سلاح سرد(پارت30)
*تهیونگ ویو*
از وقتی فهمیدم کوک جینهو دوس داره دلیل رفتاراشم فهمیدم ...
^پرش زمانی به فردا صبح^
از خواب بیدار شدم دیدم کوک میگه که بریم لب ساحل چون همه اونجان..منو جیمین حاضر شدیم کوک هم از قبل حاضر بود و گفت که صبحونه هم اونجا میخوریم و رفت به بقیه هم گفت اوناهم حاضر شدن و امدن تا بریم رفتیم و سوار ماشین شدیم و بعد از 30مین رسیدیم ..همه تقریبا بودن و هنوز خیلیا نیومده بودن...رفتیم سریه میز نشستیم و سفارش دادیم تا برامون صبحونمون بیارن بعد از چندمین اوردن ماهم خوردیم نشسته بودیم که دیدم سومی رو کول جینهوعه و همراه بقیه دارن میان....اخه چقدر میتونه کیوت باشه داشتم نگاهش میکردم که جیمین زد به بازوم..
جیمنین:خب حالا بسته دیگه با نگاهت خوردیش(اروم و خنده)
ته:اوک(خنده)
بعد از 30مین دیدیم مربی میگه میخوایم والیبال بازی کنیم و باید به گروه های دونفره تقسیم شیم نشسته بودیم که دیدم کوک داره میره سمت میز سومی اینا میخواستم دنبالش برم و جلوشو بگیرم که یونگی گفت بشینم..
^کوک ویو^
وقتی مربی گفت باید به دوگروه تقسیم شیم تصمیم گرفتم به جینهو بگم تا اونا باهامون هم گروه شن.....وقتی رفتم سرمیزشون با تعجب نگاهم میکردن ..
کوک:سلام
مینهو:سلام بفرمایید!
کوک:عامم خب راستش شنیدید که مربی گفت باید به دوگروه تقسیم شیم..
مینهو:خب..
کوک:میشه باهامون هم گروه شید؟
مینهو:اوکی
کوک:ممنون من میرم تا به بقیه بگم منتظریم..
خیلی خوشحال بودم که قبول کردن سریع رفتم تا به بقیه بگم که وقتی فهمیدن خیلی خوشحال شدن...بلند شدیم یکم گرم کنیم تا بقیه هم بیان به استاد گفتم اونم اسمارو نوشت بعد از 30 مین گروها درست شدن و شروع به بازی کردیم به هرگروه یه توپ والیبال و توپ بسکتبال دادن برای بازی ماهم شروع کردیم به بازی کردن تو زمین باید 6نفر میموندن و هردوتیم 7تا بودیم پس از هردو تیم باید 1نفر میرفت بیرون که دیدم جینهو رفت بیرون و ذخیره موند منم رفتم بیرون و بچه ها شروع کردن به بازی کردن ماهم نشسته بودیم که تصمیم گرفتم با جینهو حرف بزنم..
کوک:عامم جینهو..
جینهو:بله!
کوک:عامم خب چیزه.....راجب حرفم میخواستم بپرسم..
جینهو:خب..کدوم حرف؟؟
کوک:خودت میدونی دیگه..اذیت نکن ..نظرت بگو
جینهو:بزار ببینم منظورت همون حرفیه که تو باشگاه بهم زدی؟؟!
کوک:اره
جینهو:خب ...هنوز نمیدونم..
کوک:اخه مگه میشه اینهمه مدت گذشت لطفا بهم بگو
جینهو:خب..عامم راستش............منم..دوست دارم..
کوک:واقعا!!!!!!(بلند)
جینهو:هیسس ارومتر.... اره(خنده)
کوک:اخجوننننننننن(ذوق)
جینهو:(خنده)
محکم بغلش کردم ولی حس کردم راحت نیست پس سریع ازش جدا شدم که دیدم جیهوپ باید بیاد بیرون و من به جاش برم تو....تا شب بازی میکردیم خیلی خوش گذشته بود و یه جورایی صمیمی شدیم....خیلی خوشحال بودم راجب حرف جینهو!!بعد از بازی ازشون خداحافظی کردیم و رفتیم هتل غذا خوردیم و خوابیدیم..........
*سومی ویو*
دیروز خیلی بهمون خوش گذشت همش حس میکردم تهیونگ نگام میکنه....صبح با صدای مینهوبیدار شدم ..رفتم دستشویی کارای لازم کردم و رفتم سرمیز صبحونه خوردم و رفتم تو اتاق جینهو اینا که دیدم فقط ریونهو بیداره و جینهو و مینمین خوابیدم پریدم رو تخت و جفتشون بیدار کردم یکم حرف زدیم که بلند شدن و صبحونه میخوردن منم رفتم تو بالکن تا یه هوایی بخورم که دیدم مینهو پیام داده تا به بقیه هم بگم بریم تو اتاق ما چون مینهو کارمون داره رفتم تو که دیدم صبحونشون تموم شد بهشون گفتم و لباساشون عوض کردن و رفتیم سمت اتاق ما درو باز کردیم و رفتیم تو نشستیم که دیدیم مینهو میگه بریم بیرون ...بعد کلی فکر کردن تصمیم گرفتیم بریم سالن ورزشی .....لباسامون عوض کردیم و لباسای ست پوشیدیم و رفتیم پایین که دیدیم بیشتریا پایینن (چون هتل مخصوص اون تعدادی بود که رفته بودن یه جورایی مثل اقامتگاه)تصمیم گرفتیم بشینیم یه چیزی بخوریم بعد بریم نشسته بودیم که دیدیم................
پایان پارت30
اسلاید2استایل پسرا وقتی میرن لب ساحل
اسلاید3استایل دخترا(همشون اینطوری)وقتی میرن لب ساحل
اسلاید4استایل دخترا وقتی میخوان برن باشگاه(ست بودن)
لایک یادت نره;)
از وقتی فهمیدم کوک جینهو دوس داره دلیل رفتاراشم فهمیدم ...
^پرش زمانی به فردا صبح^
از خواب بیدار شدم دیدم کوک میگه که بریم لب ساحل چون همه اونجان..منو جیمین حاضر شدیم کوک هم از قبل حاضر بود و گفت که صبحونه هم اونجا میخوریم و رفت به بقیه هم گفت اوناهم حاضر شدن و امدن تا بریم رفتیم و سوار ماشین شدیم و بعد از 30مین رسیدیم ..همه تقریبا بودن و هنوز خیلیا نیومده بودن...رفتیم سریه میز نشستیم و سفارش دادیم تا برامون صبحونمون بیارن بعد از چندمین اوردن ماهم خوردیم نشسته بودیم که دیدم سومی رو کول جینهوعه و همراه بقیه دارن میان....اخه چقدر میتونه کیوت باشه داشتم نگاهش میکردم که جیمین زد به بازوم..
جیمنین:خب حالا بسته دیگه با نگاهت خوردیش(اروم و خنده)
ته:اوک(خنده)
بعد از 30مین دیدیم مربی میگه میخوایم والیبال بازی کنیم و باید به گروه های دونفره تقسیم شیم نشسته بودیم که دیدم کوک داره میره سمت میز سومی اینا میخواستم دنبالش برم و جلوشو بگیرم که یونگی گفت بشینم..
^کوک ویو^
وقتی مربی گفت باید به دوگروه تقسیم شیم تصمیم گرفتم به جینهو بگم تا اونا باهامون هم گروه شن.....وقتی رفتم سرمیزشون با تعجب نگاهم میکردن ..
کوک:سلام
مینهو:سلام بفرمایید!
کوک:عامم خب راستش شنیدید که مربی گفت باید به دوگروه تقسیم شیم..
مینهو:خب..
کوک:میشه باهامون هم گروه شید؟
مینهو:اوکی
کوک:ممنون من میرم تا به بقیه بگم منتظریم..
خیلی خوشحال بودم که قبول کردن سریع رفتم تا به بقیه بگم که وقتی فهمیدن خیلی خوشحال شدن...بلند شدیم یکم گرم کنیم تا بقیه هم بیان به استاد گفتم اونم اسمارو نوشت بعد از 30 مین گروها درست شدن و شروع به بازی کردیم به هرگروه یه توپ والیبال و توپ بسکتبال دادن برای بازی ماهم شروع کردیم به بازی کردن تو زمین باید 6نفر میموندن و هردوتیم 7تا بودیم پس از هردو تیم باید 1نفر میرفت بیرون که دیدم جینهو رفت بیرون و ذخیره موند منم رفتم بیرون و بچه ها شروع کردن به بازی کردن ماهم نشسته بودیم که تصمیم گرفتم با جینهو حرف بزنم..
کوک:عامم جینهو..
جینهو:بله!
کوک:عامم خب چیزه.....راجب حرفم میخواستم بپرسم..
جینهو:خب..کدوم حرف؟؟
کوک:خودت میدونی دیگه..اذیت نکن ..نظرت بگو
جینهو:بزار ببینم منظورت همون حرفیه که تو باشگاه بهم زدی؟؟!
کوک:اره
جینهو:خب ...هنوز نمیدونم..
کوک:اخه مگه میشه اینهمه مدت گذشت لطفا بهم بگو
جینهو:خب..عامم راستش............منم..دوست دارم..
کوک:واقعا!!!!!!(بلند)
جینهو:هیسس ارومتر.... اره(خنده)
کوک:اخجوننننننننن(ذوق)
جینهو:(خنده)
محکم بغلش کردم ولی حس کردم راحت نیست پس سریع ازش جدا شدم که دیدم جیهوپ باید بیاد بیرون و من به جاش برم تو....تا شب بازی میکردیم خیلی خوش گذشته بود و یه جورایی صمیمی شدیم....خیلی خوشحال بودم راجب حرف جینهو!!بعد از بازی ازشون خداحافظی کردیم و رفتیم هتل غذا خوردیم و خوابیدیم..........
*سومی ویو*
دیروز خیلی بهمون خوش گذشت همش حس میکردم تهیونگ نگام میکنه....صبح با صدای مینهوبیدار شدم ..رفتم دستشویی کارای لازم کردم و رفتم سرمیز صبحونه خوردم و رفتم تو اتاق جینهو اینا که دیدم فقط ریونهو بیداره و جینهو و مینمین خوابیدم پریدم رو تخت و جفتشون بیدار کردم یکم حرف زدیم که بلند شدن و صبحونه میخوردن منم رفتم تو بالکن تا یه هوایی بخورم که دیدم مینهو پیام داده تا به بقیه هم بگم بریم تو اتاق ما چون مینهو کارمون داره رفتم تو که دیدم صبحونشون تموم شد بهشون گفتم و لباساشون عوض کردن و رفتیم سمت اتاق ما درو باز کردیم و رفتیم تو نشستیم که دیدیم مینهو میگه بریم بیرون ...بعد کلی فکر کردن تصمیم گرفتیم بریم سالن ورزشی .....لباسامون عوض کردیم و لباسای ست پوشیدیم و رفتیم پایین که دیدیم بیشتریا پایینن (چون هتل مخصوص اون تعدادی بود که رفته بودن یه جورایی مثل اقامتگاه)تصمیم گرفتیم بشینیم یه چیزی بخوریم بعد بریم نشسته بودیم که دیدیم................
پایان پارت30
اسلاید2استایل پسرا وقتی میرن لب ساحل
اسلاید3استایل دخترا(همشون اینطوری)وقتی میرن لب ساحل
اسلاید4استایل دخترا وقتی میخوان برن باشگاه(ست بودن)
لایک یادت نره;)
۶.۴k
۲۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.