وقتی میخواست حرصت بده و.....
"چند پارتی از نامجون"
(پارت دوم)
___________________
"در حالی که تو آسانسور بودن و به طبقه 22 داشتن میرفتن نامجون سوییچ گذاشت تو کیفش و گفت"
نامجون: امروز سرمون یکم شلوغه برنامه های مهم رو اقدام کن و کارایی که بعدا هم میشه انجام داد رو بزار واسه فردا...
"آنیا سری تکون داد و باشه آرومی گفت و وقتی رسیدن به طبقه 22 آنیا و نامجون به اتاق های خودشون رفتن.... آنیا سر میزش تو کامپیوتر مشغول جابه جا کردن برنامه ها بود که دقیقه ای بعد همرو تو دفتر یادداشت کرد و برداشت از اتاق خارج شد و به سمت اتاق رئیس یا همون همسرش قدم برداشت ولی تا دستشو به سمت در برد تا تق تق در بزنه دستی رو شونه هاش حلقه شد که آنیا با تعجب اول به دست ها و بعد به پشتش نگاه کرد که با جونگوونی که لبخند خاصی رو لبش بود مواجه شد و یکم کنار کشید و با لبخند گفت"
آنیا: سلام جونگوون! مثل همیشه یهو سرزده پیدات شد تو آخر سر آدمو سکته میدی "کمی خندید"
"جونگوون با همون لبخند خنده ی ریزی کرد و گفت"
جونگوون: سلام آنیا جان!
دیگه باید بدونی از من بعید نیست که سرزده پیدام بشه....
آنیا: "خندید" بله بله میدونم.... جانم کاری داشتی؟
جونگوون: خب آره کار زیاد مهمی نیستش البته....
آنیا: پس برو به اتاقم تا من برگردم...
"جونگوون سری تکون داد و دستشو گذاشت تو جیبش و به سمت اتاق آنیا رفت...."
"تق تق"
نامجون: بیا تو...
"آنیا در رو باز کرد و به سمت نامجون قدم برداشت و دفتر رو گرفت بالاتر و خوند"
آنیا: امروز با جناب کیم سوکجین رئیس شرکت AXA قرار داد کاری دارید که باید امروز حتما امضا بشه!
اونم ساعت 10:45 دقیقه
و با مدیر های شرکتمون باید راجب پروژه ی جدید صحبت کنید چون هنوز حلش نکردن و اصرار داشتن باهاتون صحبت کنن چون جدیدا خبری پخش شده که شرکت MAX چند نمونه از کارای شرکت که تولید کردیم تقلید کرده....
ساعت 9:30 دقیقه جلسه هست که باید حضور داشته باشید
"دفتر گرفت پایین ... نامجون هوفی کشید و خودکارشو گذاشت زمین و لبخند زد و سرشو تکون داد"
نامجون: بسیار خب میتونی بری... سر راهت به یکی از گارسون ها بگو برام یه قهوه بیاره....
آنیا: چشم... فعلا "به سمت در قدم برداشت و رفت به اتاق خودش و نشست سر میزش"
آنیا: خیلی منتظر موندی؟
جونگوون: نه بابا راحت باشید...
"آنیا تلفن برداشت و به گارسون سفارش کرد 2 تا قهوه به اتاق خودش و 1 قهوه به اتاق نامجون ببرن"
آنیا: خب.... میشنوم
___________________________________
نویسنده ی این پارت:
"کیم ساقی" ( خودم)
(فیک همکاری)
@kim_saghi
@jin_fake
(پارت دوم)
___________________
"در حالی که تو آسانسور بودن و به طبقه 22 داشتن میرفتن نامجون سوییچ گذاشت تو کیفش و گفت"
نامجون: امروز سرمون یکم شلوغه برنامه های مهم رو اقدام کن و کارایی که بعدا هم میشه انجام داد رو بزار واسه فردا...
"آنیا سری تکون داد و باشه آرومی گفت و وقتی رسیدن به طبقه 22 آنیا و نامجون به اتاق های خودشون رفتن.... آنیا سر میزش تو کامپیوتر مشغول جابه جا کردن برنامه ها بود که دقیقه ای بعد همرو تو دفتر یادداشت کرد و برداشت از اتاق خارج شد و به سمت اتاق رئیس یا همون همسرش قدم برداشت ولی تا دستشو به سمت در برد تا تق تق در بزنه دستی رو شونه هاش حلقه شد که آنیا با تعجب اول به دست ها و بعد به پشتش نگاه کرد که با جونگوونی که لبخند خاصی رو لبش بود مواجه شد و یکم کنار کشید و با لبخند گفت"
آنیا: سلام جونگوون! مثل همیشه یهو سرزده پیدات شد تو آخر سر آدمو سکته میدی "کمی خندید"
"جونگوون با همون لبخند خنده ی ریزی کرد و گفت"
جونگوون: سلام آنیا جان!
دیگه باید بدونی از من بعید نیست که سرزده پیدام بشه....
آنیا: "خندید" بله بله میدونم.... جانم کاری داشتی؟
جونگوون: خب آره کار زیاد مهمی نیستش البته....
آنیا: پس برو به اتاقم تا من برگردم...
"جونگوون سری تکون داد و دستشو گذاشت تو جیبش و به سمت اتاق آنیا رفت...."
"تق تق"
نامجون: بیا تو...
"آنیا در رو باز کرد و به سمت نامجون قدم برداشت و دفتر رو گرفت بالاتر و خوند"
آنیا: امروز با جناب کیم سوکجین رئیس شرکت AXA قرار داد کاری دارید که باید امروز حتما امضا بشه!
اونم ساعت 10:45 دقیقه
و با مدیر های شرکتمون باید راجب پروژه ی جدید صحبت کنید چون هنوز حلش نکردن و اصرار داشتن باهاتون صحبت کنن چون جدیدا خبری پخش شده که شرکت MAX چند نمونه از کارای شرکت که تولید کردیم تقلید کرده....
ساعت 9:30 دقیقه جلسه هست که باید حضور داشته باشید
"دفتر گرفت پایین ... نامجون هوفی کشید و خودکارشو گذاشت زمین و لبخند زد و سرشو تکون داد"
نامجون: بسیار خب میتونی بری... سر راهت به یکی از گارسون ها بگو برام یه قهوه بیاره....
آنیا: چشم... فعلا "به سمت در قدم برداشت و رفت به اتاق خودش و نشست سر میزش"
آنیا: خیلی منتظر موندی؟
جونگوون: نه بابا راحت باشید...
"آنیا تلفن برداشت و به گارسون سفارش کرد 2 تا قهوه به اتاق خودش و 1 قهوه به اتاق نامجون ببرن"
آنیا: خب.... میشنوم
___________________________________
نویسنده ی این پارت:
"کیم ساقی" ( خودم)
(فیک همکاری)
@kim_saghi
@jin_fake
۱۲.۵k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.