رمان یادت باشد ۸۹
#رمان_یادت_باشد #پارت_هشتاد_و_نه
خودشان نشسته بود آدرس منزل آقای کشاورز را پرسیدیم از نوع نگاه و پاسخ پیرمرد مسن متوجه اختلال حواس او شدیم کمی که جلوتر رفتیم خانه را پیدا کردیم این اولین خانهای بود که بعد از نصب شدن پول پس اندازمان می خواستیم ببینیم. یک ساختمان دو طبقه که در نگاه اول خیلی قدیمی و کوچک به نظر می رسید .حمید زنگ خانه را زد و کمی بعد پیرزنی چادر به سر بیرون آمد بعد از سلام و احوالپرسی حمید اجازه خواست خانه را ببینیم چون مستاجر داشت و خانه به هم ریخته بود حمید داخل نیامد. من پذیرایی، آشپزخانه و اتاق را دیدم و پسندیدم خانه دلنشین و زیبایی در طبقه همکف که خیلی نقلی و جمع و جور بود، صاحبخانه هم طبقه بالا زندگی می کرد در که باز میشد یک پذیرایی ۲۰ متری ،اتاق خواب کوچک ۱۸ متری که با چارچوبهای مشبک چوبی از پذیرایی جدا میشود آشپزخانه ۱۲متری با حیاط کوچک و جمع و جور که در ورودیش از پذیرای باز میشد دستشویی طبقه ما هم داخل حیاط بود داخل حیاط یک ردیف گلدانهای شمعدانی چشم نواز بود، این خانه با توجه به پولی که داشتیم برای شروع زندگی خوب بود از خانه که بیرون امدن به حمید گفتم: (همین جا خوبه من پسندیدم) حمید همان روز خانه را با ۷ میلیون قرض الحسنه به عنوان پول پیش و ماهی ۹۵ هزار تومان اجاره قولنامه کرد فردا روزی که سال خبر داد و مستاجر قبلی خانه را خالی کرده با حمید رفتیم که دستی به سر و روی خانه بکشیم . اولین بار با خودمان آیینه قرآن و یک قاب عکس از امام خامنه بردیم این قاب عکس همون عکسی رو که با هم برای خانه مشترکمان پسندیده بودیم حمید گفت:(باید اول حضرت آقا خونه ما را ببیند) قرآن را وسط...
#مدافع_حرم #شهید_سیاهکالی_مرادی #یادت_باشه
خودشان نشسته بود آدرس منزل آقای کشاورز را پرسیدیم از نوع نگاه و پاسخ پیرمرد مسن متوجه اختلال حواس او شدیم کمی که جلوتر رفتیم خانه را پیدا کردیم این اولین خانهای بود که بعد از نصب شدن پول پس اندازمان می خواستیم ببینیم. یک ساختمان دو طبقه که در نگاه اول خیلی قدیمی و کوچک به نظر می رسید .حمید زنگ خانه را زد و کمی بعد پیرزنی چادر به سر بیرون آمد بعد از سلام و احوالپرسی حمید اجازه خواست خانه را ببینیم چون مستاجر داشت و خانه به هم ریخته بود حمید داخل نیامد. من پذیرایی، آشپزخانه و اتاق را دیدم و پسندیدم خانه دلنشین و زیبایی در طبقه همکف که خیلی نقلی و جمع و جور بود، صاحبخانه هم طبقه بالا زندگی می کرد در که باز میشد یک پذیرایی ۲۰ متری ،اتاق خواب کوچک ۱۸ متری که با چارچوبهای مشبک چوبی از پذیرایی جدا میشود آشپزخانه ۱۲متری با حیاط کوچک و جمع و جور که در ورودیش از پذیرای باز میشد دستشویی طبقه ما هم داخل حیاط بود داخل حیاط یک ردیف گلدانهای شمعدانی چشم نواز بود، این خانه با توجه به پولی که داشتیم برای شروع زندگی خوب بود از خانه که بیرون امدن به حمید گفتم: (همین جا خوبه من پسندیدم) حمید همان روز خانه را با ۷ میلیون قرض الحسنه به عنوان پول پیش و ماهی ۹۵ هزار تومان اجاره قولنامه کرد فردا روزی که سال خبر داد و مستاجر قبلی خانه را خالی کرده با حمید رفتیم که دستی به سر و روی خانه بکشیم . اولین بار با خودمان آیینه قرآن و یک قاب عکس از امام خامنه بردیم این قاب عکس همون عکسی رو که با هم برای خانه مشترکمان پسندیده بودیم حمید گفت:(باید اول حضرت آقا خونه ما را ببیند) قرآن را وسط...
#مدافع_حرم #شهید_سیاهکالی_مرادی #یادت_باشه
۷.۱k
۲۴ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.