پارت ۴ : وقتی اومدید ایران 😶 ...
خدیجه خانم : پدصگ این قوری جاهازم بود
ا.ت : ای وای بر من بابا جون اوضاع خیط شد
و دعوای زن و شوهر شروع شد و ا.ت و جین هم قوری رو با انواع چسب ها سر هم کردنش و رفتن توی حال نشستن
جین : مادرجون بفرما اینم قوریت
خدیجه خانم : الهی قربونت بشم من این قوری رو از مادربزرگ مادربزرگ مامانم به من به ارث رسیده بود
اقا ممدرضا : خانم حالا که کاری نکردس که یه چصه چسبی ابکییا مادس روش بعد چسبوندش بهم دیگه اینم که من میتونستم بکنم
خدیجه خانم : تو یکی خفه شو امشب باید کارتون خواب بشی
و دمپاییشو دراورد و پرتاپ کرد به سنت اقا ممدرضا و از اونجایی هم اقا ممدرضا کنار جین نشسته بود سریع جین رو اورد جلوی خودش و دمپایی درست خورد توی صورته جین و صورتش کبود شد
جین : صورته جذابه هندسامم وای ای خدا ( داد )
خدیجه خانم : ای خاک بر سرم جین جان مادر خوبی
ا.ت : وایی مامان صورتش
جین عزیزم خوبی
علیرضا : من اومدم مامان رش.... وایی جین صورتت چیشده از مامان کتک خوردی
ا.ت : و همه ی قضا یا رو برای علیرضا تعریف کرد
علیرضا : ای وای خنده حالا خوبی
جین : اخ اخ اره خوبم
ا.ت : بیا جین این کمپرسور یخ رو بزار بیا
جین : بده
و گذاشت روی صورتش
جین : اخ اخ ارومتر به خدا واییییییییییی
خدیجه خانم : الهی دستم بشکنه
جین : خدا اخخخخخ نکنه ماما اخ ن جون
خدیجه خانم : مرد ببین اگه زبونت میزاشتق حال خود اینطوری صورت پسر مردم کبود نمیشد
علیرضا : مامان من کشم و پیاز و سیر از اقا عباس بقال سرکوچه گرفتم سبزی داشت ولی تازه نبود واسه ی همین رفتم تره باری مش حسین سبزی گرفتم ولی رشته اش نتونستم پیدا کنم
ا.ت : مامان خبری میخوای اشبپزی
خدیجه خانم : میخوام اش بپزم برای سلامتی شما دوتا و بعد روبه جین ادامه داد
ببین مادر معلوم نیست کدوم مادرمرده ای بچه رو چش زده هوف خدایا پاشو مرد پاشو بردو برو این سبزی هارو بده سبزی خوردکنی اصغر و صفرا خورد کنه پاشو مرد
اقا ممد رضا : رفتم خانوم رفتم و بلند شد رفت سبزی ها رو داد سبزی خورد کنی و اومدن ناهار خوردن و رفتن توی حال استراحت کنن
اقا ممد رضا : زن بزن شبکه سه فوتبال داره
خدیجه خانم : من میخوام ستایش ببینم
علیرضا : بابا فوتبال ساعت نه داره بعدش ا.ت امشب بازی استقلال پرسپولسه
ا.ت : وایی جان من خب خب پاشو خوراکی بگیر بیا
اقا ممد رضا : نمیخواد پسر بشین سرجان خودم العان میرم بستط فوتبال و به راه میکنم و پاشد و زیر شلواری خط خطی شو کشید بالا و رفت بیرون
جین : ا.ت توی ایران مردا با این زیر شلواری ها میرن بیرون
ا.ت : نه دقیقا قشنگم توی محله ی ما همه خاکی و قدیمین و این عادی هستش که مردا اینطوری برن بیرون
۳۰ دقیقه ی بعد
اقا ممد رضا : سلام من اومدم فوتبال کی شروع مبشه
عالیرضا : ساعت نه شب هنوز ساعت پنجه
جین :
ا.ت : ای وای بر من بابا جون اوضاع خیط شد
و دعوای زن و شوهر شروع شد و ا.ت و جین هم قوری رو با انواع چسب ها سر هم کردنش و رفتن توی حال نشستن
جین : مادرجون بفرما اینم قوریت
خدیجه خانم : الهی قربونت بشم من این قوری رو از مادربزرگ مادربزرگ مامانم به من به ارث رسیده بود
اقا ممدرضا : خانم حالا که کاری نکردس که یه چصه چسبی ابکییا مادس روش بعد چسبوندش بهم دیگه اینم که من میتونستم بکنم
خدیجه خانم : تو یکی خفه شو امشب باید کارتون خواب بشی
و دمپاییشو دراورد و پرتاپ کرد به سنت اقا ممدرضا و از اونجایی هم اقا ممدرضا کنار جین نشسته بود سریع جین رو اورد جلوی خودش و دمپایی درست خورد توی صورته جین و صورتش کبود شد
جین : صورته جذابه هندسامم وای ای خدا ( داد )
خدیجه خانم : ای خاک بر سرم جین جان مادر خوبی
ا.ت : وایی مامان صورتش
جین عزیزم خوبی
علیرضا : من اومدم مامان رش.... وایی جین صورتت چیشده از مامان کتک خوردی
ا.ت : و همه ی قضا یا رو برای علیرضا تعریف کرد
علیرضا : ای وای خنده حالا خوبی
جین : اخ اخ اره خوبم
ا.ت : بیا جین این کمپرسور یخ رو بزار بیا
جین : بده
و گذاشت روی صورتش
جین : اخ اخ ارومتر به خدا واییییییییییی
خدیجه خانم : الهی دستم بشکنه
جین : خدا اخخخخخ نکنه ماما اخ ن جون
خدیجه خانم : مرد ببین اگه زبونت میزاشتق حال خود اینطوری صورت پسر مردم کبود نمیشد
علیرضا : مامان من کشم و پیاز و سیر از اقا عباس بقال سرکوچه گرفتم سبزی داشت ولی تازه نبود واسه ی همین رفتم تره باری مش حسین سبزی گرفتم ولی رشته اش نتونستم پیدا کنم
ا.ت : مامان خبری میخوای اشبپزی
خدیجه خانم : میخوام اش بپزم برای سلامتی شما دوتا و بعد روبه جین ادامه داد
ببین مادر معلوم نیست کدوم مادرمرده ای بچه رو چش زده هوف خدایا پاشو مرد پاشو بردو برو این سبزی هارو بده سبزی خوردکنی اصغر و صفرا خورد کنه پاشو مرد
اقا ممد رضا : رفتم خانوم رفتم و بلند شد رفت سبزی ها رو داد سبزی خورد کنی و اومدن ناهار خوردن و رفتن توی حال استراحت کنن
اقا ممد رضا : زن بزن شبکه سه فوتبال داره
خدیجه خانم : من میخوام ستایش ببینم
علیرضا : بابا فوتبال ساعت نه داره بعدش ا.ت امشب بازی استقلال پرسپولسه
ا.ت : وایی جان من خب خب پاشو خوراکی بگیر بیا
اقا ممد رضا : نمیخواد پسر بشین سرجان خودم العان میرم بستط فوتبال و به راه میکنم و پاشد و زیر شلواری خط خطی شو کشید بالا و رفت بیرون
جین : ا.ت توی ایران مردا با این زیر شلواری ها میرن بیرون
ا.ت : نه دقیقا قشنگم توی محله ی ما همه خاکی و قدیمین و این عادی هستش که مردا اینطوری برن بیرون
۳۰ دقیقه ی بعد
اقا ممد رضا : سلام من اومدم فوتبال کی شروع مبشه
عالیرضا : ساعت نه شب هنوز ساعت پنجه
جین :
۷.۵k
۰۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.