عاشق شدن part³⁸
فقط میخوابی و فردا صبح بیدار میشی (بیچاره داره با خودش حرف میزنه)
ویو تهیونگ
بعد بازی ا.ت یکم عصبی شد آخه خیلی ادعاش میشد ولی باخت
تهیونگ:خب ا.ت خانم میبینم ک باختی*خنده
ا.ت:ته ساکت شد میزنم....*عصبی
تهیونگ:خب حالا بازی برد و باخت داره دیگ*خنده
ا.ت:ببند*عصبی
تهیونگ:از اونجایی ک خیلی خوابم میاد میرم بخوابم
بعد رفتم تو اتاق و ...
ویو ا.ت
بعد اینکه تهیونگ رفت داشتم با خودم کلنجار میرفتم ک چجوری قراره بخوابم ولی بالاخره با خودم گفتم دیگ وقته خوابه ساعت ۳:۲۴بود و باید میخوابیدم ک فردا برم سرکار رفتم تو دم در اتاق بزور درو باز کردم ولی دور از تصوراتم دیدم ک تهیونگ رو کاناپه خوابیده،،،،واقعا تا حالا همچین پسری ندیدم رفتم دو تخت دراز کشیدم ولی خوابم نمیبرد پاشدم پتو رو کشیدم رو تهیونگ تا سرما نخوره بعد گوشیمو گرفتم یکم باهاش ور رفتم
😇😈😇😈😇
ویو تهیونگ
بعد بازی ا.ت یکم عصبی شد آخه خیلی ادعاش میشد ولی باخت
تهیونگ:خب ا.ت خانم میبینم ک باختی*خنده
ا.ت:ته ساکت شد میزنم....*عصبی
تهیونگ:خب حالا بازی برد و باخت داره دیگ*خنده
ا.ت:ببند*عصبی
تهیونگ:از اونجایی ک خیلی خوابم میاد میرم بخوابم
بعد رفتم تو اتاق و ...
ویو ا.ت
بعد اینکه تهیونگ رفت داشتم با خودم کلنجار میرفتم ک چجوری قراره بخوابم ولی بالاخره با خودم گفتم دیگ وقته خوابه ساعت ۳:۲۴بود و باید میخوابیدم ک فردا برم سرکار رفتم تو دم در اتاق بزور درو باز کردم ولی دور از تصوراتم دیدم ک تهیونگ رو کاناپه خوابیده،،،،واقعا تا حالا همچین پسری ندیدم رفتم دو تخت دراز کشیدم ولی خوابم نمیبرد پاشدم پتو رو کشیدم رو تهیونگ تا سرما نخوره بعد گوشیمو گرفتم یکم باهاش ور رفتم
😇😈😇😈😇
۸.۷k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.