فیک گنگ مافیایی سیاه پارت 14
فیک گنگ مافیایی سیاه
Part 14
ویو تهیونگ
(در حال حرف زدن با تلفن)
_: گزارش بده...هاااااان چی؟!...گندش بزنن...اخه از کجا فهمیدن ما محموله های رو کجا میزاریم...عالی شد دیگه از بهتر نمیشه... ریدم توت نکبت یه مأموریت فرستادمت گند زدی رفت...فقط جلو چشمم افتابی بشی درمار از روزگارت در میارم...خسارت زیادی وارد شده؟...وای نه...ضرر پشت ضرر...ببین یه چند روز خودت رو گم و گور کن از سئول برو بیرون...مثلا 3 هفته...اره خوبه...اصلا با هیچ کس تماس نگیر سیم کارت هایی که به نام خودت هستن هم بنداز دور فهمیدی؟...اره این گوشی هم بنداز دور...اصلا نمیخواد هیچ گوهی بخوری خودم یه خاکی میریزم رو سرم...تو فقط برو اره.. بی بی بی
(پایان تماس)
£: دوباره چی شده عمارت رو گذاشتی رو سرت...داشتم حموم میکردم زدی حالم رو خراب کردی
_:.............
£: وای...این سکوت کردن هات معنی خوبی نداره...یعنی که تا حالا نداشته خب بنال ببینم چی شده
_:..........
£: خب باشه نمیخوای حرف بزنی؟...خب پس رفتم یه دوری تو شهر بزنم
_: یه دقیقه وایسا...اجومااااااااااا...(علامت اجوما: #)
#: بله؟...چیزی شـــ...
_: اجوما بپر اتاق من اون بی سیم که توی کشو اول پیش تختم هست رو بیار
#: بله فهمیدم...الان میارم
£: ای بابا...جون به لبمون کردی...خب قشنگ بگو ماجرا چیه؟... مأموریت شکست خورده؟!...
_: تو هم یه دقه دندون رو جیگر نمیزاری که...هی اون یه تیکه گوشتی که تو دهنت هست رو تکون میدی...
#: بفرمایید...اوردم
_: اهان خودشه...ببین جونگکوک این بی سیم فعال هست یا نه
£: بدش به من...بزار ببینم...اره فعاله...اگه رو این دکمه بزنی میتونی....
_: اینا رو ولش...زود باش دریابی کن ببین به کجا وصله
£: شرمنده...این کار من نیست...کار کاره نامجونه
_: برو صداش کن بیاد
£: باشه
🄲🄾🄽🅃🄸🄽🅄🄴🅂
Part 14
ویو تهیونگ
(در حال حرف زدن با تلفن)
_: گزارش بده...هاااااان چی؟!...گندش بزنن...اخه از کجا فهمیدن ما محموله های رو کجا میزاریم...عالی شد دیگه از بهتر نمیشه... ریدم توت نکبت یه مأموریت فرستادمت گند زدی رفت...فقط جلو چشمم افتابی بشی درمار از روزگارت در میارم...خسارت زیادی وارد شده؟...وای نه...ضرر پشت ضرر...ببین یه چند روز خودت رو گم و گور کن از سئول برو بیرون...مثلا 3 هفته...اره خوبه...اصلا با هیچ کس تماس نگیر سیم کارت هایی که به نام خودت هستن هم بنداز دور فهمیدی؟...اره این گوشی هم بنداز دور...اصلا نمیخواد هیچ گوهی بخوری خودم یه خاکی میریزم رو سرم...تو فقط برو اره.. بی بی بی
(پایان تماس)
£: دوباره چی شده عمارت رو گذاشتی رو سرت...داشتم حموم میکردم زدی حالم رو خراب کردی
_:.............
£: وای...این سکوت کردن هات معنی خوبی نداره...یعنی که تا حالا نداشته خب بنال ببینم چی شده
_:..........
£: خب باشه نمیخوای حرف بزنی؟...خب پس رفتم یه دوری تو شهر بزنم
_: یه دقیقه وایسا...اجومااااااااااا...(علامت اجوما: #)
#: بله؟...چیزی شـــ...
_: اجوما بپر اتاق من اون بی سیم که توی کشو اول پیش تختم هست رو بیار
#: بله فهمیدم...الان میارم
£: ای بابا...جون به لبمون کردی...خب قشنگ بگو ماجرا چیه؟... مأموریت شکست خورده؟!...
_: تو هم یه دقه دندون رو جیگر نمیزاری که...هی اون یه تیکه گوشتی که تو دهنت هست رو تکون میدی...
#: بفرمایید...اوردم
_: اهان خودشه...ببین جونگکوک این بی سیم فعال هست یا نه
£: بدش به من...بزار ببینم...اره فعاله...اگه رو این دکمه بزنی میتونی....
_: اینا رو ولش...زود باش دریابی کن ببین به کجا وصله
£: شرمنده...این کار من نیست...کار کاره نامجونه
_: برو صداش کن بیاد
£: باشه
🄲🄾🄽🅃🄸🄽🅄🄴🅂
۶.۰k
۰۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.