فیک تهیونگ (اعذاب عشق)پارت ۲۳
۳ روز بعد
از زبان ا/ت
جینا و جونگ هیون رو کشوندم خونه خودم تا تنها نباشم حداقل تا موقعی که این داستان ها تموم بشه اینجا با من زندگی کنن تلفن جینا زنگ زد مخاطبش یه چیزی بهش گفت که جینا بلند گفت : چی واقعا میگی ؟ باشه باشه
قطع کرد و گفت : ا/ت آقای کیم به هوش اومده
گفتم : آره واقعا ؟ خدایا شکرت
یه نفس راحتی کشیدم و گفتم : پاشو باید بریم بیمارستان
جینا گفت : ا/ت دوباره میری برای جنجال آفرینی
گفتم : نه میرم عیادت حالا پاشو
رفتیم بیمارستان جلوی در اتاق آقای کیم دوتا نگهبان وایستاده بودن خواستم برم تو که جلوم رو گرفتن گفتم : به آقای کیم بگین ا/ت هستم
یکیشون گفت : آقای کیم تهیونگ ملاقات شما رو با پدرشون ممنوع کردن
یعنی چی ممنوع کرده...
گفتم : به جهنم من میرم تو
حالا با جنگ و دعوا و هر جور شده رفتم داخل جی یون کنار تخت نشسته بود تهیونگ هم سره پا وایستاده بود آقای کیم بیدار بود با خوشحالی بهش نگاه کردم که جی یون گفت : تو اینجا چیکار داری برو گمشو بیرون
آقای کیم گفت : همتون برین بیرون من میخوام با ا/ت تنها حرف بزنم
جی یون گفت : من نمیتونم تو رو با این دختر تنها بزارم
آقای کیم گفت : جی یون بیرون همین که گفتم
تهیونگ بدون حرفی با زن عموش رفت بیرون
کناره آقای کیم نشستم خواستم جریان رو توضیح بدم که گفت : لازم نیست چیزی بگی میدونم
گفتم : من شما رو مسموم نکردم
گفت : ا/ت نگران نباش خانم یو همه چیز رو به منو تهیونگ گفته
گفتم : واقعا بهتون گفت که تقصیر من نیست؟
گفت : بله حالا فقط میمونه اینکه ثابت کنیم جی یون چجور آدمی هست به چیزی که میگم خوب گوش کن من تا جایی که بتونم جی یون رو با میسا اینجا نگه میدارم تو برو به عمارت و اتاق جی یون رو بگرد شاید تونستی چیزی پیدا کنی
گفتم : باشه
بهش نگفتم که تو عمارت زندگی نمیکنم و پسرش منو از شرکت بیرون انداخته
رفتم به عمارت با کمک خانم یو اتاق جی یون رو گشتم که یه چاقو که داخل یه پلاستیک بود پیدا کردم با دیدنش عرق سرد کردم یجوری شدم
خانم یو با دیدن چاقو رنگش پرید
از زبان ا/ت
جینا و جونگ هیون رو کشوندم خونه خودم تا تنها نباشم حداقل تا موقعی که این داستان ها تموم بشه اینجا با من زندگی کنن تلفن جینا زنگ زد مخاطبش یه چیزی بهش گفت که جینا بلند گفت : چی واقعا میگی ؟ باشه باشه
قطع کرد و گفت : ا/ت آقای کیم به هوش اومده
گفتم : آره واقعا ؟ خدایا شکرت
یه نفس راحتی کشیدم و گفتم : پاشو باید بریم بیمارستان
جینا گفت : ا/ت دوباره میری برای جنجال آفرینی
گفتم : نه میرم عیادت حالا پاشو
رفتیم بیمارستان جلوی در اتاق آقای کیم دوتا نگهبان وایستاده بودن خواستم برم تو که جلوم رو گرفتن گفتم : به آقای کیم بگین ا/ت هستم
یکیشون گفت : آقای کیم تهیونگ ملاقات شما رو با پدرشون ممنوع کردن
یعنی چی ممنوع کرده...
گفتم : به جهنم من میرم تو
حالا با جنگ و دعوا و هر جور شده رفتم داخل جی یون کنار تخت نشسته بود تهیونگ هم سره پا وایستاده بود آقای کیم بیدار بود با خوشحالی بهش نگاه کردم که جی یون گفت : تو اینجا چیکار داری برو گمشو بیرون
آقای کیم گفت : همتون برین بیرون من میخوام با ا/ت تنها حرف بزنم
جی یون گفت : من نمیتونم تو رو با این دختر تنها بزارم
آقای کیم گفت : جی یون بیرون همین که گفتم
تهیونگ بدون حرفی با زن عموش رفت بیرون
کناره آقای کیم نشستم خواستم جریان رو توضیح بدم که گفت : لازم نیست چیزی بگی میدونم
گفتم : من شما رو مسموم نکردم
گفت : ا/ت نگران نباش خانم یو همه چیز رو به منو تهیونگ گفته
گفتم : واقعا بهتون گفت که تقصیر من نیست؟
گفت : بله حالا فقط میمونه اینکه ثابت کنیم جی یون چجور آدمی هست به چیزی که میگم خوب گوش کن من تا جایی که بتونم جی یون رو با میسا اینجا نگه میدارم تو برو به عمارت و اتاق جی یون رو بگرد شاید تونستی چیزی پیدا کنی
گفتم : باشه
بهش نگفتم که تو عمارت زندگی نمیکنم و پسرش منو از شرکت بیرون انداخته
رفتم به عمارت با کمک خانم یو اتاق جی یون رو گشتم که یه چاقو که داخل یه پلاستیک بود پیدا کردم با دیدنش عرق سرد کردم یجوری شدم
خانم یو با دیدن چاقو رنگش پرید
۱۱۹.۰k
۱۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.