پارت 18
دیگه نفس کم آورده بودم میخواستم جدا بشم ولی اجازه نمیداد دستم رو بردم پشت گردنش و موهاش رو کشیدم (الهی دستت بشکنه 😒😒😒😒)
کوک آههه چیکار میکنی
ایملدا دستم و روی لبام گذاشتم خیلی میسوخت آییییییییی باهام چیکار کردی کی بهت این اجازه رو داد
کوک خودم دادم در ضمن اینطوری بهتره اونوقت همه میفهمن تو مال منی
ایملدا من مال تو نیستم هیچ وقت نبودم و نخواهم بود
کوک تو مال منی
مال من بودی
و مال من میمونی
ایملدا تو چرااا
با اومدن اجوما حرفم نصفه موند
اجوما دخترم هیون می خیلی گریه میکنه آروم هم نمیشه لطفا زود بیا
با این حرفش دنبالش رفتم حواسم نبود جونگ کوک هم دنبالم میاد رفتم اتاق بغلش کردم
عزیزم چرا اینقدر گریه میکنی آروم باش هوم گریه نکن اجوما چیزی شده چرا گریه میکنه
اجوما نه دخترم من داشتم اتاق رو تمیز میکردم اونم یهو بیدار شد وگرنه خواب بود شروع کرد به گریه کردن نتونستم آرومش کنم
سعی میکردم آرومش کنم ولی فایده ای نداشت کم مونده بود خودمم گریم بگیره رفتم داخل حمام تا یکمی از عطرهای گل رز بردارم چون همیشه وقتی زیاد گریه میکرد این آرومش میکرد وقتی برگشتم دیدم توی بغل جونگ کوکه و اونم داره براش آهنگ میخونه آهنگش خیلی قشنگ بود (آهنگ still with you) هیون می آروم شده بود حتی داشت میخندید کوک هم باهاش حرف میزد
کوک دختر خوشگلم چطوره هوم خوشحالی از اینکه بابات رو دیدی یا تو هم مثل مامانت از دیدنم اذیت شدی ببخشید تا حالا نیومده تو تازه داری منو میبینی ولی من قبلا هم توی رویاهام دیده بودمت خیلی شبیه من و مامانتی ولی بیشتر شبیه خودمی نه 🥰🥰🥰🥰🥰
ایملدا درسته شبیه خودته
کوک روم و برگردوندم ایملدا داشت نگاهمون میکرد بهم نزدیک شد و گفت جالبه من نه ماه تو شکمم ازش نگه داری کردم ولی اون با اینکه پدرش رو ندید شبیه خودش شد
کوک از حرفش ناراحت شدم ولی به روی خودم نیاوردم گونه هیون می رو بوسیدم درست بوی گل رز میداد ایملدا کنارم نشست و گفت هر وقت زیاد گریه میکنه عطر گل رز میزارم کنارش اون موقع آروم میشه
کوک چرا گل رز
ایملدا چون هر وقت بوی گل رز میاد یاد پدرش میوفته منم همینطور
کوک داری میگی من بوی گل رز میدم
ایملدا آره
کوک نخیرم هیچ ربطی نداره یهو بهم نزدیک شد و سرش رو فرو کرد توی گردنم و نفس عمیقی کشید
ایملدا تو درست بوی گل رز میدی
کوک تعجب کرده بودم بهش نگاه کردم ازم یکم جدا شد
ایملدا جونگ کوک زندگیمون قبلا بهتر بود خیلی بهتر فقط من و تو بودیم بدون هیچ دردی یا دوری ای
کوک هیون می رو گذاشتم روی تختش دستم رو روی گونه ایملدا گذاشتم میدونی ایملدا من میخوام بازم اون روزا برگرده خیلی خیلی میخوام باهات ازدواج کنم و زندگی آروم و خوبی داشته باشم باهام ازدواج میکنی
کوک آههه چیکار میکنی
ایملدا دستم و روی لبام گذاشتم خیلی میسوخت آییییییییی باهام چیکار کردی کی بهت این اجازه رو داد
کوک خودم دادم در ضمن اینطوری بهتره اونوقت همه میفهمن تو مال منی
ایملدا من مال تو نیستم هیچ وقت نبودم و نخواهم بود
کوک تو مال منی
مال من بودی
و مال من میمونی
ایملدا تو چرااا
با اومدن اجوما حرفم نصفه موند
اجوما دخترم هیون می خیلی گریه میکنه آروم هم نمیشه لطفا زود بیا
با این حرفش دنبالش رفتم حواسم نبود جونگ کوک هم دنبالم میاد رفتم اتاق بغلش کردم
عزیزم چرا اینقدر گریه میکنی آروم باش هوم گریه نکن اجوما چیزی شده چرا گریه میکنه
اجوما نه دخترم من داشتم اتاق رو تمیز میکردم اونم یهو بیدار شد وگرنه خواب بود شروع کرد به گریه کردن نتونستم آرومش کنم
سعی میکردم آرومش کنم ولی فایده ای نداشت کم مونده بود خودمم گریم بگیره رفتم داخل حمام تا یکمی از عطرهای گل رز بردارم چون همیشه وقتی زیاد گریه میکرد این آرومش میکرد وقتی برگشتم دیدم توی بغل جونگ کوکه و اونم داره براش آهنگ میخونه آهنگش خیلی قشنگ بود (آهنگ still with you) هیون می آروم شده بود حتی داشت میخندید کوک هم باهاش حرف میزد
کوک دختر خوشگلم چطوره هوم خوشحالی از اینکه بابات رو دیدی یا تو هم مثل مامانت از دیدنم اذیت شدی ببخشید تا حالا نیومده تو تازه داری منو میبینی ولی من قبلا هم توی رویاهام دیده بودمت خیلی شبیه من و مامانتی ولی بیشتر شبیه خودمی نه 🥰🥰🥰🥰🥰
ایملدا درسته شبیه خودته
کوک روم و برگردوندم ایملدا داشت نگاهمون میکرد بهم نزدیک شد و گفت جالبه من نه ماه تو شکمم ازش نگه داری کردم ولی اون با اینکه پدرش رو ندید شبیه خودش شد
کوک از حرفش ناراحت شدم ولی به روی خودم نیاوردم گونه هیون می رو بوسیدم درست بوی گل رز میداد ایملدا کنارم نشست و گفت هر وقت زیاد گریه میکنه عطر گل رز میزارم کنارش اون موقع آروم میشه
کوک چرا گل رز
ایملدا چون هر وقت بوی گل رز میاد یاد پدرش میوفته منم همینطور
کوک داری میگی من بوی گل رز میدم
ایملدا آره
کوک نخیرم هیچ ربطی نداره یهو بهم نزدیک شد و سرش رو فرو کرد توی گردنم و نفس عمیقی کشید
ایملدا تو درست بوی گل رز میدی
کوک تعجب کرده بودم بهش نگاه کردم ازم یکم جدا شد
ایملدا جونگ کوک زندگیمون قبلا بهتر بود خیلی بهتر فقط من و تو بودیم بدون هیچ دردی یا دوری ای
کوک هیون می رو گذاشتم روی تختش دستم رو روی گونه ایملدا گذاشتم میدونی ایملدا من میخوام بازم اون روزا برگرده خیلی خیلی میخوام باهات ازدواج کنم و زندگی آروم و خوبی داشته باشم باهام ازدواج میکنی
۱۱۶.۳k
۱۷ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.