به وقت عاشقی
به وقت عاشقی
پارت۹
از دید اکو
سمتش خیز برداشتم و تند پرسیدم:حالش خوبه؟؟
دکتر متاسف نگاهم کرد:نسبتتون؟
هول گفتم:رییسشم
دکتر ادامه داد:رفته تو کما.وسط عمل متوجه شدیم مشکل قلبی داشته.چرا زودتر نیاوردینش برا مشکل قلبیش؟!
ها؟مشکل قلبی؟زودتر نیاوردیمش؟یعنی چی؟یعنی خودشم نمیدونسته؟
بریده بریده و هول گفتم:من ..نمیدونستم...به من که...چیزی نگفته بود!
دکتر پا تند کرد و در همین حین گفت:فعلا کماس تنها کاری که از دست شما برمیاد آینه که براش دعا کنید!
با دور شدن دکتر،سِیلی از افکار به ذهنم هجوم آورد:مشکل قلبی از کجا اومد؟الان من چیکار کنم؟
از دید نویسنده
اکو سردرگم و اشفته،سرش رو با دستاش گرفت و بیجون روی صندلی توی راهرو نشست.گین که شاهد تمام ماجرا بود کنار اکو نشست و دست روی شونش گذاشت:اکو؟اروم باش.من مطمئنم خیلی زود حالش خوب میشه.درست همون طور که توی این به ماه بود.نمیدونی چه دختر شری بود همش منو هیگوچی رو کرم میریخت!بخاطر همون کرم ریختناش هم که شده مطمئنم زود از کما در میاد!
اکو ناامیدانه سرشو پایینتر برد که گین متوجه لرزش شونه های اکو شد.با شیرین زبونی که باعث میشد آکو یاد بچگیشون بیوفته،گفت:داداشی؟الان باور کنم تو همون آکوتاگاوایی که همیشه هوای منو داشت؟!
با صدای شیطنت آمیز ولی اروم تر به حرفش ادامه داد:نکنه عاشق شدی که از نگرانی براش گریت گرفته؟!
اکو تا اینو شنید،سرخ شد و سریع اشکاش رو پاک کرد و با تشر گفت:نه!
ولی گین میدونست اکو عاشق میکو شده...
از دید آکوتاگاوا
حرفای گین،شبیه تسکین دهنده بود.تا حدی ارومم کرد.برگشتیم مافیا.موری سان که دید اوضاع و احوال به این شرحه،ماموریتی که قرار بود بهم بده رو به چویا سان داد
نمیدونم چرا ولی حال خودمم ندارم نمیدونم چیکار کنم امیدوارم زود تر به هوش بیاد
از دید موری
با این حالت جدیدی که از اکو دیدم و بی حوصله تر از قبلش هم شده بود حالا فهمیدم چرا اینقدر از میکو مراقبت میکرد
از دید چویا
شنیدم اکو برای یه دختره این اسمش چی بود آها میکو اینقدر عصبیه انگار رفته توی کما این حجم از نگرانی برای اکو عجیبه تا حالا اینطوری ندیده بودمش
گذر زمان صبح
از دید اکو
بیدار شدم و خواستم برم سمت اتاق میکو.صبر کن....
تچ!چرا باید این اتفاق براش میوفتاد......
اگه ..... اگه فقط حواسم بود که همرو کشته باشم ..... یا حواسم بود که یکی میخواد بهم حمله کنه ......الان ..... الان حالش خوب بود
پارت۹
از دید اکو
سمتش خیز برداشتم و تند پرسیدم:حالش خوبه؟؟
دکتر متاسف نگاهم کرد:نسبتتون؟
هول گفتم:رییسشم
دکتر ادامه داد:رفته تو کما.وسط عمل متوجه شدیم مشکل قلبی داشته.چرا زودتر نیاوردینش برا مشکل قلبیش؟!
ها؟مشکل قلبی؟زودتر نیاوردیمش؟یعنی چی؟یعنی خودشم نمیدونسته؟
بریده بریده و هول گفتم:من ..نمیدونستم...به من که...چیزی نگفته بود!
دکتر پا تند کرد و در همین حین گفت:فعلا کماس تنها کاری که از دست شما برمیاد آینه که براش دعا کنید!
با دور شدن دکتر،سِیلی از افکار به ذهنم هجوم آورد:مشکل قلبی از کجا اومد؟الان من چیکار کنم؟
از دید نویسنده
اکو سردرگم و اشفته،سرش رو با دستاش گرفت و بیجون روی صندلی توی راهرو نشست.گین که شاهد تمام ماجرا بود کنار اکو نشست و دست روی شونش گذاشت:اکو؟اروم باش.من مطمئنم خیلی زود حالش خوب میشه.درست همون طور که توی این به ماه بود.نمیدونی چه دختر شری بود همش منو هیگوچی رو کرم میریخت!بخاطر همون کرم ریختناش هم که شده مطمئنم زود از کما در میاد!
اکو ناامیدانه سرشو پایینتر برد که گین متوجه لرزش شونه های اکو شد.با شیرین زبونی که باعث میشد آکو یاد بچگیشون بیوفته،گفت:داداشی؟الان باور کنم تو همون آکوتاگاوایی که همیشه هوای منو داشت؟!
با صدای شیطنت آمیز ولی اروم تر به حرفش ادامه داد:نکنه عاشق شدی که از نگرانی براش گریت گرفته؟!
اکو تا اینو شنید،سرخ شد و سریع اشکاش رو پاک کرد و با تشر گفت:نه!
ولی گین میدونست اکو عاشق میکو شده...
از دید آکوتاگاوا
حرفای گین،شبیه تسکین دهنده بود.تا حدی ارومم کرد.برگشتیم مافیا.موری سان که دید اوضاع و احوال به این شرحه،ماموریتی که قرار بود بهم بده رو به چویا سان داد
نمیدونم چرا ولی حال خودمم ندارم نمیدونم چیکار کنم امیدوارم زود تر به هوش بیاد
از دید موری
با این حالت جدیدی که از اکو دیدم و بی حوصله تر از قبلش هم شده بود حالا فهمیدم چرا اینقدر از میکو مراقبت میکرد
از دید چویا
شنیدم اکو برای یه دختره این اسمش چی بود آها میکو اینقدر عصبیه انگار رفته توی کما این حجم از نگرانی برای اکو عجیبه تا حالا اینطوری ندیده بودمش
گذر زمان صبح
از دید اکو
بیدار شدم و خواستم برم سمت اتاق میکو.صبر کن....
تچ!چرا باید این اتفاق براش میوفتاد......
اگه ..... اگه فقط حواسم بود که همرو کشته باشم ..... یا حواسم بود که یکی میخواد بهم حمله کنه ......الان ..... الان حالش خوب بود
۶.۰k
۱۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.