part2🌖🪶
یونگی « پس خانم مین حسودیش شده؟ *چشماش رو ریز میکنه
بورام « با حرکتی که زد عملا خودم ریخته خودم و برگام مونده بود ...یونگی بیشتر از خودم منو میشناخت ! خوب بلد بود چطور خرم کنه و حرف رو حرف خودش کنه... پوکر نگاهش کردم و گفتم « نه! اصلا...
یونگی « هوممم...که اینطور...
*صدای در
یونگی « بیا داخل
بورام « با باز شدن در و نمایان شدن چهره ی میمون منشی اخمام تو هم رفت و با چشمای ریز شده به عشوه های خرکیش و لباس بازش خیره شدم... همیشه به بهونه دادن پرونده یا هر کوفت و زهرمار دیگه به یونگی نزدیک میشد....
_عطر تند زنونش و حرکاتش بشدت بورام رو آزار میداد... درست چند قدمی یونگی بود که زیر لب گفت « نشونت بازی با دم شیر چه عواقبی داره!
یونگی « اومدم پرونده رو از منشی بگیرم که بورام جلو اومد و گفت
بورام « عزیزم من پرونده رو بهشون نشون میدم میتونی بری! *لبخند ملیح
منشی « اما باید یه سری مسائل رو براشون توضیح بدم!
بورام « یه سری مسائل رو توضیح بدی؟؟ ببینم رو سرم دو تا شاخ دارم؟
منشی « متوجه منظورتون نمیشم! چی میگید؟
بورام « من یه زنم و یقینا بهتر از هر کسی متوجه میشم این حرکات یه زن نشون دهنده چیه! اما بزار روشنت کنم! عادت ندارم دارایی هام رو با کسی شریک بشم و به این سادگی ازش نمیگذرم پس این هشدار دوستانه رو جدی بگیر و سعی نکن با یونگی لاس بزنی چون دفعه بعدی برگه اخراجت رو تحویلت میدم عزیزم
منشی « شما نمیتونید منو اخراج کنید!
بورام « یونگی عزیزم
یونگی « سرفه * بهعنوان همسر رئیس شرکت هر کاری دلش بخواد میتونه بکنه !
منشی « اما رئیس
یونگی « امیدوارم تمایلی به ادامه کارتون داشته باشید چون تکرار این حرکات منجر به اخراجتون میشه خانم! میتونید برید
بورام « منشی درحالی که با نفرت نگاهم میکرد از اتاق خارج شد و در رو محکم بست... برگشتم سمت یونگی که با دیدن نگاهش لعنتی زیر لب فرستادم
یونگی « *نگاه معنادار
بورام « حسودیم میشه! دلم میخواد بزارمش لای چرخ گوشت خوبه؟ راضی شدی؟؟؟؟ چشماتو درویش کن
یونگی « *سر تکون دادن... چرا مشکل چیه ؟ دارم همسرم رو نگاه میکنم
بورام « مشکل؟ وقتی با اون چشما اینجوری نگاهم میکنی باعث سکته قلبیم میشی و بعد مستقیم قبرستون....خودت نمیفهمی اما چشمات یه کهکشانه! یه کهکشان با ستاره های دنباله دار که قلبم رو نشونه رفته
یونگی « کمتر زبون بریز بچه! ادامه بدی تضمین نمیکنم کاری باهات نداشته باشم هااا
بورام « *کشیدن زیپ دهن
یونگی « بیا بشین روی طرح ها کار کنیم
بورام « از روی صندلی بلند شد و من نشستم روی صندلی... کتش رو آویزون کرد و درحالی که آستین لباسش رو بالا میزد اومد و بالای سرم ایستاد.... یونگی
یونگی « جانم؟
بورام « .....
بورام « با حرکتی که زد عملا خودم ریخته خودم و برگام مونده بود ...یونگی بیشتر از خودم منو میشناخت ! خوب بلد بود چطور خرم کنه و حرف رو حرف خودش کنه... پوکر نگاهش کردم و گفتم « نه! اصلا...
یونگی « هوممم...که اینطور...
*صدای در
یونگی « بیا داخل
بورام « با باز شدن در و نمایان شدن چهره ی میمون منشی اخمام تو هم رفت و با چشمای ریز شده به عشوه های خرکیش و لباس بازش خیره شدم... همیشه به بهونه دادن پرونده یا هر کوفت و زهرمار دیگه به یونگی نزدیک میشد....
_عطر تند زنونش و حرکاتش بشدت بورام رو آزار میداد... درست چند قدمی یونگی بود که زیر لب گفت « نشونت بازی با دم شیر چه عواقبی داره!
یونگی « اومدم پرونده رو از منشی بگیرم که بورام جلو اومد و گفت
بورام « عزیزم من پرونده رو بهشون نشون میدم میتونی بری! *لبخند ملیح
منشی « اما باید یه سری مسائل رو براشون توضیح بدم!
بورام « یه سری مسائل رو توضیح بدی؟؟ ببینم رو سرم دو تا شاخ دارم؟
منشی « متوجه منظورتون نمیشم! چی میگید؟
بورام « من یه زنم و یقینا بهتر از هر کسی متوجه میشم این حرکات یه زن نشون دهنده چیه! اما بزار روشنت کنم! عادت ندارم دارایی هام رو با کسی شریک بشم و به این سادگی ازش نمیگذرم پس این هشدار دوستانه رو جدی بگیر و سعی نکن با یونگی لاس بزنی چون دفعه بعدی برگه اخراجت رو تحویلت میدم عزیزم
منشی « شما نمیتونید منو اخراج کنید!
بورام « یونگی عزیزم
یونگی « سرفه * بهعنوان همسر رئیس شرکت هر کاری دلش بخواد میتونه بکنه !
منشی « اما رئیس
یونگی « امیدوارم تمایلی به ادامه کارتون داشته باشید چون تکرار این حرکات منجر به اخراجتون میشه خانم! میتونید برید
بورام « منشی درحالی که با نفرت نگاهم میکرد از اتاق خارج شد و در رو محکم بست... برگشتم سمت یونگی که با دیدن نگاهش لعنتی زیر لب فرستادم
یونگی « *نگاه معنادار
بورام « حسودیم میشه! دلم میخواد بزارمش لای چرخ گوشت خوبه؟ راضی شدی؟؟؟؟ چشماتو درویش کن
یونگی « *سر تکون دادن... چرا مشکل چیه ؟ دارم همسرم رو نگاه میکنم
بورام « مشکل؟ وقتی با اون چشما اینجوری نگاهم میکنی باعث سکته قلبیم میشی و بعد مستقیم قبرستون....خودت نمیفهمی اما چشمات یه کهکشانه! یه کهکشان با ستاره های دنباله دار که قلبم رو نشونه رفته
یونگی « کمتر زبون بریز بچه! ادامه بدی تضمین نمیکنم کاری باهات نداشته باشم هااا
بورام « *کشیدن زیپ دهن
یونگی « بیا بشین روی طرح ها کار کنیم
بورام « از روی صندلی بلند شد و من نشستم روی صندلی... کتش رو آویزون کرد و درحالی که آستین لباسش رو بالا میزد اومد و بالای سرم ایستاد.... یونگی
یونگی « جانم؟
بورام « .....
۱۱۶.۷k
۰۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.