[پارت چهارم]
[پارت چهارم]
بهش گفتم باشه اما نمی دونستم واقعا ی بار دیگه ک دیدمش آدرس خونمو بهش میدم یا نه اما از ی طرفم دوس داشتم بهش بدم آخه این اولین باره ی پسر این جور باهام رفتار می کنه🙊✨
خب خیلی خوشحال بودم ک قرار بود دوباره ببینمش
بد از اینکه تهیونگ رفت منم از دوستام خواستم ک بریم ولی دوستام خواستن یکم بیشتر بمونیم من کم کم واقعا داشتم خسته میشدم ی بار دیگه از دوستام خواستم ک بریم اوناهم قبول کردن وسایلامونو برداشتیم ک بریم و رفتیم اما تو راه دوستم داشت خوابش میبرد و نمی تونست جایی رو ببینه ازش خواستم ک بزاره خودم برونم اما نزاشت در واقع نمی تونستم درست ماشین برونم ازش خواستم ک بزنه کنار و بخوابه
ا/ت: خب چرا نمی زنی کنار و یکم بخوابی
یکی از دوستام : بابا چیزی نمونده ک برسیم
ا/ت:چیزی نمونده ما هنوز نصف راه رو هم نرفتیم
یکی از دوستایی دیگه : ا/ت چقدر حرف میزنی دو دقیقه ساکت باش خب
ا/ت: من دارم خیلی حرف میزنمممم خب تو ک حرف نمی زنی حرف بزن انگار چی گفتم
بازم همون دوستم ک بهم گفت ساکت شو : باشه بابا اه
راننده : ساکت شین خواهش می کنم ا/ت مخصوصن با توهم هستم
ا/ت: ای بابا شما چتونه چرا این جوری می کنین واقعا پشیمون می کنین آدمو وقتی باهاتون جایی میاد
یکی از دوستام : اگر نمی خواستی خو نمی یومدی
ا/ت: خب اگر میخوای همین الان از ماشین پیاده شم
راننده : ا/ت بس کن
ا/ت:عهههه شما بس کنین مگه چی گفتم ک ای جوری می کنین عه
یکی از دوستام : ما ن تو باید بس کنی
ا/ت : میگم تو با من مشکل داری یا من این جوری فکر می کنم
یکی از دوستام : ن من ک مشکلی ندارم اما انگار تو داری...
راننده : ساکت میشین یا همه تونو همین جا پیاده کنم عه بس کنین دیگه
ا/ت:باشه باشه من دیگه دهنمو باز نمی کنم
همه دوستام:خوبه
ا/ت:...
راننده : خب ا/ت رسیدیم ب خونت می تونی بری
ا/ت: اوکی ممنون بابت چیزای ک بم گفتین...
خب وقتی ک رسیدیم خونه نایه راه رفتن نداشتم و وقتی رسیدیم تو اتاقم بدونه این ک لباسامو عوض کنم و لباس خوابمو بپوشم همون طور رو تخت خوابیدم صبح ک از خواب بلند شدم کل بدنم درد می کرد نمی تونستم درست راه برم رفتم تو آشپزخونه ک ی چیزی برا خودم درست کنم ک یکی در زد رفتم درو باز کردم و دیدم همون سه تا دوستی ک دیشب باهام بد رفتاری میکردن دم درنو ب عالمه چیز میز باهاشونه ازم بخاطر رفتاری ک دیشب باهام کردن عذر خواهی کردن و منم قبول کردم خیلی خوشحال بودم ک همچین دوستایی دارم...
بچه ها ببخشید دیروز پارت چهارم رو نزاشتم آخه واقعا کار داشتم و نمی تونستم ببخشید خب امید وارم خوشتون بیاد
بهش گفتم باشه اما نمی دونستم واقعا ی بار دیگه ک دیدمش آدرس خونمو بهش میدم یا نه اما از ی طرفم دوس داشتم بهش بدم آخه این اولین باره ی پسر این جور باهام رفتار می کنه🙊✨
خب خیلی خوشحال بودم ک قرار بود دوباره ببینمش
بد از اینکه تهیونگ رفت منم از دوستام خواستم ک بریم ولی دوستام خواستن یکم بیشتر بمونیم من کم کم واقعا داشتم خسته میشدم ی بار دیگه از دوستام خواستم ک بریم اوناهم قبول کردن وسایلامونو برداشتیم ک بریم و رفتیم اما تو راه دوستم داشت خوابش میبرد و نمی تونست جایی رو ببینه ازش خواستم ک بزاره خودم برونم اما نزاشت در واقع نمی تونستم درست ماشین برونم ازش خواستم ک بزنه کنار و بخوابه
ا/ت: خب چرا نمی زنی کنار و یکم بخوابی
یکی از دوستام : بابا چیزی نمونده ک برسیم
ا/ت:چیزی نمونده ما هنوز نصف راه رو هم نرفتیم
یکی از دوستایی دیگه : ا/ت چقدر حرف میزنی دو دقیقه ساکت باش خب
ا/ت: من دارم خیلی حرف میزنمممم خب تو ک حرف نمی زنی حرف بزن انگار چی گفتم
بازم همون دوستم ک بهم گفت ساکت شو : باشه بابا اه
راننده : ساکت شین خواهش می کنم ا/ت مخصوصن با توهم هستم
ا/ت: ای بابا شما چتونه چرا این جوری می کنین واقعا پشیمون می کنین آدمو وقتی باهاتون جایی میاد
یکی از دوستام : اگر نمی خواستی خو نمی یومدی
ا/ت: خب اگر میخوای همین الان از ماشین پیاده شم
راننده : ا/ت بس کن
ا/ت:عهههه شما بس کنین مگه چی گفتم ک ای جوری می کنین عه
یکی از دوستام : ما ن تو باید بس کنی
ا/ت : میگم تو با من مشکل داری یا من این جوری فکر می کنم
یکی از دوستام : ن من ک مشکلی ندارم اما انگار تو داری...
راننده : ساکت میشین یا همه تونو همین جا پیاده کنم عه بس کنین دیگه
ا/ت:باشه باشه من دیگه دهنمو باز نمی کنم
همه دوستام:خوبه
ا/ت:...
راننده : خب ا/ت رسیدیم ب خونت می تونی بری
ا/ت: اوکی ممنون بابت چیزای ک بم گفتین...
خب وقتی ک رسیدیم خونه نایه راه رفتن نداشتم و وقتی رسیدیم تو اتاقم بدونه این ک لباسامو عوض کنم و لباس خوابمو بپوشم همون طور رو تخت خوابیدم صبح ک از خواب بلند شدم کل بدنم درد می کرد نمی تونستم درست راه برم رفتم تو آشپزخونه ک ی چیزی برا خودم درست کنم ک یکی در زد رفتم درو باز کردم و دیدم همون سه تا دوستی ک دیشب باهام بد رفتاری میکردن دم درنو ب عالمه چیز میز باهاشونه ازم بخاطر رفتاری ک دیشب باهام کردن عذر خواهی کردن و منم قبول کردم خیلی خوشحال بودم ک همچین دوستایی دارم...
بچه ها ببخشید دیروز پارت چهارم رو نزاشتم آخه واقعا کار داشتم و نمی تونستم ببخشید خب امید وارم خوشتون بیاد
۶۸.۲k
۲۷ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.