همیشه بد نیست
همیشه بد نیست
(پارت۱۱)
وقتی وارد فروشگاه شدیم ی عالمه خوراکی جدید آورده بود که حتی اسماشونم نمیدونستم.ولی مهم مزشونه.اینا خیلی خوشگلن پس حتما خوشمزن.شروع کردم چرخیدن بین قفسه تا خوراکی پیدا کنم.اینا خیلی خوبن برای همین از هر کدوم دو سه تا برمیدارم تا بتونم چند بار بخورم.بعد ی عالمه بالاخره سبد پر شد و رفتیم جای پیشخوان تا حساب کنیم.فروشنده حساب کرد و بعد روی ی دستگاهی قیمت آمد.چیی چرا انقد گروننن.من بدبخت چی برداشتم مگه.ران داشت داخل کیف پولشو میگشت. رفتم تو کیف پولشو نگاه کردم که ی عکسی دیدم.عکس من بود.همونی که برای مدرسه گرفته بودم. شبیه نارگیل شدم. بعد این آمازونی برداشته همینو گذاشته.
_بردارم
_چی؟
_این چه عکسیه از من گذاشتی مگه عکس از من قهطی بود؟
_این خیلی باحاله.تازه جدا از اون تو خیلی ولخرجی برای همین اینو گذاشتم تا موقع خرید یاد تو بیوفتم و سر کیسه رو شل کنم
_از خداتم باشه
_خیلییی
_حرف نزن حساب
_هیجین خیلی گرون شده
_خب به عکس تو کیف پولت نگاه کن
_من تا حالا در این خرید نکرده بودم.
_ولی خودت گفتی ی عالمه مشکل من نیست
و شونه هامو بالا انداختم.ران بالاخره حساب کرد و از مغازه اومدیم بیرون.ده قدم نرفته بودیم که یهو یکی از کیسه ها پاره شد. وای خوراکی های عزیزم.حتما خیلی دردشون اومده.من صاحب خوبی نبودم.امیدوارم منو ببخشن.
_اوپس
_مرگ اوپس. بیا کمک کن خوراکیام مردن
_خروکیات؟
_آره دیگه مال منن
_نخیر مال هردومونه
_چییی؟
_هیس آرومتر عه.نکنه میخوای همشو تنها بخوری.
_آره
_نمیتونی باید کمکت کنم
_نمیخواام
_فعلا حرف نزن بیا کمک کن جمع کنیم
همه خوراکی ها رو جمع کردم.فقط مونده بود اون گِردا که نمیدونم اسمشون چیه. رفتم برشون دارم که دستم خورد به دست یکی.اول فک کردم رانه.ولی اون داشت اون یکی کیسه دیگه رو چک میکرد تا پاره نباشه.وقتی سرمو آوردم بالا که ای کاش نمیاوردم ولی دیدمش.اون کثیف پفیوز.
یوگی.
اینجا چیکار میکنه.ما که داشتیم میومدیم.اصن بهتر همینجا بمونه.من نبینمش. نکنه بیاد خونمون.
_اوه. دستامون
_گمشو اونور.اصن کی اومدی
_با من درست حرف بزن
_نمیخوام
و رفتم پیش ران
_چیشده؟
_یوگی. یوگی که نه سگه سگ.سگ اومده.
_چی؟
_سلام تاکو
_اوه.سلام یوگی
_ایشالا تاکو بخوره تو سرت
_عه زشته
_اشکالی ندارم هنوز بچس
_بچه خودتی بیریخت بد قواره
_هیجیننن
_مشکلی نیس من دیگه عادت کردم
_میخوام صد سال سیاه نکنی
ران زد به بازوم و با چشم تهدیدم کرد.
_خب چیه راست میگم
_حرف نزن. فقط بلده آبرو ببره
_دعواش نکن. جینیم گناه داره
_به چه حقی روی اسم من میم مالکیت میزاری ( با داد)
_بسه دیگه.خب دیگه یوگی خدافظ.
_خدافظ .بای جینی
_به من نگو جینی.
_باشه هیجین
_هیجینم نگو.اصن میدونی چیه میخوام زبونتو از دهنت در بیارم سرخ کنم بزارم جلو سگ بخوره.هر چند سگم تو رو نمیخوره چندشش میشه.
_هیجیننن
ران گفت و دستمو کشید و با سر از یوگی عنتر خدافظی کرد و رفتیم.پشت سرمو نگاه که یوگی و در حالی که به ما نیشخند زده بود و دستشو تو جیبش کرده دیدم.خیلی موذیه. عوضی.حالم ازش بهم میخوره.حتی به روی خودش نمیاره که با من چیکارا کرده. ایشالا بمیره.
(پارت۱۱)
وقتی وارد فروشگاه شدیم ی عالمه خوراکی جدید آورده بود که حتی اسماشونم نمیدونستم.ولی مهم مزشونه.اینا خیلی خوشگلن پس حتما خوشمزن.شروع کردم چرخیدن بین قفسه تا خوراکی پیدا کنم.اینا خیلی خوبن برای همین از هر کدوم دو سه تا برمیدارم تا بتونم چند بار بخورم.بعد ی عالمه بالاخره سبد پر شد و رفتیم جای پیشخوان تا حساب کنیم.فروشنده حساب کرد و بعد روی ی دستگاهی قیمت آمد.چیی چرا انقد گروننن.من بدبخت چی برداشتم مگه.ران داشت داخل کیف پولشو میگشت. رفتم تو کیف پولشو نگاه کردم که ی عکسی دیدم.عکس من بود.همونی که برای مدرسه گرفته بودم. شبیه نارگیل شدم. بعد این آمازونی برداشته همینو گذاشته.
_بردارم
_چی؟
_این چه عکسیه از من گذاشتی مگه عکس از من قهطی بود؟
_این خیلی باحاله.تازه جدا از اون تو خیلی ولخرجی برای همین اینو گذاشتم تا موقع خرید یاد تو بیوفتم و سر کیسه رو شل کنم
_از خداتم باشه
_خیلییی
_حرف نزن حساب
_هیجین خیلی گرون شده
_خب به عکس تو کیف پولت نگاه کن
_من تا حالا در این خرید نکرده بودم.
_ولی خودت گفتی ی عالمه مشکل من نیست
و شونه هامو بالا انداختم.ران بالاخره حساب کرد و از مغازه اومدیم بیرون.ده قدم نرفته بودیم که یهو یکی از کیسه ها پاره شد. وای خوراکی های عزیزم.حتما خیلی دردشون اومده.من صاحب خوبی نبودم.امیدوارم منو ببخشن.
_اوپس
_مرگ اوپس. بیا کمک کن خوراکیام مردن
_خروکیات؟
_آره دیگه مال منن
_نخیر مال هردومونه
_چییی؟
_هیس آرومتر عه.نکنه میخوای همشو تنها بخوری.
_آره
_نمیتونی باید کمکت کنم
_نمیخواام
_فعلا حرف نزن بیا کمک کن جمع کنیم
همه خوراکی ها رو جمع کردم.فقط مونده بود اون گِردا که نمیدونم اسمشون چیه. رفتم برشون دارم که دستم خورد به دست یکی.اول فک کردم رانه.ولی اون داشت اون یکی کیسه دیگه رو چک میکرد تا پاره نباشه.وقتی سرمو آوردم بالا که ای کاش نمیاوردم ولی دیدمش.اون کثیف پفیوز.
یوگی.
اینجا چیکار میکنه.ما که داشتیم میومدیم.اصن بهتر همینجا بمونه.من نبینمش. نکنه بیاد خونمون.
_اوه. دستامون
_گمشو اونور.اصن کی اومدی
_با من درست حرف بزن
_نمیخوام
و رفتم پیش ران
_چیشده؟
_یوگی. یوگی که نه سگه سگ.سگ اومده.
_چی؟
_سلام تاکو
_اوه.سلام یوگی
_ایشالا تاکو بخوره تو سرت
_عه زشته
_اشکالی ندارم هنوز بچس
_بچه خودتی بیریخت بد قواره
_هیجیننن
_مشکلی نیس من دیگه عادت کردم
_میخوام صد سال سیاه نکنی
ران زد به بازوم و با چشم تهدیدم کرد.
_خب چیه راست میگم
_حرف نزن. فقط بلده آبرو ببره
_دعواش نکن. جینیم گناه داره
_به چه حقی روی اسم من میم مالکیت میزاری ( با داد)
_بسه دیگه.خب دیگه یوگی خدافظ.
_خدافظ .بای جینی
_به من نگو جینی.
_باشه هیجین
_هیجینم نگو.اصن میدونی چیه میخوام زبونتو از دهنت در بیارم سرخ کنم بزارم جلو سگ بخوره.هر چند سگم تو رو نمیخوره چندشش میشه.
_هیجیننن
ران گفت و دستمو کشید و با سر از یوگی عنتر خدافظی کرد و رفتیم.پشت سرمو نگاه که یوگی و در حالی که به ما نیشخند زده بود و دستشو تو جیبش کرده دیدم.خیلی موذیه. عوضی.حالم ازش بهم میخوره.حتی به روی خودش نمیاره که با من چیکارا کرده. ایشالا بمیره.
۲.۹k
۲۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.