بچه ها الان نگاه کردم دیدم پارت قبلی نصفه اومده💔💔
عشق یین خون آشام و مافیا
پارت ۷
*ویو جیمین*
وقتی افتادیم ته یهو شروع کرد یه قلقک دادن من
جیمین=ته تروخدا ولم کن(باخنده و داد)
ته=نمیخوام(با خنده)
جیمین=آییییی دلممم ولم کن غلط کردم(با خنده)
ته=نشنیدم چی گفتی؟
جیمین=غلط کردم ،گوه خوردم
ته=با چی خوردی؟(خنده کلا حرفاشون و با خنده میگن)
جیمین=با سس
ته=آفرین
ته ولم کرد و دلم درد میکرد از بس خندیده بودم😂
جیمین=ته خیلی تشنمه
ته=منم بریم آب بخوریم
جیمین=من هرچقدر آب خوردم تشنگیم بر طرف نشد
ته=نمیدونم چرا یه صدایی تو گوشم میگ خون تشنگیت و برطرف میکنه
جیمین=منم
ته =وای دیگ نمیتونم تحمل کنم
منو ته سریع دوییدیم سمت آشپز خونه و کلی آب خوردی ولی بازم تشنمون بود
جیمین=ته شاید واقعا خون آدم تشنگیمون و برطرف کنه
ته=من دیگ تحمل ندارم هرطور شده میخوام تشنگیم و برطرف کنم حتا حاظرم آدم بکشم(پسرم🤨)
جیمین=بریم یه هتل بگیریم اونجا کلی آدم هس شب میتونیم یواشکی بریم اتاقشون و خونشون و بخوریم
ته=مگ ما خون آشامیم؟؟
جیمین=ممکنه اون عجوزه ما رو خون آشام کرده باشه(پسر باهوشم)
ته=وای نه نگوو حالا اون عجوزه رو از کجا بیاریم😭😭
جیمین=یه فکری دارم باید تعمه پیدا کنیم و ببریمشون جنگل ممکنه دوبارع اون عجوزه برای خون آشام کردن اونا ظاهر شه
ته=فکر خوبی بود شب ساعت ۹ میریم هتل
جیمین=اوک
رفتیم یه صبونه خوردیم و .......(خلاصش کردم)
*پرش زمانی به ساعت ۵*
*ویو ته*
نههههه ترو خدا باهاش کاری نداشته باش من میرم ولی ترو خدا باهاش کاری نداشته باش نهههههه یونااااااا
یهو از خواب پریدم و دیدم کلا خیس عرقم دوباره همون کابوس آخه چرا باید پدرم با من اون کارو میکرد
من واقعا یونا رو دوست داشتم و دارم ولی بخاطر جون خودش من ولش کردم و الان فکر میکنه که مردم
از خیالاتم اومدم بیرون و رفتم یه دوش ۳۰ مینی گرفتم و اومدم بیرون و لباسام و پوشیدم(عکسش و میزارم) و موهام و با حوله خشک کردم و ریختم تو صورتم وای خیلی تشنمههههه دارم میمیرم رفتم سمت اتاق جیمین دیدم اونم آماده شده و بهش گفتم که بهتر الان راه بیوفتیم تا برسیم ساعت میشه ۷ (الان ساعت شیش و ربع بود بعد اینکه خونشونم بیرون از شهره )
رفتیم و سوار ماشین شدیم و هیچ حرفی بینمون رد و بدل نمیشد و دوتا بطری آب رد تموم کردیم تا وقتی که رسیدیم هتل و با چیزی که دیدم قلبم شروع کرد به تپیدن........
پارت ۷
*ویو جیمین*
وقتی افتادیم ته یهو شروع کرد یه قلقک دادن من
جیمین=ته تروخدا ولم کن(باخنده و داد)
ته=نمیخوام(با خنده)
جیمین=آییییی دلممم ولم کن غلط کردم(با خنده)
ته=نشنیدم چی گفتی؟
جیمین=غلط کردم ،گوه خوردم
ته=با چی خوردی؟(خنده کلا حرفاشون و با خنده میگن)
جیمین=با سس
ته=آفرین
ته ولم کرد و دلم درد میکرد از بس خندیده بودم😂
جیمین=ته خیلی تشنمه
ته=منم بریم آب بخوریم
جیمین=من هرچقدر آب خوردم تشنگیم بر طرف نشد
ته=نمیدونم چرا یه صدایی تو گوشم میگ خون تشنگیت و برطرف میکنه
جیمین=منم
ته =وای دیگ نمیتونم تحمل کنم
منو ته سریع دوییدیم سمت آشپز خونه و کلی آب خوردی ولی بازم تشنمون بود
جیمین=ته شاید واقعا خون آدم تشنگیمون و برطرف کنه
ته=من دیگ تحمل ندارم هرطور شده میخوام تشنگیم و برطرف کنم حتا حاظرم آدم بکشم(پسرم🤨)
جیمین=بریم یه هتل بگیریم اونجا کلی آدم هس شب میتونیم یواشکی بریم اتاقشون و خونشون و بخوریم
ته=مگ ما خون آشامیم؟؟
جیمین=ممکنه اون عجوزه ما رو خون آشام کرده باشه(پسر باهوشم)
ته=وای نه نگوو حالا اون عجوزه رو از کجا بیاریم😭😭
جیمین=یه فکری دارم باید تعمه پیدا کنیم و ببریمشون جنگل ممکنه دوبارع اون عجوزه برای خون آشام کردن اونا ظاهر شه
ته=فکر خوبی بود شب ساعت ۹ میریم هتل
جیمین=اوک
رفتیم یه صبونه خوردیم و .......(خلاصش کردم)
*پرش زمانی به ساعت ۵*
*ویو ته*
نههههه ترو خدا باهاش کاری نداشته باش من میرم ولی ترو خدا باهاش کاری نداشته باش نهههههه یونااااااا
یهو از خواب پریدم و دیدم کلا خیس عرقم دوباره همون کابوس آخه چرا باید پدرم با من اون کارو میکرد
من واقعا یونا رو دوست داشتم و دارم ولی بخاطر جون خودش من ولش کردم و الان فکر میکنه که مردم
از خیالاتم اومدم بیرون و رفتم یه دوش ۳۰ مینی گرفتم و اومدم بیرون و لباسام و پوشیدم(عکسش و میزارم) و موهام و با حوله خشک کردم و ریختم تو صورتم وای خیلی تشنمههههه دارم میمیرم رفتم سمت اتاق جیمین دیدم اونم آماده شده و بهش گفتم که بهتر الان راه بیوفتیم تا برسیم ساعت میشه ۷ (الان ساعت شیش و ربع بود بعد اینکه خونشونم بیرون از شهره )
رفتیم و سوار ماشین شدیم و هیچ حرفی بینمون رد و بدل نمیشد و دوتا بطری آب رد تموم کردیم تا وقتی که رسیدیم هتل و با چیزی که دیدم قلبم شروع کرد به تپیدن........
۲.۵k
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.