رمان برده ی عمارت پارت 7
کوک: دوست دخترم میشی؟
ا.ت: «تعجب» م..من
کوک : کس دیگه اینجاست ؟
ا.ت: ن..نه پس با منین آها
کوکه : اره دیگه با توم دوست دخترم میشی
ا.ت: جونگکوک ببخشید اما نمیتوانم درخواست تورا را قبول کنم
کوک: چرا؟ ببخشید زندگی خودت اصلا اشکالی نداره میتوانی بری
ا.ت: عه ... باشه
ویو ا.ت
وقتی از من درخواست خواست میخواستم قبول کنم اما این غرور لعنتی نذاشت باز یاد اون کار های که با من کرد افتادم
اما کوک زخم هام را پانسمان کرده و هیچ اثری هم نداشته
ویو کوک
وقتی درخواستم را در کرد قلبم تیکه تیکه شد درسته دیگه بعد اون کار ها کی با من دوست میشه اصلا
این پارت را کم گذاشتم دفعه ی بعدی جبران میکنم
ا.ت: «تعجب» م..من
کوک : کس دیگه اینجاست ؟
ا.ت: ن..نه پس با منین آها
کوکه : اره دیگه با توم دوست دخترم میشی
ا.ت: جونگکوک ببخشید اما نمیتوانم درخواست تورا را قبول کنم
کوک: چرا؟ ببخشید زندگی خودت اصلا اشکالی نداره میتوانی بری
ا.ت: عه ... باشه
ویو ا.ت
وقتی از من درخواست خواست میخواستم قبول کنم اما این غرور لعنتی نذاشت باز یاد اون کار های که با من کرد افتادم
اما کوک زخم هام را پانسمان کرده و هیچ اثری هم نداشته
ویو کوک
وقتی درخواستم را در کرد قلبم تیکه تیکه شد درسته دیگه بعد اون کار ها کی با من دوست میشه اصلا
این پارت را کم گذاشتم دفعه ی بعدی جبران میکنم
۱.۸k
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.