𝐏𝟕

𝐏𝟕


+ آماده ای بریم عزیزم؟
_ آره الان میام پایین.
دختر آروم آروم از پله ها اومد، پایین. تیپش لش بود و یه کیف کمری ساده هم داشت. موهاشو گوجه ای بسته بود. تهیونگ مثل همیشه غرق در چهره ی زیبایی دوست دخترش بود.
_ بریم عزیزم؟؟؟
+ عا آره آره بریم بانوی من.
کیفشو به بازوی تهیونگ کوبید و با خنده گفت : باز شروع کردی؟
+ مگه آدم میتونه چیزی بگه از زیبایی بیش از حدت ؟ ( با لحن به شدت کیوت و کشنده)
دختر پوزخندی زد گفت : خیلی خب دیگه بسه بیا بریم.
تهیونگ در حالی که در خونه رو قفل میکرد گفت : هیجان داری عزیزم؟؟
لبخندی روی لبش نشست : اوهوم.
تهیونگ ماشین رو روشن کرد و تو جاده ی آفتابی راه افتادن . با لبخند دستای همو گرفته بودن با موزیکی پخش میشد و همخوانی میکردن. اون لحظه برای جفتشون مهم نبود که مردم بگن اونا دیوونن.
میگن که عاشقای واقعی معمولا به نمیرسن.....
به نظر شما عاشقی این دو دلباخته چی میشه؟
قراره به هم برسن یا نه؟
و مهم ترین نکته.....
آیا اونا واقعا عاشق همن؟؟؟

میدونم زیاد این پارت جالب نبود. ولی نوشتمش دیگه. ولی پارت بعدی اتفاقات باحال و عجیبی روی میده. درمورد سوالای بالا هم .... فقط سواله. نظرتونو میخوام.
لایک یادتون نره 💖