نهمین عضو پارت ۵
چان:خوش گذشت
ای ان و ات:یاا پاکاری نکردیم
لینو : معلوم بود
چانگبین: ای ان بیا باشگاه بهت مشاوره بدم.باخنده
ای ان :خیلی بدین
ات:فضولا.باخنده
سونگمین:باید بزارم والپیپر
ات:عکس گرفتین
(چان عکسو بهشون نشون داد)
ای ان :خیلی بدین
ات:چه خوشمزه شده
هیونجین:خیلی خوش سلیقه ای
جیسونگ:تو عوض کردن بحثم خوبی . باخنده
ات :خیلی بدی
ویو ات
وسط شام یهو گوشیم زنگ خورد وایی رئیسم بود یادم رفته بود بهش بگم
رئیس:سلام
ات:سلام
رئیس :آیدل شدی به من نگفتییییییی؟؟؟؟؟ خیلی بدیییییی
ات:ببخشیددددد
رئیس:یادت نره منم تو این راه باهات بودمممم
ات:خیلیییی
رئیس : خب دیگه نمیای؟
ات:نه استعفا میدم عزیزم
رئیس : خب مرسی همینو میخواستم بهت بگم خدافس
ات:خدافس
پایان تماس
اعضا :کی بود؟
ات:رئیس کافه ای که توش کار میکردم
اعضا : اها
پرش زمانی به فردا
ویو ات
امروز صب زود بیدار شدم پس باید اعضا رو بیدار کردم
اول بچه نونو بیدار کردم بعد رفتم سراغ سونگمین مثه یه توله سگ خوشولو خوابیده بود بیدارش کردم و رفتم سراغ لیکسی
اونم بیدار کردم میخواستم برم تو اتاق جیسونگ گه رو در اتاقش نوشته بود اول در بزنین😂
در زدم جواب نداد دوباره در زدم جواب نداد به لیکسی گفتم بره تو بیدارش کنه که وقتی اومد بیرون گف مثه همیشه بود
بعد رفتم سراغ چانگبین درو باز کردم . تو اتاقش یه عالمه وزنه داشت و یه در که به باشگاه تگی راه داشت بیدارش کردم و
رفتم سراغ هیونجین
وایی خیلی کیوت بود مثه یه راسو کوشولو
بیدارش کردم و رفتم سراغ لینو پیشی کوشولو
و بعد چان
اونم بیدار کردم و رفتم صبحونه درست کنم همه منتظر بودن که با صحنه ی بدی مواجه شدن
1تخم مرغا سوخته بود
2سوپش ته گرفته بود و ازش هیچی نمونده بود چون وسط اشپزی خوابش برده بود و با بوی سوختنی بیدار شد
هیونجین:ازین به بعد هر سه وعده رو خودم درس میکنم
ات: موافقم با تمام وجودم
ادامه دارههه
ای ان و ات:یاا پاکاری نکردیم
لینو : معلوم بود
چانگبین: ای ان بیا باشگاه بهت مشاوره بدم.باخنده
ای ان :خیلی بدین
ات:فضولا.باخنده
سونگمین:باید بزارم والپیپر
ات:عکس گرفتین
(چان عکسو بهشون نشون داد)
ای ان :خیلی بدین
ات:چه خوشمزه شده
هیونجین:خیلی خوش سلیقه ای
جیسونگ:تو عوض کردن بحثم خوبی . باخنده
ات :خیلی بدی
ویو ات
وسط شام یهو گوشیم زنگ خورد وایی رئیسم بود یادم رفته بود بهش بگم
رئیس:سلام
ات:سلام
رئیس :آیدل شدی به من نگفتییییییی؟؟؟؟؟ خیلی بدیییییی
ات:ببخشیددددد
رئیس:یادت نره منم تو این راه باهات بودمممم
ات:خیلیییی
رئیس : خب دیگه نمیای؟
ات:نه استعفا میدم عزیزم
رئیس : خب مرسی همینو میخواستم بهت بگم خدافس
ات:خدافس
پایان تماس
اعضا :کی بود؟
ات:رئیس کافه ای که توش کار میکردم
اعضا : اها
پرش زمانی به فردا
ویو ات
امروز صب زود بیدار شدم پس باید اعضا رو بیدار کردم
اول بچه نونو بیدار کردم بعد رفتم سراغ سونگمین مثه یه توله سگ خوشولو خوابیده بود بیدارش کردم و رفتم سراغ لیکسی
اونم بیدار کردم میخواستم برم تو اتاق جیسونگ گه رو در اتاقش نوشته بود اول در بزنین😂
در زدم جواب نداد دوباره در زدم جواب نداد به لیکسی گفتم بره تو بیدارش کنه که وقتی اومد بیرون گف مثه همیشه بود
بعد رفتم سراغ چانگبین درو باز کردم . تو اتاقش یه عالمه وزنه داشت و یه در که به باشگاه تگی راه داشت بیدارش کردم و
رفتم سراغ هیونجین
وایی خیلی کیوت بود مثه یه راسو کوشولو
بیدارش کردم و رفتم سراغ لینو پیشی کوشولو
و بعد چان
اونم بیدار کردم و رفتم صبحونه درست کنم همه منتظر بودن که با صحنه ی بدی مواجه شدن
1تخم مرغا سوخته بود
2سوپش ته گرفته بود و ازش هیچی نمونده بود چون وسط اشپزی خوابش برده بود و با بوی سوختنی بیدار شد
هیونجین:ازین به بعد هر سه وعده رو خودم درس میکنم
ات: موافقم با تمام وجودم
ادامه دارههه
۳.۸k
۱۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.