دانشگاه بی قانون
⛓️🔗دانشگاه بی قانون🔗⛓️
⛓️🔗 پارت ۲۱🔗⛓️
⛓️🤍ویو یوری🤍⛓️
کارمو کردم اومدم بیرون که دیدم لورا درو قفل کرده گفتم یوری: تو اینجا چیکار میکنی چرا درو قفل کردی لورا: خبر دارم تو خونه کوک میمونی و باهاش صمیمی شدی و اینم میدونم که ت.یر خوردی و نقطه ضعفت رو میدونم یوری: چی داری میگی لورا اومد نزدیک تر من با کمک دیوار به عقب میرفتم اومد هولم داد خوردم به دیوار و گفت لورا: میخوام یزره ادبت کنم شروع کرد به کت.ک زدنم من سعی میکردم دفاع بگیرم ولی اون هربار دفاع میگرفتم با پا میزد به زخمم دیگه نتونستم تحمل کنم دفاعم شکست افتادم زمین اونم تا تونست با پا زد تو شکمم داشتم خو.ن بالا میآوردم دیگه تحمل نکردم و از هوش رفتم
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
وقتی یوری رفت دشویی لورا هم پشت سرش رفت خواستم از معلم اجازه بگیرم منم برم اجازه نداد بعد ۱۰ دقیقه نیومدن نگران شدم از کلاس خارج شدم رفتم سمت دشویی ولی در دشویی قفل بود محکم زدم درو باز کردم ولی با سحنه ای که دیدم خشکم زد یوری رو زمین بیهوش بود و ازش کلی خو.ن رفته بود و لورا جلوش وایساده بود با پوزخند داشت نگاش میکرد انقدر عصبی شدم که رگ های دستم زده بود بیرون دستمو که مشت کرده بودم خو.ن جمع شده بود یهو یقه ی لورا رو گرفتم با عصبانیت گفتم کوک: فقط دعا کن بلایی سرش نیومده باشه وگرنه میکش.مت فکر نکن ولت میکنم انقدر شک.نجه میدم تا نتونی حتی بدنتو حس کنی ولش کردم سریع یوری رو براید استایل بغلش کردم بردن گذاشتم تو ماشین به سمت بیمارستان رفتم خیلی عصبی بودم از کوچولوم داشت همین جوری خون میرفت کوک: یوری طاقت بیار نجاتت میدم رسیدیم بیمارستان...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه ♥️✨️
⛓️🔗 پارت ۲۱🔗⛓️
⛓️🤍ویو یوری🤍⛓️
کارمو کردم اومدم بیرون که دیدم لورا درو قفل کرده گفتم یوری: تو اینجا چیکار میکنی چرا درو قفل کردی لورا: خبر دارم تو خونه کوک میمونی و باهاش صمیمی شدی و اینم میدونم که ت.یر خوردی و نقطه ضعفت رو میدونم یوری: چی داری میگی لورا اومد نزدیک تر من با کمک دیوار به عقب میرفتم اومد هولم داد خوردم به دیوار و گفت لورا: میخوام یزره ادبت کنم شروع کرد به کت.ک زدنم من سعی میکردم دفاع بگیرم ولی اون هربار دفاع میگرفتم با پا میزد به زخمم دیگه نتونستم تحمل کنم دفاعم شکست افتادم زمین اونم تا تونست با پا زد تو شکمم داشتم خو.ن بالا میآوردم دیگه تحمل نکردم و از هوش رفتم
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
وقتی یوری رفت دشویی لورا هم پشت سرش رفت خواستم از معلم اجازه بگیرم منم برم اجازه نداد بعد ۱۰ دقیقه نیومدن نگران شدم از کلاس خارج شدم رفتم سمت دشویی ولی در دشویی قفل بود محکم زدم درو باز کردم ولی با سحنه ای که دیدم خشکم زد یوری رو زمین بیهوش بود و ازش کلی خو.ن رفته بود و لورا جلوش وایساده بود با پوزخند داشت نگاش میکرد انقدر عصبی شدم که رگ های دستم زده بود بیرون دستمو که مشت کرده بودم خو.ن جمع شده بود یهو یقه ی لورا رو گرفتم با عصبانیت گفتم کوک: فقط دعا کن بلایی سرش نیومده باشه وگرنه میکش.مت فکر نکن ولت میکنم انقدر شک.نجه میدم تا نتونی حتی بدنتو حس کنی ولش کردم سریع یوری رو براید استایل بغلش کردم بردن گذاشتم تو ماشین به سمت بیمارستان رفتم خیلی عصبی بودم از کوچولوم داشت همین جوری خون میرفت کوک: یوری طاقت بیار نجاتت میدم رسیدیم بیمارستان...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه ♥️✨️
۱۷.۰k
۰۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.