وانشات غمگین :the darkness تک پارتی جیمین
ا/ت مثل شب های بعد جیمین داشت عکس ها رو نگاه می کرد. اشک هاش مثل بارونی که تمومی نداشت بر روی عکس ها می ریخت. زیر لب گفت: بدون تو زندگی معنی نمی ده جیمین. خیلی دوستت دارم. ا/ت آلبوم عکس ها رو کنار زد و با همون نیم تنه و شلوارش به بیرون رفت. زیر لب گفت: بارون رو دوست دارم چون تنها من نیستم که گریه می کنه. اسمون هم همراهیم می کنه.🥀از سرما داشت یخ می زد ولی تصور اینکه جیمین کنارشه بهش ارامش می داد و گرمای قلبش میزان می شد. به سمت پلی که باهاش با جیمین اشنا شد رفت. از بالا پایین رو برانداز کرد. گفت: ارتفاعش واسه مرگ خوبه؟ فلش بک به دوسال قبل: ا/ت: جیمییییننننننن. جیمین: ا/ت عاشقتم و خودش رو جای ا/ت قربانی کرد. به تفنگی که دست لی مین هو {دوست پسر سابق ا/ت}بود نگاه کرد. به جسد عشقش که بی جون غرق خوقطرات اشکش ناخودآگاه پایین ریخت. ا/ت: ج...جیمین. ت..تو ز..زنده ای. با فریاد ادامه داد: همه این ها خوابن لی مین هو تو رو نکشت الان بیدار می شم و تو بغلم می کنی و بهم می گی همه اش کابوس بود. پاهاش سست شدن و روی زمین افتاد
ا/ت: تو زنده ای. دادی زد که گوش های خدا کر شد. ا/ت : تو زنده ایییییی. اشک هاش چشماش رو گرفته بودن. اشک هایی که با خون عشقش مخلوط می شد. جسد عشقش رو بلند کرد گزاشت رو پاش. با دست هایی که لرزش آنها را فتح کرده بود دست به موهای جیمین برد ا/ت : بیدار شو دیگه اذیت نکن
مین هو بعد از دیدن این صحنه سریع تفنگ رو بر روی زمین انداخت و با تمام سرعت فرار کرد. کل لباس عروس ا/ت با خون عشقش نقش بسته بود. لباسی که با عشق پوشید باید با نفرت درش بیاره و لباس سیاه تنش کنه.پایان فلش بک. با به یاد آوردن این خاطرات به هق هق افتاد. بالای نرده ی پل ایستاد و داد زد: جیمین عاشقتممم. همینطور اشک هاش می ریخت. خودش رو از پل پرت کرد. اول تاریکی و بعد خاموشی مطلق.
ا/ت: تو زنده ای. دادی زد که گوش های خدا کر شد. ا/ت : تو زنده ایییییی. اشک هاش چشماش رو گرفته بودن. اشک هایی که با خون عشقش مخلوط می شد. جسد عشقش رو بلند کرد گزاشت رو پاش. با دست هایی که لرزش آنها را فتح کرده بود دست به موهای جیمین برد ا/ت : بیدار شو دیگه اذیت نکن
مین هو بعد از دیدن این صحنه سریع تفنگ رو بر روی زمین انداخت و با تمام سرعت فرار کرد. کل لباس عروس ا/ت با خون عشقش نقش بسته بود. لباسی که با عشق پوشید باید با نفرت درش بیاره و لباس سیاه تنش کنه.پایان فلش بک. با به یاد آوردن این خاطرات به هق هق افتاد. بالای نرده ی پل ایستاد و داد زد: جیمین عاشقتممم. همینطور اشک هاش می ریخت. خودش رو از پل پرت کرد. اول تاریکی و بعد خاموشی مطلق.
۹۷.۲k
۲۶ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.