وانشات ریندو پارت دو
کلید انداختم و وارد خونه شدم.داخل هال پذیرایی نبود.احتمالا داخل اتاق خوابیده.رفتم و در اتاق رو باز کردم.
اره واقعا از شدت خستگی خوابیده بود. برگشتم داخل آشپزخونه و گوشیمو برداشتم.به ران زنگ زدم.
ران: الو؟سلام ا.ت خوبی؟
ا.ت: سلام. بچه ها رو جمع کن بیاید خونه ی ما.کیک رو یادت نره.
ران: اوکی ما تا نیم ساعت دیگه میایم.
خیالم از بابت همه چیز راحت بود.
کیفم رو باز کردم و کتاب رو برداشتم و روی کابینت گذاشتم.داخل پاکت کادویی گذاشتم و روش نوشتم: برای جوجه رنگی!
داخل اتاق رفتم و بی صدا یه پیرهن شیری پوشیدم و منتظر موندم تا بقیه برسن.
حدود نیم ساعت بعد ران و بقیه رسیدن.در رو باز کردم و با جمعیت زیادی از مانجی گنگ و بونتن مواجه شدم.همه اومده بودن.
همه اومدن داخل و کیک رو گذاشتم روی میز وسط هال پذیرایی.رفتم داخل اتاق و کنار ریندو روی تخت نشستم.
دستم رو داخل موهاش بردم و حرکت دادم.
ا.ت: عزیزم بیدار نمیشی؟
ریندو که تازه چشماش رو باز کرده بود گفت: جانم کاری داری؟
ا.ت: یه لحظه باهام میای؟
ریندو از روی تخت بلند شد و گفت: چرا لباس اینجوری پوشیدی؟
ا.ت: تو باهام بیا تا بهت بگم.
ریندو رو بلند کردم و با خودم از اتاق بیرون بردم.
وقتی رسیدیم داخل هال همه یه دفعه داد زدن: تولدت مبارککککک ریندو!
چشمای ریندو گرد شده بود.رفتم جلوش و گفتم: تولد مبارک عزیزم!
لبخندی روی لباش نقش بست و کمرم رو گرفت و گفت: یه بوس بهم نمیدی؟
روی پنجه ایستادم و لپش رو بوسیدم و خندیدم.
ران اومد جلو و گفت: بیا یه لحظه.کاریت نداریم بیااااا
ریندو رفت جلو و همین که نشست رو به روی کیک سانزو یه انگشت خامه مالید روی لپش.
بعد از فوت کردن شمع ها و بریدن کیک کادوش رو برداشتم و دادم دستش.
ا.ت: اینم از هدیه ی تولد!
ریندو بعد از باز کردن کادو دستم رو گرفت و بلند شد.
به ران اشاره کرد تا آهنگ رو پلی کنه.
ریندو: افتخار رقص میدین؟
.......
و این به عهده ی توعه که قبول کنی یا نه
.......
اگه خوشت اومد لایک کن و نظرات رو کامنت کن :)
اره واقعا از شدت خستگی خوابیده بود. برگشتم داخل آشپزخونه و گوشیمو برداشتم.به ران زنگ زدم.
ران: الو؟سلام ا.ت خوبی؟
ا.ت: سلام. بچه ها رو جمع کن بیاید خونه ی ما.کیک رو یادت نره.
ران: اوکی ما تا نیم ساعت دیگه میایم.
خیالم از بابت همه چیز راحت بود.
کیفم رو باز کردم و کتاب رو برداشتم و روی کابینت گذاشتم.داخل پاکت کادویی گذاشتم و روش نوشتم: برای جوجه رنگی!
داخل اتاق رفتم و بی صدا یه پیرهن شیری پوشیدم و منتظر موندم تا بقیه برسن.
حدود نیم ساعت بعد ران و بقیه رسیدن.در رو باز کردم و با جمعیت زیادی از مانجی گنگ و بونتن مواجه شدم.همه اومده بودن.
همه اومدن داخل و کیک رو گذاشتم روی میز وسط هال پذیرایی.رفتم داخل اتاق و کنار ریندو روی تخت نشستم.
دستم رو داخل موهاش بردم و حرکت دادم.
ا.ت: عزیزم بیدار نمیشی؟
ریندو که تازه چشماش رو باز کرده بود گفت: جانم کاری داری؟
ا.ت: یه لحظه باهام میای؟
ریندو از روی تخت بلند شد و گفت: چرا لباس اینجوری پوشیدی؟
ا.ت: تو باهام بیا تا بهت بگم.
ریندو رو بلند کردم و با خودم از اتاق بیرون بردم.
وقتی رسیدیم داخل هال همه یه دفعه داد زدن: تولدت مبارککککک ریندو!
چشمای ریندو گرد شده بود.رفتم جلوش و گفتم: تولد مبارک عزیزم!
لبخندی روی لباش نقش بست و کمرم رو گرفت و گفت: یه بوس بهم نمیدی؟
روی پنجه ایستادم و لپش رو بوسیدم و خندیدم.
ران اومد جلو و گفت: بیا یه لحظه.کاریت نداریم بیااااا
ریندو رفت جلو و همین که نشست رو به روی کیک سانزو یه انگشت خامه مالید روی لپش.
بعد از فوت کردن شمع ها و بریدن کیک کادوش رو برداشتم و دادم دستش.
ا.ت: اینم از هدیه ی تولد!
ریندو بعد از باز کردن کادو دستم رو گرفت و بلند شد.
به ران اشاره کرد تا آهنگ رو پلی کنه.
ریندو: افتخار رقص میدین؟
.......
و این به عهده ی توعه که قبول کنی یا نه
.......
اگه خوشت اومد لایک کن و نظرات رو کامنت کن :)
۷.۰k
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.