پارت نهم عروسک زندگی من
روز ها میگذشت و من حالم هر روز بدتر میشد دوباره مریض شده بودم حتی نمیتونستم بشینم
در خونه بازشدمتوجه شدم جونگ کوک ازکمپانی اومده
اما نمیتونستم بلند شم و برم استقبالش
کوک :سلام عزیز دلم
ا،ت: سلام ببخشید نتونستم بیام حالم خوب نیست
کوک : ایراد نداره بخواب میدونم من میرم لباسام عوض کنم
ا،ت : راستی غذا درست کردم زود بیا غذا بخوریم
کوک : آخه تو با این حالت قشنگم نیاز نبود
ا،ت : چرا خشک شدی ؟
کوک : خبر خوب دارم برات
ا،ت : بگو
کوک : یی فان راضی شد بچه رو بهمون بده
ا،ت : چقدر خوب ولی چطور میخوای بچه رو بگیری
کوک : اونش با من تو کار نداشته باش
ا،ت : جونگ کوک چیکار میخوای بکنی ؟ بگو
کوک : میدونی که یی فان عاشق پوله مجبورم با پول دهنش رو ببندم
ا،ت : چقدر اخه خیلی باید بدی
کوک : از حسابم که نمیتونم کم کنم باید یه چیزی بفروشم پولش رو بدم
ا،ت : باشه من میدم بعدا حسابت باز شد بهم بده
کوک : باشه عزیزم
لبخند ارومی بهش خیلی خوشحال شدم
ا،ت : میشه یکم صبر کنی میخوام بلند شم
سعی کردم روی پاهام بایستم اما افتادم روی کوک محکم بغلم گرفت
ا،ت : بازم نتونستم
کوک : دکتر که بهت گفت عجله نکن نیاز نیست زود سر پا بشی من اینجام نگران نباش
ا،ت : باشه دستات رو بده میخوام رو پام بایستم
کوک : ا،ت تو کمرت رو عمل کردی الان اذیت میشی نکن الان ضعیف شدی به کمرت فشار میاد صصص
فکرشم نمیکردم یه روز نتونم رو پاهام بایستم بعد از عملی هم انجام دادم همه چی گره خورده بود
ا،ت : فردا بریم پول یی فان رو بدیم ؟
کوک : خیلی عجله داری ها بزار خوب شی بعدا
ا،ت : کوک من تا بچه ام رو نبینم خوب نمیشم
کوک : اجازه میدید خودم این افتخار رو داشته باشم بچه رو تحویل بگیرم براتون بیارم خانم
ا،ت : بی مزه باشه
در خونه بازشدمتوجه شدم جونگ کوک ازکمپانی اومده
اما نمیتونستم بلند شم و برم استقبالش
کوک :سلام عزیز دلم
ا،ت: سلام ببخشید نتونستم بیام حالم خوب نیست
کوک : ایراد نداره بخواب میدونم من میرم لباسام عوض کنم
ا،ت : راستی غذا درست کردم زود بیا غذا بخوریم
کوک : آخه تو با این حالت قشنگم نیاز نبود
ا،ت : چرا خشک شدی ؟
کوک : خبر خوب دارم برات
ا،ت : بگو
کوک : یی فان راضی شد بچه رو بهمون بده
ا،ت : چقدر خوب ولی چطور میخوای بچه رو بگیری
کوک : اونش با من تو کار نداشته باش
ا،ت : جونگ کوک چیکار میخوای بکنی ؟ بگو
کوک : میدونی که یی فان عاشق پوله مجبورم با پول دهنش رو ببندم
ا،ت : چقدر اخه خیلی باید بدی
کوک : از حسابم که نمیتونم کم کنم باید یه چیزی بفروشم پولش رو بدم
ا،ت : باشه من میدم بعدا حسابت باز شد بهم بده
کوک : باشه عزیزم
لبخند ارومی بهش خیلی خوشحال شدم
ا،ت : میشه یکم صبر کنی میخوام بلند شم
سعی کردم روی پاهام بایستم اما افتادم روی کوک محکم بغلم گرفت
ا،ت : بازم نتونستم
کوک : دکتر که بهت گفت عجله نکن نیاز نیست زود سر پا بشی من اینجام نگران نباش
ا،ت : باشه دستات رو بده میخوام رو پام بایستم
کوک : ا،ت تو کمرت رو عمل کردی الان اذیت میشی نکن الان ضعیف شدی به کمرت فشار میاد صصص
فکرشم نمیکردم یه روز نتونم رو پاهام بایستم بعد از عملی هم انجام دادم همه چی گره خورده بود
ا،ت : فردا بریم پول یی فان رو بدیم ؟
کوک : خیلی عجله داری ها بزار خوب شی بعدا
ا،ت : کوک من تا بچه ام رو نبینم خوب نمیشم
کوک : اجازه میدید خودم این افتخار رو داشته باشم بچه رو تحویل بگیرم براتون بیارم خانم
ا،ت : بی مزه باشه
۱۵۹.۶k
۰۴ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.