𝐹𝒾𝒸𝓉𝒾𝑜𝓃⁴

𝐹𝒾𝒸𝓉𝒾𝑜𝓃⁴



ات: هتلی که میرین امکانات زیادی داره فکرتون رو از دزدی بکشین بیرون
جکسون: باشه*کلافه*
ات: جیونا از سوئیت بیرون نرو و به حرف جکسون گوش بده
جیونا: چشم


دیگه مطمئن بودم کار دیگه‌ای به ذهنشون نمی‌رسه البته
شاید چند باری جکسون به سمت دزدی بره لی اصلاً دزدی موفق نیست و همیشه گند می‌زنه مثل پارسال که توی هتل سعی داشت جیب یه پیرزنو بزنه لی پیرزن باهوش‌تر از جکسون از آب دراومد....


ات: جورج ، کنتر غذا و ال.کل سفارش بده، مست نکن و حواست به خونه باشه
جورج:---


دیگه واقعاً فکر کنم وقتی رفتن بود برگه استخدامم از طرف کیم تهیونگم تیک خورده بود پس یعنی می‌تونستم اونجا کار کنم
فقط کمی غرورم اذیتم می‌کرد طور می‌تونستم به عنوان جاسوس اونجا خدمتکاری کنم فقط به خاطر دو سه تا مقام که توی مافیایی اول باشم....
نمی‌دونستم موفق بشم یا نه راحت به نظر می‌رسید اما اصلاً از آینده خبر نداشتم....
شاید تهیونگ از افسار پاره کردن و صاحب اختیار خود نبودن و اطاعت کورکورانه کردن خوشش نمی‌اومد شایدم بلده تور بزنه و توجه زن و دخترای دیگر را به خودش جلب بکنه
آیششش همچین پسر خیلی روی مخه معلومه که می‌خواد معاملشو به هم بزنه و یا حتی حرفی رو قبول نکنه......