پارت ۱۱
"جیمین"
ا...امکان نداره...اون چرا هنوز زندس!
اصن ات باهاش چیکار میکنه
یکم جلو اومدم
"ات"
اون دختر از پام بلند شد و رفت
یدفه شوگا بلند شد و دستمو کشید و شروع کرد دوییدن
ات : ه...هی چته
شوگا : حرف نزن فقد بدو
ات : خ..خب یکم اروم تر
یدفه هانبوکم زیر پام رفتم و افتادم
ات : اییی
شوگا : حالت خوبه؟
ات : زانوم...
شوگا : زودباش باید یه چیزی رو بهت بگم
سعی کردم بلند شم که منو بلند کرد و شروع کرد دوییدن
منو برد داخل یه خونه متروکه
ات : معلومه چی به سرت زده
شوگا : یکی داشت تعقیبمون میکرد..چهرش خیلی اشنا میزد...فک کنم پارک جیمین بود
ات :چی!
شوگا :....
از چهرش میشه فهمید ترسیده
ات : اگه به امپراطور بگه....
شوگا : منو میکشه
ات : ن..نه...نباید بکشه...برادرا همدیگشونو نمیکشن مگه نه؟*بغض*
شوگا : برو اینو به یونگی بگو...یونگی هیچ وقت معنی برادر رو نفهمیده..ات...اگه من بمیرم..هیچکس نیس که بهت بگه
ات : چ..چیو بهم بگن
شوگا : ات...الان بهت میگم..فقد نزار کسی بفهمه..چون...اگه همه بفهمن...
اب دهنشو با صدا قورت داد
شوگا : خانوادم کشته میشن...من نمیخوام این اتفاق بیوفته...یونگی بیشتر حق زندگی داره..هر چند خودمم دلم نمیخواد بمیرم
ات : شما که میگفتین دیگه به امپراطور اهمیتی نمیدین...
همینطور که اشکام میوفتادن لبخند زدم
ات : شما هنوز دلتون میخواد پیش خانوادتون برگردین
شوگا : ش..شاید...ات..مادرت...
ات :....
شوگا : مادرت ملکه سابق گوگوریو بود...که توسط مامانبزرگم کشته شد
ات :*شوکه*
واییی جای حساس🌚
میدونم الان همتون دلتون میخواد منو بکشین 🌚
ا...امکان نداره...اون چرا هنوز زندس!
اصن ات باهاش چیکار میکنه
یکم جلو اومدم
"ات"
اون دختر از پام بلند شد و رفت
یدفه شوگا بلند شد و دستمو کشید و شروع کرد دوییدن
ات : ه...هی چته
شوگا : حرف نزن فقد بدو
ات : خ..خب یکم اروم تر
یدفه هانبوکم زیر پام رفتم و افتادم
ات : اییی
شوگا : حالت خوبه؟
ات : زانوم...
شوگا : زودباش باید یه چیزی رو بهت بگم
سعی کردم بلند شم که منو بلند کرد و شروع کرد دوییدن
منو برد داخل یه خونه متروکه
ات : معلومه چی به سرت زده
شوگا : یکی داشت تعقیبمون میکرد..چهرش خیلی اشنا میزد...فک کنم پارک جیمین بود
ات :چی!
شوگا :....
از چهرش میشه فهمید ترسیده
ات : اگه به امپراطور بگه....
شوگا : منو میکشه
ات : ن..نه...نباید بکشه...برادرا همدیگشونو نمیکشن مگه نه؟*بغض*
شوگا : برو اینو به یونگی بگو...یونگی هیچ وقت معنی برادر رو نفهمیده..ات...اگه من بمیرم..هیچکس نیس که بهت بگه
ات : چ..چیو بهم بگن
شوگا : ات...الان بهت میگم..فقد نزار کسی بفهمه..چون...اگه همه بفهمن...
اب دهنشو با صدا قورت داد
شوگا : خانوادم کشته میشن...من نمیخوام این اتفاق بیوفته...یونگی بیشتر حق زندگی داره..هر چند خودمم دلم نمیخواد بمیرم
ات : شما که میگفتین دیگه به امپراطور اهمیتی نمیدین...
همینطور که اشکام میوفتادن لبخند زدم
ات : شما هنوز دلتون میخواد پیش خانوادتون برگردین
شوگا : ش..شاید...ات..مادرت...
ات :....
شوگا : مادرت ملکه سابق گوگوریو بود...که توسط مامانبزرگم کشته شد
ات :*شوکه*
واییی جای حساس🌚
میدونم الان همتون دلتون میخواد منو بکشین 🌚
۴۹.۵k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.