23 Part
آرا چون کار داشت، از پیشم رفت. اه این بچه. فقط دردسره. بهتره بهش فکر نکنم.
از بیمارستان رفتم بیرون و یه تاکسی گرفتم. میخواستم برم یه دوش بگیرم. وقتی رسیدم خونه، کیفم رو اویزون کردم و رفتم داخل حموم.
کی میتونه اون نامه رو نوشته باشه؟ خودش حتما میاد دنبالم.
با حوله اومدم بیرون از حموم و موهام رو با سشوار خشک کردم. یه لباس از کشو کشیدم بیرون و تنم کردم و رفتم بیرون. راننده تهیونگ اومد پیشم.
راننده: سلام خانم.
ا/ت: سلام
راننده: ببخشید یه نفر دیروز اینو بهم داد.
ا/ت: این چیه؟
راننده: ظاهرا توش یه شماره نوشته شده.
از زبان ا/ت:
یعنی شماره ی کسیه که همون برگه رو نوشته بود؟
ا/ت: چهرش رو دیدی؟
راننده: چهرش رو پوشونده بود.
ا/ت: باشه. من میرم.
راننده: ببخشید خانم.
ا/ت: بله؟
راننده: ولی من فکر میکنم تصادف ارباب فقط یه اتفاق نبود.
ا/ت: چیزی میدونی؟ صبر کن اینجا نه. با من بیا.
سوار ماشینم شدیم و شروع کرد به رانندگی.
ا/ت: منو تا بیمارستان برسون.
راننده: بله
...
وقتی رسیدیم، از ماشین پیاده شدیم و وارد بیمارستان شدیم.
راننده: راستش خانم این مدت ارباب خیلی عوض شده بودن.
ا/ت: منظورت چیه؟
راننده: خیلی آشفته شده بودن. انگار یه اتفاقی افتاده.
ا/ت: واسم تعریف کن کجاها میرفتید؟ یا چه کسایی رو میدید؟ قطعا تو میدونی.
راننده: این اواخر خیلی میرفتیم بیرون از شهر. یه جای متروکه مانند که یه نفر رو همیشه اونجا ملاقات میکردن.
ا/ت: چه شکلی بود؟
راننده: چهرش رو کامل میپوشوند و صداش رو تغییر میداد.
ا/ت: مثل صدای یه ربات؟
راننده: دقیقا!
ا/ت: دیگه چی؟
راننده: به غیر از این چیزی نمیدونم.
ا/ت: بازم خوبه. فردا میتونی منو ببری همونجا؟
راننده: چی؟ بله
ا/ت: از این به بعد راننده شخصی منی فهمیدی؟
راننده: چشم
ا/ت: باشه ممنون دیگه کاری باهات ندارم.
...
لایک
❤️
از بیمارستان رفتم بیرون و یه تاکسی گرفتم. میخواستم برم یه دوش بگیرم. وقتی رسیدم خونه، کیفم رو اویزون کردم و رفتم داخل حموم.
کی میتونه اون نامه رو نوشته باشه؟ خودش حتما میاد دنبالم.
با حوله اومدم بیرون از حموم و موهام رو با سشوار خشک کردم. یه لباس از کشو کشیدم بیرون و تنم کردم و رفتم بیرون. راننده تهیونگ اومد پیشم.
راننده: سلام خانم.
ا/ت: سلام
راننده: ببخشید یه نفر دیروز اینو بهم داد.
ا/ت: این چیه؟
راننده: ظاهرا توش یه شماره نوشته شده.
از زبان ا/ت:
یعنی شماره ی کسیه که همون برگه رو نوشته بود؟
ا/ت: چهرش رو دیدی؟
راننده: چهرش رو پوشونده بود.
ا/ت: باشه. من میرم.
راننده: ببخشید خانم.
ا/ت: بله؟
راننده: ولی من فکر میکنم تصادف ارباب فقط یه اتفاق نبود.
ا/ت: چیزی میدونی؟ صبر کن اینجا نه. با من بیا.
سوار ماشینم شدیم و شروع کرد به رانندگی.
ا/ت: منو تا بیمارستان برسون.
راننده: بله
...
وقتی رسیدیم، از ماشین پیاده شدیم و وارد بیمارستان شدیم.
راننده: راستش خانم این مدت ارباب خیلی عوض شده بودن.
ا/ت: منظورت چیه؟
راننده: خیلی آشفته شده بودن. انگار یه اتفاقی افتاده.
ا/ت: واسم تعریف کن کجاها میرفتید؟ یا چه کسایی رو میدید؟ قطعا تو میدونی.
راننده: این اواخر خیلی میرفتیم بیرون از شهر. یه جای متروکه مانند که یه نفر رو همیشه اونجا ملاقات میکردن.
ا/ت: چه شکلی بود؟
راننده: چهرش رو کامل میپوشوند و صداش رو تغییر میداد.
ا/ت: مثل صدای یه ربات؟
راننده: دقیقا!
ا/ت: دیگه چی؟
راننده: به غیر از این چیزی نمیدونم.
ا/ت: بازم خوبه. فردا میتونی منو ببری همونجا؟
راننده: چی؟ بله
ا/ت: از این به بعد راننده شخصی منی فهمیدی؟
راننده: چشم
ا/ت: باشه ممنون دیگه کاری باهات ندارم.
...
لایک
❤️
۳۰.۲k
۲۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.