرون منتظر ک به شما ضربه بزنه
پ.ک: و متاسفانه امشب اون تو همین مهمونی هستش
پ.ج: امشب شما نباید از تهیونگ و کوک جدا شید اوکی؟
لیسا و جنی: اوکیه
پدربزرگ: الان هم میتونید کم کم برید آماده شید برا خرید
پایان پارت)
P34
(سر میز صبحانه)
پدربزرگ: خوب بچه امشب به یع مهمونی مافیایی دعوتیم ک هم اونجا دشمنان ما هستند و هم دوستای هم ولی بیشترش بخاطر مقام بالای ما به ما حسودی میکنن و با ما دوشمنن و سعی میکنن مارو زمین بزنن امشب لباس های خوبی بپوشید ساعت ۸ مهمونی شروع میشه
جنی: اما پدربزرگ ما الان هیچ آمادگی نداریم
لیسا: جنی راست میگه ما خرید هم نرفتیممم
پ.ک: دخترا خونسردی خودتون رو حفظ کنید ما فعلا وقت داریم هنوز ساعت ۱۱
پ.ج: بله بچه ها الان هم با تهیونگ و جونگ کوک میرید خرید
جنی: بابا نمیشه خودمون بریم؟؟؟
پدربزرگ: نههه به هیچ وجه نمیتونید شما ۲ تا تنها بیرون برید(رو به لیسا و جنی )
لیسا: آخه چرااااا
پدربزرگ: چون یکی از بدترین دوشمن های ما اون بیرون منتظر ک به شما ضربه بزنه
پ.ک: و متاسفانه امشب اون تو همین مهمونی هستش
پ.ج: امشب شما نباید از تهیونگ و کوک جدا شید اوکی؟
لیسا و جنی: اوکیه
پدربزرگ: الان هم میتونید کم کم برید آماده شید برا خرید
پایان پارت)
۴.۵k
۲۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.