رئیس سرد من پارت ۴ 🌬🌙 (:
_ از ماشین پیاده شدم و رفتم نزدیکش کنارش نشستم با دیدن من چشماش از حدقه زد بیرون ..
+ رئیس اینجا چیکار میکنید ؟
_ پاشو بیا دنبالم ( سرد )
+ ولی ....
_ میخوای طور دیگه ای ببرمت ؟ ( داد )
+ چ..چشم .
پاشدم و دنبالش رفتم سوار ماشینش شدیم و راه افتادیم نفهمیدم چیشد که خوابم برد ......
***
* فردا صبح *
* تینیا با نور خورشید پاشد وحشت زده دور و برشو نگاه میکرد نمیدونست چه خبره چون تو خونه ی جیمین بود و این واسه تینیا غریبانه بود از رو تخت پاشد و رفت از اتاق بیرون کل سالن رو آنالیز کرد و رفت طبقه ی پایین که دید جیمین رو زمین افتاده و دستش به قلبشه.
+ با سرعت دويدم طرفش که یهو بغلم کرد بعدم ازم جدا شد و با حالت سردی گفت :
_ حاضر شو بریم شرکت !
+ واقعا تو شوک بودم فازش چیه یه بار بغلم میکنه و بعد ولم میکنه اصلا من اینجا چیکار میکنم ؟
خلاصه برایه اینکه عصبی نشه رفتم حاضر شدم .
* شب *
+ لباسو تنم کردم( اسلاید ۲ ) خیلی قشنگ بود جیمین میگفت به مدت ۱ ماه پیشش زندگی کنم منم که از خدام بود قبول کردم بگذریم رفتم طبقه ی پایین و با مهمونا احوالپرسی کردم که دیدم منشیه جیمین جوری نگام میکنه انگار ارث باباشو خوردم روانی !
خلاصه رفتم پیش دوستم که جیمین با پدر بزرگش اومد .....
ادامه دارد .....
+ رئیس اینجا چیکار میکنید ؟
_ پاشو بیا دنبالم ( سرد )
+ ولی ....
_ میخوای طور دیگه ای ببرمت ؟ ( داد )
+ چ..چشم .
پاشدم و دنبالش رفتم سوار ماشینش شدیم و راه افتادیم نفهمیدم چیشد که خوابم برد ......
***
* فردا صبح *
* تینیا با نور خورشید پاشد وحشت زده دور و برشو نگاه میکرد نمیدونست چه خبره چون تو خونه ی جیمین بود و این واسه تینیا غریبانه بود از رو تخت پاشد و رفت از اتاق بیرون کل سالن رو آنالیز کرد و رفت طبقه ی پایین که دید جیمین رو زمین افتاده و دستش به قلبشه.
+ با سرعت دويدم طرفش که یهو بغلم کرد بعدم ازم جدا شد و با حالت سردی گفت :
_ حاضر شو بریم شرکت !
+ واقعا تو شوک بودم فازش چیه یه بار بغلم میکنه و بعد ولم میکنه اصلا من اینجا چیکار میکنم ؟
خلاصه برایه اینکه عصبی نشه رفتم حاضر شدم .
* شب *
+ لباسو تنم کردم( اسلاید ۲ ) خیلی قشنگ بود جیمین میگفت به مدت ۱ ماه پیشش زندگی کنم منم که از خدام بود قبول کردم بگذریم رفتم طبقه ی پایین و با مهمونا احوالپرسی کردم که دیدم منشیه جیمین جوری نگام میکنه انگار ارث باباشو خوردم روانی !
خلاصه رفتم پیش دوستم که جیمین با پدر بزرگش اومد .....
ادامه دارد .....
۲.۸k
۰۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.