پارت 8
ته ویو
ات قبول کرد یه خونه کوچولو بود ولی چرا من انقدر دلشوره داشتم وارد خونه شدیم بگمونم خیلی وقته کسی ایجا نبوده خاک همه جارو گرفته
ات:چقدر باحاله اینجا
ته:اره خیلی قشنگه
ات:کاش منم توی همچین خونه ای زندگی میکردم
ته:قول میدم یه همچین خونه ای برات بسازم
ات:اصلا کی من وتو ازدواج کردیم
ته:دیروز که فهمیدم دوستم داری
ات:ولی من که نگفتم دوست دارم
ته:یعنی چی
ات:ممکنه اعتراف کرده باشم ولی نگفتم که دوست دارم
ته:پس الان چرا اینجایی
ات:چون من
ته:تو چی
ات:من خوب......
ته:تو.....
ات:من دوست ندارم .....عاشقتم
ته:اه.......... دیونه داشتم سکته میکردم
ات:😅
ته:خنده نداره
ات:حالا اونو ول کن من خیلی گشنمه
ته:من یکم غذا خریدم
ات:اخجون
ته:بریم بخوریم
ات:باوشه
خوب خوب میخوام اون فیک رو شروع کنم
لایک و کامنت و حمایت یادتون نره❤
ات قبول کرد یه خونه کوچولو بود ولی چرا من انقدر دلشوره داشتم وارد خونه شدیم بگمونم خیلی وقته کسی ایجا نبوده خاک همه جارو گرفته
ات:چقدر باحاله اینجا
ته:اره خیلی قشنگه
ات:کاش منم توی همچین خونه ای زندگی میکردم
ته:قول میدم یه همچین خونه ای برات بسازم
ات:اصلا کی من وتو ازدواج کردیم
ته:دیروز که فهمیدم دوستم داری
ات:ولی من که نگفتم دوست دارم
ته:یعنی چی
ات:ممکنه اعتراف کرده باشم ولی نگفتم که دوست دارم
ته:پس الان چرا اینجایی
ات:چون من
ته:تو چی
ات:من خوب......
ته:تو.....
ات:من دوست ندارم .....عاشقتم
ته:اه.......... دیونه داشتم سکته میکردم
ات:😅
ته:خنده نداره
ات:حالا اونو ول کن من خیلی گشنمه
ته:من یکم غذا خریدم
ات:اخجون
ته:بریم بخوریم
ات:باوشه
خوب خوب میخوام اون فیک رو شروع کنم
لایک و کامنت و حمایت یادتون نره❤
۳.۳k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.