ازدواج اجباری پارت ۲۳
مین سو: اااههه ولم کنن عوضییی برو انور
کوک مین سو بغل کرد و برد تو اتاق
****
کوک ویو
صبح پاشدم اخخ چقد سرم درد میکرد واییی دو دستی سر و گرفته بودم و چشمام از درد باز نمی شد یه لحظه چشمام و باز کردم و تازه متوجه اطرافم شدم لخت بودم توی تخت دیشب چی شد....... اییی سرمم یه نگاهی به بغلم کردم دیدم مین سو بی جون بغل دستم افتاده واییییی نهههه دیشب....... چه اتفاقی افتاد م..من اومدم خونه ..... چیکار کردم یه نگاهی به مین سو انداختم بی جون رنگ از صورتش رفته بود با دستام تکونش دادم کوک: مین سووو مین سو خواهش میکنم پاشو پاشوو دیگه معذرت میخوام ترو خدااا مین سوووووو
این چرا بیدار نمیشه خدایااااا دست پاچه شده بودم نمیدونستم چکار کنم رنگش رفته بود لباش سفید بود دستش سرد بود پاشدم لباسم و پوشیدم خواستم لباس مین سو بپوشم روتختی و زدم کنار دیدم خونریزی کرد اشک تو چشمام جمع شد بغض کرده بودم دستم گذاشتم تو سرم و نشستم من چی کار کرده بودم خدااا اشکام خود به خود می ریخت به هق هق افتاده بودم چه بلایی سر این دختر آوردم لعنت به من پاشدم الان وقت گریه نیست دست کشیدم رو صورتم یه هودی تن مین سو کردم بغلش کردم و از خونه رفیتم بیرون سوار ماشینش کردم خودم نشستم تو ماشین و حرکت کردم سمت بیمارستان تو راه دست مین سو گرفته بودم و ازش میخواستم که پاشه ولی تکون نمیخورد
کوک: مین سووو عزیزم پاشووو پاشو ترو خداااا دیگه هیچ وقت اذیتت نمی کنم ترو خدااا پاشو ازت خواهش میکنم دیگه باهات لجبازی نمیکنم اصاً اصاً همیشه حرف تو من دیگه چیزی نمیگم پاشوو هق .... پاشو زندیگم .... بعد از چن دقه رسیدیم و بغلش کردم بردمش داخل بیمارستان و داد میزنم کوک : یکی کمکککک کنه ترووووو خداااا کمکککک کنید با شماهامم
که یه دفعه یه پرستار اومد جلو
پرستار: چی شده
کوک: خونریزی کرده
پرستار: سریع بیاد برانکارد و بیارید
بعد چند نفر دیگه با برانکارد اومدن و مین سو گذاشتن رو شو بردن سمت یکی از اتاق ها حدودا نیم ساعتی گذشته بود نمیدونم دقیق کی بود که دکتر اومد سمت سریع پاشدم رفتم سمتش
کوک: ااقایی دکتر چی شد مین سو من چطوره
دکتر: همنطور که می دونید خون از دست داده به خاطر کمبود خون رنگ صورتشون پریده و بدنشون سرد شده برای همین به هوش نمیان باید بهشون خون بدیم یکی هست که باهاش هم خون باشه
کوک: اقای دکتر گروه خونی....گروه خونیش چیه؟؟
دکتر: مگه شما همسرش نیستین
کوک: چرا هستم فقط نمیدونم هنوز ازدواج نکردیم
دکتر: باید از تو پروندش ببینید فقط سریع ممکنه دیر بشه و مریض از دست بره
کوک: ب..باشه الان می پرسم
بعد از اون سریع از بیمارستان زدم بیرون باید به نامجون زنگ بزنم سریع شماره رو گرفتم و تلفن و گذاشتم رو گوشم بعد چند بوق جواب داد
کامنت پلیزز💜💙
کوک مین سو بغل کرد و برد تو اتاق
****
کوک ویو
صبح پاشدم اخخ چقد سرم درد میکرد واییی دو دستی سر و گرفته بودم و چشمام از درد باز نمی شد یه لحظه چشمام و باز کردم و تازه متوجه اطرافم شدم لخت بودم توی تخت دیشب چی شد....... اییی سرمم یه نگاهی به بغلم کردم دیدم مین سو بی جون بغل دستم افتاده واییییی نهههه دیشب....... چه اتفاقی افتاد م..من اومدم خونه ..... چیکار کردم یه نگاهی به مین سو انداختم بی جون رنگ از صورتش رفته بود با دستام تکونش دادم کوک: مین سووو مین سو خواهش میکنم پاشو پاشوو دیگه معذرت میخوام ترو خدااا مین سوووووو
این چرا بیدار نمیشه خدایااااا دست پاچه شده بودم نمیدونستم چکار کنم رنگش رفته بود لباش سفید بود دستش سرد بود پاشدم لباسم و پوشیدم خواستم لباس مین سو بپوشم روتختی و زدم کنار دیدم خونریزی کرد اشک تو چشمام جمع شد بغض کرده بودم دستم گذاشتم تو سرم و نشستم من چی کار کرده بودم خدااا اشکام خود به خود می ریخت به هق هق افتاده بودم چه بلایی سر این دختر آوردم لعنت به من پاشدم الان وقت گریه نیست دست کشیدم رو صورتم یه هودی تن مین سو کردم بغلش کردم و از خونه رفیتم بیرون سوار ماشینش کردم خودم نشستم تو ماشین و حرکت کردم سمت بیمارستان تو راه دست مین سو گرفته بودم و ازش میخواستم که پاشه ولی تکون نمیخورد
کوک: مین سووو عزیزم پاشووو پاشو ترو خداااا دیگه هیچ وقت اذیتت نمی کنم ترو خدااا پاشو ازت خواهش میکنم دیگه باهات لجبازی نمیکنم اصاً اصاً همیشه حرف تو من دیگه چیزی نمیگم پاشوو هق .... پاشو زندیگم .... بعد از چن دقه رسیدیم و بغلش کردم بردمش داخل بیمارستان و داد میزنم کوک : یکی کمکککک کنه ترووووو خداااا کمکککک کنید با شماهامم
که یه دفعه یه پرستار اومد جلو
پرستار: چی شده
کوک: خونریزی کرده
پرستار: سریع بیاد برانکارد و بیارید
بعد چند نفر دیگه با برانکارد اومدن و مین سو گذاشتن رو شو بردن سمت یکی از اتاق ها حدودا نیم ساعتی گذشته بود نمیدونم دقیق کی بود که دکتر اومد سمت سریع پاشدم رفتم سمتش
کوک: ااقایی دکتر چی شد مین سو من چطوره
دکتر: همنطور که می دونید خون از دست داده به خاطر کمبود خون رنگ صورتشون پریده و بدنشون سرد شده برای همین به هوش نمیان باید بهشون خون بدیم یکی هست که باهاش هم خون باشه
کوک: اقای دکتر گروه خونی....گروه خونیش چیه؟؟
دکتر: مگه شما همسرش نیستین
کوک: چرا هستم فقط نمیدونم هنوز ازدواج نکردیم
دکتر: باید از تو پروندش ببینید فقط سریع ممکنه دیر بشه و مریض از دست بره
کوک: ب..باشه الان می پرسم
بعد از اون سریع از بیمارستان زدم بیرون باید به نامجون زنگ بزنم سریع شماره رو گرفتم و تلفن و گذاشتم رو گوشم بعد چند بوق جواب داد
کامنت پلیزز💜💙
۷۲.۷k
۱۴ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.