We were just friends but...P.31(Happy version)
*ات ویو
داشتم می دوییدم که دیدم یک ماشینی با سرعت داره به سمتم میاد خشکم زده بود چشامو بستم که یهو
جیمین دست ات رو کشید و اون رو تو بغلش هل داد و باهم روی زمین افتادن
ات : جیمینااااااااااااااا *گریه
جیمین : عشقم *بغض
ات : دلم واست تنگ شده بود ددی
جیمین : منم بیبی
ات و جیمین به خونه رفتن و اون شب جیمین اینقد ات رو بوس کرد و بوی تنش رو استشمام کرد که ات هم غراش در اومده بود ، بعد 3 هفته دوباره عروسی رو هماهنگ کردن و دقیقا شب عروسی خبر دستگیری جکسون رسید که این بهترین خبر برای این دو بود . شب عروسیشون جیمین کارای قشنگی کرد که الان بعد 3 سال اونها یک دختر به اسم هانول و یک پسر به اسم تهکوک دارن
پایان
#بی_تی_اس
داشتم می دوییدم که دیدم یک ماشینی با سرعت داره به سمتم میاد خشکم زده بود چشامو بستم که یهو
جیمین دست ات رو کشید و اون رو تو بغلش هل داد و باهم روی زمین افتادن
ات : جیمینااااااااااااااا *گریه
جیمین : عشقم *بغض
ات : دلم واست تنگ شده بود ددی
جیمین : منم بیبی
ات و جیمین به خونه رفتن و اون شب جیمین اینقد ات رو بوس کرد و بوی تنش رو استشمام کرد که ات هم غراش در اومده بود ، بعد 3 هفته دوباره عروسی رو هماهنگ کردن و دقیقا شب عروسی خبر دستگیری جکسون رسید که این بهترین خبر برای این دو بود . شب عروسیشون جیمین کارای قشنگی کرد که الان بعد 3 سال اونها یک دختر به اسم هانول و یک پسر به اسم تهکوک دارن
پایان
#بی_تی_اس
۱۵.۱k
۱۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.