تک پارتی « چند بخشی ؛ بخش اخر»
فرشته موچی^^
پارت3
_چشمامو بستم که بخوابم جیمین هنوز با پتو درگیر بود....
+ووییی ا.تتتتت نیرو های شیطانییی یا خود خداااا
_چیه چیشده! کجا آتیش گرفته!
+من دستمو زدم به پتو بعد جرقه زددددد ا.تتتت گمونم بجای انسان به شیطان تبدیل شدممم ای شیاطین رانده شده از من دور شویددددد
_نخیر...حالا حالا ها داستان داریم....
توهم دستو اول میمالی به موهات تا الکتریسیته درست بشه و بعد اونو به پتو میزنی...
+اعععع ا.تتتتت خیلی خوشحالم که تنهایی نمیرم جهندممم
_نه...جیمین...هی خداااا ببین! این الکتریسیتس! تو تمیزی...پتو هم تمیزه...تو دست میمالی به پتو...و جرقه میزنه!
+اااااااا*دوباره دستشو میزنه به پتو و میخنده* ا.ت ببین چه باحاله!
_هیق...یه آدم نمیتونه انقدر کیوت باشه! تو فقط بالهاتو از دست دادی ولی هنوزم فرشته ای!
+اع...چرا دیگه نمیشه...یعنی دیگه نیرو ندارم...*دستاشو روی موهات میکشه*وویییی چه نرمههه...اع...دوباره شدددد...یا خدا!...ا.ت چرا اینشکلی شدیییی
_جیمین کلی موهامو بهم زد و نصفشو جلو صورتم ریختش!شبی جن شده بودم! جیمین با صورت گوگولی و تعجب کردش که پر از سوال بود نگام میکرد...خندیدم و خواستم اذیتش کنم* هع...فرشتهی ساده لوح...من حالا که با پای خودت پیش من اومدی...خودم به جهنم میبرمت....
*جیمین با یه صدای بم داد زد و پتو رو با خودش کشید و د برو که رفتیم! از این کوچولوی کیوت همچین صدایی بعید بود!*یوهاهاهاااا وایسا که اومدمممم
جیمین:یااااا امام زاده جعفر طیارررر یا حضرت فیللللل حضرت مریم نجاتم بدهههه
_دیگه راه فراری نداریییی*جیمین برگشت سمتم*
+نیاااا نزدیکم نشوووو بسمالله فوتتتتتتت
_*داشتم به سمتش میدوییدم که یهو پام به لبهی فرش گیر کرد...*
+آخ...
_*افتادم رو جیمین!*
+یادم نمیاد...هیچکدوم از شیاطین انقدر خوشگل باشن...
صورت ا.ت سرخ شده بود....خواست سریع پاشه که جیمین اونو به خودش چسبوند و لباشو بوسید...
+من خیلی وقته که عاشقت شدم...آدمیزاد!
جیمین بلند شد و ا.ت رو هم کنار خودش نشوند
+تو خیلی تنهایی نه؟من اومدم که تو رو از تنهایی در بیارم...اومدم که پیشت بمونم!
ا.ت لبخند قشنگی روی لباش نشست و گفت:به خونهی من خوش اومدی!فرشته موچی!
امیدوارم لذت برده باشید لطفا نظرهاتون رو داخل کامنت بگید. 💜🙏
پارت3
_چشمامو بستم که بخوابم جیمین هنوز با پتو درگیر بود....
+ووییی ا.تتتتت نیرو های شیطانییی یا خود خداااا
_چیه چیشده! کجا آتیش گرفته!
+من دستمو زدم به پتو بعد جرقه زددددد ا.تتتت گمونم بجای انسان به شیطان تبدیل شدممم ای شیاطین رانده شده از من دور شویددددد
_نخیر...حالا حالا ها داستان داریم....
توهم دستو اول میمالی به موهات تا الکتریسیته درست بشه و بعد اونو به پتو میزنی...
+اعععع ا.تتتتت خیلی خوشحالم که تنهایی نمیرم جهندممم
_نه...جیمین...هی خداااا ببین! این الکتریسیتس! تو تمیزی...پتو هم تمیزه...تو دست میمالی به پتو...و جرقه میزنه!
+اااااااا*دوباره دستشو میزنه به پتو و میخنده* ا.ت ببین چه باحاله!
_هیق...یه آدم نمیتونه انقدر کیوت باشه! تو فقط بالهاتو از دست دادی ولی هنوزم فرشته ای!
+اع...چرا دیگه نمیشه...یعنی دیگه نیرو ندارم...*دستاشو روی موهات میکشه*وویییی چه نرمههه...اع...دوباره شدددد...یا خدا!...ا.ت چرا اینشکلی شدیییی
_جیمین کلی موهامو بهم زد و نصفشو جلو صورتم ریختش!شبی جن شده بودم! جیمین با صورت گوگولی و تعجب کردش که پر از سوال بود نگام میکرد...خندیدم و خواستم اذیتش کنم* هع...فرشتهی ساده لوح...من حالا که با پای خودت پیش من اومدی...خودم به جهنم میبرمت....
*جیمین با یه صدای بم داد زد و پتو رو با خودش کشید و د برو که رفتیم! از این کوچولوی کیوت همچین صدایی بعید بود!*یوهاهاهاااا وایسا که اومدمممم
جیمین:یااااا امام زاده جعفر طیارررر یا حضرت فیللللل حضرت مریم نجاتم بدهههه
_دیگه راه فراری نداریییی*جیمین برگشت سمتم*
+نیاااا نزدیکم نشوووو بسمالله فوتتتتتتت
_*داشتم به سمتش میدوییدم که یهو پام به لبهی فرش گیر کرد...*
+آخ...
_*افتادم رو جیمین!*
+یادم نمیاد...هیچکدوم از شیاطین انقدر خوشگل باشن...
صورت ا.ت سرخ شده بود....خواست سریع پاشه که جیمین اونو به خودش چسبوند و لباشو بوسید...
+من خیلی وقته که عاشقت شدم...آدمیزاد!
جیمین بلند شد و ا.ت رو هم کنار خودش نشوند
+تو خیلی تنهایی نه؟من اومدم که تو رو از تنهایی در بیارم...اومدم که پیشت بمونم!
ا.ت لبخند قشنگی روی لباش نشست و گفت:به خونهی من خوش اومدی!فرشته موچی!
امیدوارم لذت برده باشید لطفا نظرهاتون رو داخل کامنت بگید. 💜🙏
۷۶.۷k
۲۳ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.