read my ill lucks(پارت ۱۶)
_من میخوام ساقدوش باشم!
بعد از تعریف کردن قضیه های توی ساحل برای تهیونگ و هیونگا،این اولین ری اکشن هوسوک
هیونگ بود.
پوکر میگم:
-چی میگی هیونگ؟نمیفهمی؟اون پدوفیلی یا همچین چیزیه!
یونگی هیونگ همونطور که دنبال پورن میگرده یادآوری میکنه:
-تو ازش بزرگتری چیمی.
سرمو فرو میکنم تو بالشت:
-نمیدونممم!ولم کنیننن!
پوزیشنمون اینطوریه که هممون رو تخت دمر دراز کشیدیم و سرامون طرف همه.من و تهیونگ
این طرف،هوسوک و یونگی هیونگ اون طرف.اگه کسی بیاد تو اتاق فکر میکنه داریم فورسام
میزنیم.
تهیونگ بالشت خودشو بغل میکنه:
-یعنی یکی باالخر ه روت کراش زده هیونگ؟واییی باورم نمیشه.
با زانوم لگدی به پهلوش میزنم:
-خفه بمیر.
هوسوک لباشو آویزون میکنه:
-ولی من میخوام ساقدوشتون باشمم!
چشم غره میرم:
-ول کن هیونگ چیزی نشده انقد بزرگش میکنی.
هوسوک با کیوت ترین حالت ممکن میچسبه به یونگی:
-یونگیااااا!
یونگی موبایلشو میزاره کنار و پوفی میکشه انگار به خودش یاداوری میکنه نباید عشق5ساله شو
بزنه.
بهم زل میزنه:
-پارک جیمین!بعد از حرفا و رفتارای امروز کوک،الس رفت خودکشی کرد!پس دهنتو ببند،بله رو
بده و یادت باشه بیبی من ساقدوشتونه.
وقتی دستشو دور هوسوک حلقه میکنه ادای باال اوردن درمیارم:
-اییی.باشه بابا.فقط ولم کنین.
بلند میشم و همچون اسبی فراری،از اون جمع مایل به تمایل چیمی فاصله میگیرم.
رو تختم دراز میکشم و به این فکر میکنم شاید حق با یونگی هیونگ و ته و هوسوک هیونگ
باشه.
اگه روم کراش باشه...
وادفاک؟
چر ا باید روم کراش باشه؟
-هیونگ به من فکر میکنی؟
سرمو میگیرم پایین و با جونگکوکی رو به رو میشم که کله شو کشیده باال وچونه شو گذاشته رو
تخت من:
-چی؟معلومه که نه!
-ولی من داشتم به تو فکر میکردم!
با لبخند میگه.
تو جام میچرخم و به دیوار زل میزنم:
-الس زنای قبل تو سوتفاهم بودن.
-اوهوم...من تنها کسیم که میتونه باهات الس بزنه.میدونی؟
آرزو می کنم بتونم صورت خوشگلشو با چرخای تانک له کنم اما محض رضای فاک حتی نمیتونم
بهش بگم گورشو گم کنه و نمیدونم چرا!
-هیونگ یه لحظه بر می گردی؟
بهش زل میزنم:
-چیه؟
-اگه نامجون و بابات واقعا ازدواج کنن،ما داداش میشیم.
بعد از تعریف کردن قضیه های توی ساحل برای تهیونگ و هیونگا،این اولین ری اکشن هوسوک
هیونگ بود.
پوکر میگم:
-چی میگی هیونگ؟نمیفهمی؟اون پدوفیلی یا همچین چیزیه!
یونگی هیونگ همونطور که دنبال پورن میگرده یادآوری میکنه:
-تو ازش بزرگتری چیمی.
سرمو فرو میکنم تو بالشت:
-نمیدونممم!ولم کنیننن!
پوزیشنمون اینطوریه که هممون رو تخت دمر دراز کشیدیم و سرامون طرف همه.من و تهیونگ
این طرف،هوسوک و یونگی هیونگ اون طرف.اگه کسی بیاد تو اتاق فکر میکنه داریم فورسام
میزنیم.
تهیونگ بالشت خودشو بغل میکنه:
-یعنی یکی باالخر ه روت کراش زده هیونگ؟واییی باورم نمیشه.
با زانوم لگدی به پهلوش میزنم:
-خفه بمیر.
هوسوک لباشو آویزون میکنه:
-ولی من میخوام ساقدوشتون باشمم!
چشم غره میرم:
-ول کن هیونگ چیزی نشده انقد بزرگش میکنی.
هوسوک با کیوت ترین حالت ممکن میچسبه به یونگی:
-یونگیااااا!
یونگی موبایلشو میزاره کنار و پوفی میکشه انگار به خودش یاداوری میکنه نباید عشق5ساله شو
بزنه.
بهم زل میزنه:
-پارک جیمین!بعد از حرفا و رفتارای امروز کوک،الس رفت خودکشی کرد!پس دهنتو ببند،بله رو
بده و یادت باشه بیبی من ساقدوشتونه.
وقتی دستشو دور هوسوک حلقه میکنه ادای باال اوردن درمیارم:
-اییی.باشه بابا.فقط ولم کنین.
بلند میشم و همچون اسبی فراری،از اون جمع مایل به تمایل چیمی فاصله میگیرم.
رو تختم دراز میکشم و به این فکر میکنم شاید حق با یونگی هیونگ و ته و هوسوک هیونگ
باشه.
اگه روم کراش باشه...
وادفاک؟
چر ا باید روم کراش باشه؟
-هیونگ به من فکر میکنی؟
سرمو میگیرم پایین و با جونگکوکی رو به رو میشم که کله شو کشیده باال وچونه شو گذاشته رو
تخت من:
-چی؟معلومه که نه!
-ولی من داشتم به تو فکر میکردم!
با لبخند میگه.
تو جام میچرخم و به دیوار زل میزنم:
-الس زنای قبل تو سوتفاهم بودن.
-اوهوم...من تنها کسیم که میتونه باهات الس بزنه.میدونی؟
آرزو می کنم بتونم صورت خوشگلشو با چرخای تانک له کنم اما محض رضای فاک حتی نمیتونم
بهش بگم گورشو گم کنه و نمیدونم چرا!
-هیونگ یه لحظه بر می گردی؟
بهش زل میزنم:
-چیه؟
-اگه نامجون و بابات واقعا ازدواج کنن،ما داداش میشیم.
۱۶.۸k
۲۲ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.